نوع مقاله : تخصصی
نویسنده
چکیده
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
امروزه بسیاری از منتقدان اندیشه دین به جای آنکه حقانیت اعتقادات دینی را محل تردید بدانند، معقولیت آن اعتقادات را مورد تردید قرار میدهند. نویسنده در این مقاله، معقولیت اعتقادات دینی، خصوصا وجود خداوند را به عنوان محوریترین اعتقاد دینی، بر پایه تقریری از نظریه فطرت(نظریه الوین پلنتینجا) استوار و مبانی معرفتشناختی این مدعا را تبیین کردهآاست. به باور قرینهگرایان، هیچ دینی مقبول نیست، مگر آنکه معقول باشد و هیچ دینی معقول نیست، مگر آنکه موید به قراین باشد.
درپایان مقاله تذکر دادهشده است که این تقریر از نظریه فطرت، تقریری مامتیافته نیست و مشکلات معرفتشناختی آن همچنان مورد بحث دانشوران معاصر است.
1. دانشوران مسلمان از نظریه فطرت برای تحکیم مدعیات گوناگونی بهرهجستهاند. به طور کلی، نظریه فطرت در دو حوزه متفاوت طرح شده است:
1-1. حوزه امور اعتباری، بویژه مسائل حقوقی و اخلاقی: در این عرصه، کوشش بر آن بوده است که با استناد به نظریه فطرت برای پذیرش و مقبولیت دستگاه احکام و تکالیف حقوقی و اخلاقی دین، مبنایی خردپسند و استوار فراهم آورند. در این حوزه، «فطری بودن» دین دستکم دو تفسیر متفاوت یافته است:
1-1-1. تفسیر نخست، در ابتدا برای تمامی انسانها طبع و سرشت واحد، ثابت و مشترکی را فرض یا اثبات میکند و سپس بر مبنای آن، «فطری بودن» دستگاه حقوقی و اخلاقی دین را تبیین میکند. در اینجا «فطری بودن» به معنای ملایمتبا طبع است. این تفسیر در میان دانشوران مسلمان رای شایع و غالب است.
2-1-1. تفسیر دوم، «فطری بودن» دین (و به طور اخص، دستگاه احکام و تکالیف حقوقی و اخلاقی آن) را به معنای «انسانی بودن» آن میداند. در اینجا مقصود از «انسانی بودن»، نفی «تکلیف مالایطاق» است. به بیان دیگر، در این تفسیر، دین فطری است; به این معنا که حد طاقتبشری و حقوق طبیعی و اولیه انسانها را ملحوظ میدارد. (1)
2-1. حوزه امور غیر اعتباری: نظریه فطرت در این عرصه در دو سطح متفاوت مورد استفاده قرار گرفته است:
1-2-1. استفاده وجودشناختی (2) : پارهای از دانشوران کوشیدهاند تا با استناد به نظریه فطرت، موجودیت موجودی خاص (مانند خداوند) را در عالم بیرون، یا موجودیت کیفیت وجودی خاصی (مانند گرایش و قوه خداجویی) را در عالم درون انسان به اثبات برسانند. به بیان دیگر، نظریه فطرت در این سطح، ناظر به موجودات عالم و لذا نظریهای در حوزه وجودشناسی است.
2-2-1. استفاده معرفتشناختی (3) : نظریه فطرت در این سطح، ناظر بهاعتقادات است، نه موجودات از آنحیثکهموجودند. اما استفاده معرفتشناختی از این نظریه هم در دو سطح امکانپذیر است:
الف. اثبات حقانیت اعتقادات دینی به مدد نظریه فطرت: بسیاری از منتقدان اندیشه دینی صدق اعتقاد به وجود خداوند و حقانیت دین را مورد تشکیک جدی قرار دادهاند. در مقابل، پارهای از دانشوران دینی کوشیدهاند به مدد نظریه فطرت از حقانیت اعتقادات دینی دفاع کنند. اساسیترین مطلوب دانشوران دینی در این مقام، آن بوده است که نشان دهند اعتقاد به وجود خداوند (به عنوان محوریترین اعتقاد دینی) فطری است; به این معنا که اثبات حقانیت و صدق آن، محتاج قرینه و برهان نیست. ایشان برای تحکیم این مدعا دلایل و براهین متعددی اقامه کردهاند و از جمله تمسک به «علم حضوری» و استناد به «درک وجدانی» را برای حصول آن مطلوب، کارساز دانستهاند.
ب. اثبات معقولیت اعتقادات دینی: امروزه بسیاری از منتقدان اندیشه دینی به جای آنکه حقانیت اعتقادات دینی را محل تردید بدانند، معقولیت آن اعتقادات را مورد تشکیک قرار میدهند. به بیان دیگر مدعی میشوند که اعتقاد به وجود خداوند و پذیرش حقانیت دین اساسا امری نامعقول و خردناپسند است. بنابراین اگر فرض نامعقولیت اعتقادات دینی پذیرفته شود، بحث درخصوص صدق و کذب آن اعتقادات زاید خواهد شد. روشن است که بحث درباب معقولیت اعتقادات دینی بربحث در خصوص صدق و کذب آن اعتقادات تقدم دارد. البته معقولیتیک اعتقاد ضامن صدق آن نیست، اما اثبات صدق آن اعتقاد، مستلزم فرض معقولیت آن است.