*در این مقاله به آثار فیلیپس بدین گونه اشاره شده است:
FPE. Faith and Philosophical Enquiry. London: Routledge & Kegan Paul، 1970.
RWE. Religion Without Explanation. Oxford: Basil Blackwell، 1976.
FAF. Faith After Foundationalism. London and NewYork: Routledge، 1988.
1. متأسفانه فیلیپس هم مانند ویتگنشتاین دقیقاً بین توجیه و توضیح تفاوت قائل نمى شود. بنابراین، در کتاب RWE گاهى با این سؤال مواجه مى شویم که آیا دین به توجیه نیاز دارد یا خیر. این دو مفهوم کاملاً متمایز هستند. ما مى توانیم واقعیت هیچ صدایى از بلندگو درنمى آید را بدون آن که چیزى را توجیه کنیم، توضیح بدهیم; و مى توانیم فرض خود که همسرم در خانه نیست را (با آگاهى از این واقعیت که اتومبیل او در گاراژ نیست) بدون آن که چیزى را توضیح بدهیم، توجیه کنیم. گاهى فرضیه اى را نشان مى دهم که آن فرضیه چگونه چیزى را توضیح مى دهد، ولى این یک قانون کلى نیست.
2. John Searle
3. Grice
4. verficationist line
5. Peirce
6. Dummett7 . چنانکه این عبارت نشان مى دهد، توجه من به محلهاى توقف ممکن معطوف است، هم به منظور تلاش براى استحکام چیزى و هم تلاش براى رهایى از آن ـ هم به نفع و هم علیه ملاحظات ـ نه فقط تلاش براى توجیه آن به طور مثبت.
8 . اگر این همه با موضوعات دیگر درگیر نبودم، مایل بودم کمى ملاحظات (درونى) را، از نوعى که به نظر فیلیپس به ارزشیابى باور دینى مربوط هستند بررسى کنم. ولى گاهى چنان صحبت مى کند که گویا هر چیزى که ما مى گوییم، کاملاً مستقل است (یا در بازى مجاز است که در آن صورت مقبول است یا در بازى مجاز نیست در آن صورت باید رد شود) هر گفته اى مستقیماً در مقابل قوانین بازى زبان قرار گرفته یا هیچ گفته اى (باورى) به وسیله باور و گفته دیگرى قابل توجیه نیست. در جاى دیگر، وى بین باور اصلى که همین طور باید قبول شود و باورهایى که به آن وابسته هستند تمایز قائل مى شود. براى مثال: (… مى توان پرسید، چه دلیلى مبنى بر بخشوده شدن گناهان وجود دارد؟) و پاسخ احتمالى این است که شما این را باور مى کنید چون خداوند گناهکاران را مورد آمرزش قرار مى دهد. ولى اکنون، این چیزى است که باید بدانیم؟ اگر از مؤمن پرسیده شود که چگونه چنین چیزى را مى داند، شاید پاسخ او این باشد که درباره رحمت خدا تجربه دارد و این که خدا با فدا کردن پسرش براى گناهان دنیا رحمتش را به او نشان داده است. ولى آنچه مؤمن به عنوان پاسخ این پرسش مطرح مى کند گواه رحمت خدا نیست ولى ابراز رحمت خداست. به سخن دیگر، گاهى مى توان از یک باور دینى در استحکام باور دینى دیگر سود جست، ولى خیلى زود به بن بست مى رسیم. زیرا در آنجا دیگر ارائه دلیل امکان ندارد.
9 . این انکار در آثار فیلیپس به حدى ناچیز است که ارائه منبعى خاص براى آن دشوار است. براى مثال نگاه کنید به:'Philosophy، Theology and the Reality of God'، from world toGod?'، and 'Religious Belief and Philosophical Enquiry' in FPE.
10. Hilary Putnam
11. Micheal Dummet
12. F.H. Bradley
13. F.H. Bradley، Essays on Truth and Reality (Oxford: Clarendon Press، 1914)، p.1.
14. Ibid.، P.223.
15. Brand Blanshard
16. B. Blanshard، The Nature of Thought (London: George Allen & Linwin 1939)، Vol.II، P.264.
17. C.S. Peirce، 'How to Make Our Ideas'، in Collected Papers، ed. C. Hartshorne and P. Weiss (Cambridge، Mass.: Harvard University Press، 1975)، P.268.
18. W. James، Pragmaticm (Cambridge، Mass.: Harvard University Press، 1975)، P.97.
19. I. Dewey، Reconstruction in Philosophy (NewYork: Henry Holt، 1920). P.156.
20. H. Putnam، 'Realism and Reason'، in Meaning and the Moral Seiences (London: Routledge & Kegan Paul، 1978). P.125.
21. H. Putnam، Reason، Truth، and History (Cambridge: Cambridge UniversityPress، 1981)، P.55.22 . این امر نیز قابل دفاع است که حتى اگر محتواى ملاک معرفت شناسى از یک بازى نسبت به بازى دیگر تفاوت داشته باشد، هنوز یک مفهوم کلى صدق وجود دارد که براى همه این تفاوتها از آن استفاده شود; یعنى استاندار کردن هر ملاک معرفت شناختى که مناسب است. ولى حتى با وجود این، باز هم به این نتیجه مى رسیم که صدق در بازیهاى زبانى مختلف تفاوت دارد.23. Rubicon24 . چنین نکاتى را مى توان در ارتباط با این ادعا که واقعیت یا وجود براى بازیهاى مختلف تفاوت دارد، مطرح نمود.25. Kierkegaard26 . به من گفته شد، نه توسط فیلیپس، که حرفهایم درستند، ولى مهم نیستند. آنچه مهم است چگونگى تشخیص صدق است و این که مطمئنا در قلمروهاى مختلف فکر و سخن متفاوت است. من با ادعاى مثبتى که هم اینک مطرح کردم موافقم; یعنى بسیار مهم است که بدانیم چگونه تشخیص بدهیم که چه چیزى صدق است و این راهها براى علوم طبیعى، علوم غربى درباره جهان مادى، دین، ارتباط درون شخصى و جز آن متفاوت است. ولى نمى توانیم به این نتیجه برسیم که آن نکته اى که درباره مفهوم کاربردى کلى صدق گفتم اصلاً مهم نیست. اگر به این نکته توجه نداشته باشیم نمى توانیم بفهمیم چیزى که مى گوییم یا فکر مى کنیم صدق است یا خیر، و بالاخره در اختیار ما نیست. بستگى دارد به این که چگونه اشیاء مستقل از بازى زبان ما، شبکه مفهومى ما و مانند آن هستند.27. D.Z. Phillips، The Concept of Prayer (London: Routledge & Kegan Paul، 1965).
28. Phillipics29 . نیز نگاه کنید به مباحث فیض و قضا و قدر در کتاب (FAF، 291ff.) و قدرت خدا در (RWE، 144-51).
30 . فیلیپس در سخنرانى افتتاحیه خود با عنوان 'At the Mercy of Method' مى نویسد: اگر مى خواهید تأکید کنید که لفظ (خدا) به (چیزى) دلالت مى کند، ولى بعداً از این باید دستور یک (چیز) را از چیز دیگر روشن کنید. [نگاه کنید به ص5 در این مجموعه] منظور او در اینجا برایم روشن نیست. مطمئناً صرف گفتن این که (خدا) بر چیزى دلالت مى کند روشنگر این معنا نیست که خدا چه نوع وجودى است، ذاتش چیست، و چگونه با او ارتباط برقرار مى کنیم. ولى بین داشتن این باور که خدا یک واقعیت عینى است و نداشتن این باور تفاوت قائل مى شود. درباره این امر که فیلیپس اعتراف کرده که تحول در ذهنش ایجاد شده تردید دارم.
31 . فیلیپس در طول این کنفرانس چیزى مثل این است.32. D. Z. Phillips، in Wittgenteinand Religion (London: Macmillan، and NewYork: st. Martinشs Press، 1993)، PP.153-70.33 . به معنى فلسفه با تأکید و اصرار نه با برهان.34. R. B. Braithwaite35 . این تفسیر فیلیپس ادعاهاى مختلف دیگر او را هم تبیین و هم تقویت مى کند. مثلاً مسئله وجود خدا یک مسئله نظرى نیست، وجود خدا یک (واقعیت) نیست، لفظ (خدا) به (شئ) دلالت نمى کند و مانند آن. قبلاً تعابیر نسبتاً بى ضرر این انکارها را پیشنهاد کردم که براساس آنها این انکارها با ارتباط خداشناسى طبیعى و مسائل دینى کاملا سازگار بودند. ولى براساس تفسیر ابرازى آنها را مى توانیم دقیق تر بفهمیم. مسئله وجود خدا به هیچ وجه یک مسئله نظرى نیست. تصدیق واقعیت خدا به منزله قبول هر نوع واقعیت نیست.
36 . تئورى معنایى تأییدگرایان را براى یک لحظه هم قبول نمى کنم، ولى اینجا جایى براى طرح دلایلم نیست.
37 . و نیز نگاه کنید به FAF، 60-1.
38 . براى توضیح بیشتر نگاه کنید به کتابم با عنوان
Perceiving God (Ithaca، NY: Cornell University Press، 1991)، esp. chapters 4 and 5.
39. doxastic Practice (DP)
40. oncertainty41 . یکى از دلایل کلى تر براى تغییر دادن بازى زبان به DP این است که با روش نتیجه گیرى ویتگنشتاین درباره معنى (آنچه وى در اصطلاح خود (دستور زبان) مى نامد) اصطلاحات و ساختار مفاهیم از ویژگیهاى بازى زبان مورد تأکید اوست موافق نیستم. ولى در این رساله براى طرح آن مباحث جایى نیست.42. Minervaجغد مینروا، از خدایان روم باستان، نمادى است براى انسان حکیم. یعنى در صورتى انسان به حکمت مى رسد که عمرى از او گذشته باشد.
43 . ظاهراً گستره اى که در آن برون دادهاى یک DP به برون دادهاى DP دیگرى از نظر معرفت شناسى، حساس باشند به چگونگى تقسیم بندى دامنه DP بستگى دارد.
44. Perceiving God
45. Basil Mitchell
46. Cumulative Case47 . منظور از شکفتن گلها آزادى بیان است; یعنى هزاران نظر ابراز شود و رشد کند. اصطلاح فوق جمله مشهور مائو است. آلستون از این اصطلاح استفاده مى کند تا بگوید براى استحکام دین باید از هزاران دلیل استفاده شود.
48 . Anglican یکى از فرقه هاى پروتستان که به فرقه کاتولیک نزدیک تر است.
49 . نگاه کنید به:
Perceiving God، Chapter3 and Reliability of sense Perception (Ithaca، NY: Cornell University Press، 1993).
50. Parmenides
51. Zeno
52. Significant self-support
53. sence-perceptual doxastic practice