یک نظریه صورى شده اخلاقى

نوع مقاله : تخصصی

نویسنده

مهدی اخوان

چکیده

هَرى جى. گنسلر منطق دان و فیلسوف اخلاق آمریکایى, تلاش مى کند با صورت بندى منطقى ـ صورى دیدگاه خاص خود در فلسفه اخلاق آن را در قالب اصل موضوعى ـ نمادین در آورد. او ابتدا به تعبیر عقلانیت عملى و تفسیر مهمترین جزء آن, یعنى سازگارى مى پردازد. و سپس قاعده طلایى را به عنوان مهمترین اصل اخلاقى صورى مطرح و روایتهاى مناسب و نا مناسب آن را از هم تفکیک کرده و در نهایت برهان قاعده طلایى را هم به صورت فلسفى تنسیق کرده و هم در قالب دستگاه منطقِ صورى نمادین مى کند.
گنسلر علاوه بر آثار فلسفى و منطقى محض, در برخى کتاب ها و مقاله هاى خود به تلفیق این دو قلمرو مى پردازد که هم توانمندى هاى منطق نمادین در حوزه هاى مختلف را به نمایش مى گذارد و هم براى احتراز از ابهام و مغالطه هاى مفهومى به صورى سازى براهین فلسفى مى پردازد و این مقاله نمونه اى است بارز از این تلاش ها. او با چنین کارى سعى دارد اخلاق را هم به جمع و جرگه علوم دقیقه وارد کند.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

یک نظریه صورى شده اخلاقى

نویسنده [English]

  • mahdi akhavan
 
(1) رویکردى که من در اینجا به عقلانیت اخلاقى مطرح کرده ام, طرحى اجمالى و ناقص دارد. کتاب من تحت عنوان:
Foraml Ethics :London and NewYork: Routledge, 1996)
شرح و بیان کاملترى را در بر دارد, فصل 7 تا 9 کتاب من تحت عنوان:
Ethics: A Contemporary Introduction (London and NewYork: Routledge, 1998)
همین مطالب را به شکلى ساده تر بیان مى کند. همچنین بنگرید به کتاب کانت تحت عنوان:
Groundwork of the Metaphysics of Moral (NewYork: Harppr & Row, 1964)
و کتاب:
R. M. Hare Freedom and Reason (NewYork: oxford university press, 1963)
(2) توسل به سازگارى در فلسفه اخلاق اغلب مبهم و محل شک و شبهه است. بخشى از هدف من آنست که هنجارهاى مربوط به سازگارى را واضح و قابل دفاع سازم تا در تفکر اخلاقى سودمند باشد.
(3) به نظر من وظایف ناظر به سازگارى نیازمند این چنین قیدى است: (تا آنجا که بتوانید در این صورتها سازگار باشید و در اثر التزام به سازگارى, هیچ فاجعه اى بوجود نیاید). این قید در مورد قاعده طلایى هم بکار مى رود. این قید را همیشه تلویحى در نظر داریم.
(4) براى بحث بیشتر درباره ( c ) و منطقِ ضرورت علّى, بنگرید به صفحات ـ 478ـ 337 کتاب:
Arthur, Burk: Chance, Cause, Reason (Chicago:University of Chicago Press, 1977)
(5) از این رو, آنچه خواهید که مردم با شما کنند شما نیز بدیشان همچنان کنید; زیرا این است تورات و صحف انبیاء (ترجمه کتاب مقدس, ترجمه قدیم, 1903, چاپ جدید 2002(انتشارات ایلام)ص 1093.
(6) Literal golden rule(LR)
(7) پیشنهاد برخى آن است که ما GR را تنها به اعمال (کلى) (همچون رفتار محبت آمیز با فردى) اطلاق کنیم و نه در مورد اعمال (خاص و جزئى) (همچون برداشتن آپاندیس یک نفر). اما مورد آخر, عملى عام و کلى را بکار برده بود, پس این قید مشکلى را حل نمى کند.
(8) براى مبحثى درباره این اصل بنگرید به مقاله من با مشخصات زیر:
"Acting commits one to ethical beliefs", Analysis, 42(1983), P. 40-43.
(9) براى مبحثى راجع به اصل(((RAةMA)) بنگرید به مقاله من:
How incomplete is prescriptivism? Mind 93 (1984), 103-107.
دو اصل من یعنى (((RAMA))و (((OAA)) مفروض مى گیرد که نقیض هاى با وجدان بودن مستلزم ناسازگارى عمیق منطقى است. فردى که این مطلب را نپذیرد اما در عین حال گمان کند که نقیض هاى با وجدان بودن به نحوى قابل مناقشه اند, مى تواند این اصول ضعیف تر را تأیید کند((RAMA)) و((OAA)) و روایت هاى ضعیف تر قواعد متناظر استنتاج; برهان قاعده طلایى در پایان این گفتار هم به کار مى آید.
(10) Proper names
(11) مورد اخیر به دو قید فنى نیاز دارد. فرض کنید که ما یک سور مشتمل بر یک متغیّر ناظر به عمل را حذف کنیم و زنجیره درست ساخت امرى را جایگزین آن متغیّر کنیم. در آن صورت ما باید مطمئن باشیم که (1) این Wffِ امرى هیچ متغیرى را در بر ندارد که در سورى که در زنجیره درست ساخت مستنتج وجود دارد, یافت شود و (2) اگر ما سورى وجودى را حذف کنیم, زنجیره درست ساخت امرى جایگزین باید حرف بزرگ داراى خط زیرى باشد که متغیر ناظر عمل نیست و پیشتر در برهان مطرح نشد.
(12) حروف بزرگ بسته به زمینه اى که در آن به کار مى روند کاربردهاى متنوعى دارند. براى مثال در(M.Ma)ة(MbcةMA) (M)نخست به جاى یک گزاره و سپس به جاى ویژگى یک فرد و سپس به جاى رابطه میان افراد و در نهایت به جاى (مى تواند) به کار رفته است, معمولاً واضح تر آنست که حروف متفاوتى براى این موارد به کار رود.
(13) ربط و نسبت میان جملات تجویزى و جملات امریِ استاندارد غامض و پیچیده است. بنگرید به کتاب:

" Formal Ethics" Clondon and NewYork: Routledge,1996) pp:185-186(ترجمه توسط مترجم این مقاله)
"How incomplete is prescriptivism?" Mind 93 (1984) pp:103-7و مقاله من:
(14) اعتقاد به این که یک فعل بلا اشکال است, فرد را به رضایت به این امر ملتزم مى کند که آن کار انجام گیرد (یا به طورمساوى دلش بخواهد که انجام گیرد). ما مى توانیم واژه هایى نظیر (تأیید کردن), (پذیرفتن), (معذور دانستن) (روا داشتن) به یک معنا به کار بریم. معناى (رضایت داشتن) که ذهن ما به آن اشاره دارد نگرش درونى اى مى باشد و در مقابل اکراه قلبى (کراهت داشتن, نپذیرفتن, نهى کردن, مخالفت کردن) از عمل است. رضایت مندى در این جا طرز تلقى حدّاقلى است و لزومى ندارد در بیرون هم از فعل حمایت یا جانبدارى یا پذیرفته شود. این امر هم با رضایت داشتن با این که A انجام گیرد هم با رضایت دادن به این که A انجام نگیرد, سازگار است.
(15) (ضابطه قانون جهان شمولِ) من مشابه اصل ایمانوئل کانت است بیان اصل او چنین مشهور است: (بر طبق آن دستورى عمل که بتواند همزمان به صورت قانونى جهان شمول در آید). بسته به این که این اصل چگونه تعبیر و تفسیر شود مى تواند کاملاً با اصل من متفاوت باشد.
(16) اگر در پى تمرین چالش برانگیزى هستید, بى طرفى و ضابطه قانون جهان شمول را اثبات کنید.
پى نوشت هاى مترجم:
* مشخصات کتابشناسى مقاله به شرح زیر است:
A Formalized Ethical Theory: in Harry J.Gensler, Inroduction to logic, NewYork, Routledge, 2002, Ch.11, P.229- 253.
1. to formalize
2. to formulate
3. Practical Rationality
4. Factual understanding
5. biases
6. Self-Knowledge
7. Imagination
8. Consistency
9. Holistic rationality
10. Practical Wisdom
11. intuitively obvious
12. factual acouracy
13. belief logic
14. logicality norms
15. valid
16. ends-means Consistency
17. Conscientiousness
18. Impatriality
19. Golden Rule
20. Formula of universal law
21. different circumstances
22. defective desires
23. same-Situation
24. exactly similar
25. relevantly similar
26. our present reaction to a hypothetical case
27. good form
28. bad form
29. donصt Combine form
30. if-then form
31. Cognitive dissonance
32. may
33. permissive
34. permissibility judgment
35. perscriptivity principle
36. Hareصs law
37. ought judgment
38. Universalizability principle
39. Univesal property
40. evaluative term
41. pointer Word
42. corollary
43. quantifier
44. Individual Varible
45. Individual Constant
46. univessal-property Variable
47. action variable
48. prfixing
49. wff
50. Word prefix
51. permission words
52. deontic worlds
53. hypothetical situation Worlds
54. The Symbolic GR proaf