نوع مقاله : تخصصی
نویسنده
چکیده
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
الف) در جستجوى یک گونهشناسى
کارهاى آیزنشتاد به عنوان نقطه حرکت گونهشناسیهایى که از سنتهاى فرهنگى به عمل آمده و به عنوان برآیند منطقى یک تحلیل مقایسهاى به حساب مىآیند، اغلب به لحاظ معیارها یا به دلیل محدودههاى جغرافیایىاى که مبناى کار قرار مىگیرند، از برد بسیار محدودى برخوردارند. این نوع گونهشناسیها اغلب، به گونهاى تلویحى، چونان برآیند مطالعه یک مساله خاص به حساب مىآیند و در نتیجه، دربردارنده عناصر مهمى براى دستهبندى نیستند. اما اهمیت کار آیزنشتاد در ارائه گونهشناسى کامل و ژرفى است که تصورات متفاوت در مورد مقدسات جمعى را لحاظ کرده و با صراحت در خط وبر حرکت مىکند. در عین حال، این گونهشناسى که نقطه آغاز گریزناپذیرى براى نقد موضوع استخود از چند زاویه مورد معارضه قرار گرفته است.
اساس اینگونهشناسى بر گسیختى قرار دارد که نقطه حرکت نظامهاى بزرگ فرهنگى عصر جدید است. آیزنشتاد ریشه این گسیخت را به هزاره اول قبل از میلاد یعنى دورهاى که یاسپرس آن را «دوره محورى» مىنامد، برمىگرداند. این گسیخت مبین ظهور تنش بین نظم استعلایى و نظم زمینى و بین حوزه الهى و حوزه کنش بشرى است. بر این اساس، مفهوم مرکزىاى که بنیان مذاهب شرکآمیز چندخدایى، (Paienne) را چه در ژاپن و چه در مصر تشکیل مىداد، زیر سؤال مىرفت. در این مذاهب شخص شاه و ذات بارىتعالى از یک گوهر پنداشته مىشدند و بر این پایه، فرعون یا امپراتور ژاپن در مقابل غیر خود مسئول نبوده و مبناى مشروعیت کنش انسان نیز فقط ذات بارىتعالى بوده است.
مذاهب بزرگ از سنتیهودىمسیحى تا اسلام و همین طور کنفوسیانیسم، هندوئیسم یا بودیسم که برعکس، بین نظم استعلایى و نظم زمینى تفکیک قائل مىشوند، به دلیل آزادسازى کنش انسانى و امکانپذیر ساختن فکر رهایى کنش بشرى از مساله مشروعیت، که خود زمینهساز پیدایش ایدئولوژیهاست، به گونهاى پرمعنا توانستهاند به نوپردازى و اصلاح خود بپردازند. این نکته را، همان طور که آثار پلانىیى هم القا مىکنند، مىتوان تا آرمانشهرى پى گرفت که خود زمینهساز جهتگیرى کنش به سوى دگرگونى اجتماعى از نوع انسانى آن است.