علم، عقل و عشق در مثنوى مولوى

نوع مقاله : تخصصی

نویسنده

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

چکیده

در مورد رابطه عقل و عشق از یک سو و دانش و عرفان از سوى دیگر, از زمان هاى دور مجادلات و گفت وگوهاى فراوانى میان حکیمان, عارفان و متکلمان رواج داشته است. در مکتب هاى جدید فلسفى در غرب نیز به گونه اى دیگر از این مقولات سخن رفته است. آن چه امروزه در مطالعات دین شناختى از رابطه عقل و ایمان مطرح است و گروهى با عنوان ایمان گروى یا فیدئیسم از ستیز یا ناهمخوانى عقل و ایمان دفاع مى کنند, از زمره مباحثى است که در این حوزه مى گنجد, در این میان, گاه دیدگاه عارفان مسلمان, به ویژه آراء مولوى, با اندیشه ایمان گروانى چون کیرکگور مقایسه مى گردد و ادعا مى شود که در عرفان اسلامى علم و عقل با عشق و ایمان ناسازگار دانسته شده است. این مقاله درصدد است که این مفاهیم را از دریچه مثنوى مورد مطالعه قرار دهد و نسبت آن ها را با یکدیگر در حد امکان باز گوید.
بى تردید, مولانا جلال الدین رومى یکى از عارفان بزرگ مسلمان و پرورش یافته مکتب تصوف است. او نه تنها گرایش هاى عرفانى پیش از خود را به خوبى مى شناخت, بلکه با آرا و عقاید فلاسفه, متکلمان و صاحبان آراى فقهى و تفسیرى نیز آشنایى داشت. انس او با آیات و احادیث نبوى و نیز آگاهى اش به تاریخ و حکایات اسلامى نیز به خوبى از مجموعه اشعار و اقوال او پیداست.1
با این همه و با آن که ارتباط مولوى با صدرالدین قونوى, شاگرد و شارح محى الدین بن عربى, مسلّم است و آشنایى او با آثار غزالى و دیگران جاى تردید نیست و نتیجه آنها را در لابه لاى اشعار مولانا نیز مى توان ردیابى کرد, ولى او پیرو و مقلد هیچ یک از مکتب هاى بزرگ عرفانى نبود و به راحتى او را در دسته بندى هاى رایج نمى توان گنجاند. وى عارفى شاعر و شاعرى شوریده حال بود که در اشعارش تنها حالات و یافته هاى خود را باز مى گفت و از تکرار گفته هاى دیگران سخت پرهیز مى کرد.

عنوان مقاله [English]

علم، عقل و عشق در مثنوى مولوى

نویسنده [English]

  • Mohammad Taghi Sobhani
چکیده [English]

در مورد رابطه عقل و عشق از یک سو و دانش و عرفان از سوى دیگر, از زمان هاى دور مجادلات و گفت وگوهاى فراوانى میان حکیمان, عارفان و متکلمان رواج داشته است. در مکتب هاى جدید فلسفى در غرب نیز به گونه اى دیگر از این مقولات سخن رفته است. آن چه امروزه در مطالعات دین شناختى از رابطه عقل و ایمان مطرح است و گروهى با عنوان ایمان گروى یا فیدئیسم از ستیز یا ناهمخوانى عقل و ایمان دفاع مى کنند, از زمره مباحثى است که در این حوزه مى گنجد, در این میان, گاه دیدگاه عارفان مسلمان, به ویژه آراء مولوى, با اندیشه ایمان گروانى چون کیرکگور مقایسه مى گردد و ادعا مى شود که در عرفان اسلامى علم و عقل با عشق و ایمان ناسازگار دانسته شده است. این مقاله درصدد است که این مفاهیم را از دریچه مثنوى مورد مطالعه قرار دهد و نسبت آن ها را با یکدیگر در حد امکان باز گوید.
بى تردید, مولانا جلال الدین رومى یکى از عارفان بزرگ مسلمان و پرورش یافته مکتب تصوف است. او نه تنها گرایش هاى عرفانى پیش از خود را به خوبى مى شناخت, بلکه با آرا و عقاید فلاسفه, متکلمان و صاحبان آراى فقهى و تفسیرى نیز آشنایى داشت. انس او با آیات و احادیث نبوى و نیز آگاهى اش به تاریخ و حکایات اسلامى نیز به خوبى از مجموعه اشعار و اقوال او پیداست.1
با این همه و با آن که ارتباط مولوى با صدرالدین قونوى, شاگرد و شارح محى الدین بن عربى, مسلّم است و آشنایى او با آثار غزالى و دیگران جاى تردید نیست و نتیجه آنها را در لابه لاى اشعار مولانا نیز مى توان ردیابى کرد, ولى او پیرو و مقلد هیچ یک از مکتب هاى بزرگ عرفانى نبود و به راحتى او را در دسته بندى هاى رایج نمى توان گنجاند. وى عارفى شاعر و شاعرى شوریده حال بود که در اشعارش تنها حالات و یافته هاى خود را باز مى گفت و از تکرار گفته هاى دیگران سخت پرهیز مى کرد.

پى نوشت ها:
1. ر.ک: بدیع الزمان فروزان فر, آیات و احادیث مثنوى; قصص و تمثیلات مثنوى; عبدالحسین زرین کوب, سرّنى, ج1, ص277 به بعد.
2. مثنوى, دفتر دوم, ص277; نشانى ابیات همگى از نسخه نیکلسون است.
3. همان, ص978.
4. همان.
5 . ر.ک: مثنوى, دفتر اول, ص2914.
6 . همان, دفتر چهارم, ص1960.
7 . همان, ص1984.
8 . همان, ص1987.
9 . همان, ص2188.
10 . کاشفى, لب اللباث, ص41.
11 . سید صادق گوهرین, شرح اصطلاحات تصوف, ج2, ص236.
12 . مثنوى, دفتر چهارم, ص408.
13 . ر.ک: همان, ص2179.
14 . ر.ک: همان.
15 . همان, دفتر پنجم, ص459.
16 . همان, دفتر چهارم, ص2178 و2188.
17 . همان, ص2191.
18 . همان, ص2193.
19 . همان, ص2206.
20 . همان, ص2279.
21 .همان, ص2294.
22 . همان, ص2287.
23 . یعنى: (دو گرسنه اند که هرگز سیر نمى شوند: طلب کننده مال و طلب کننده علم)
24 . همان, دفتر دوم, ص3627.
25 . همان, دفتر چهارم, ص1516.
26 . همان, دفتر سوم, ص1510.
27 . همان, دفتر چهارم, ص1294.
28 . این نکته با آن چه در فلسفه هاى تجربى جدید (مثل دیوید هیوم و جان لاک) مطرح شد و کانت آن را از نو تقریر کرد, قابل مقایسه است.
29 . مثنوى, دفتر دوم, ص280.
30 . همان, ص2434.
31 . عبدالحسین زرین کوب, سرّ نى, ج1, ص493 به بعد.
32 . مثنوى, دفتر دوم, ص1532.
33 . همان, دفتر چهارم, ص1401.
34 . همان, ص1425.
35 . همان, ص1408.
36 . منظور از (عقول) در این جا صاحب عقول است. (نیکلسون, شرح مثنوى معنوى, ج4, ص1511)
37 . مثنوى, دفتر چهارم, ص1424.
38 . همان, ص1427. هم چنین ر.ک: داستان مجنون با ناقه که چگونگى چالش میان عشق و عقل را بیان مى دارد.
39 . اولین داستان مثنوى که حکایت پادشاه و کنیزک است, این نکته را روشن مى سازد که کنیزک تا از عشق جوان زرگر نجات نیابد, به عشق پادشاه که نماد عشق حقیقى است, بار نمى یابد.
40 . براى نمونه ر.ک: دفتر اول, ص1872; دفتر ششم, ص3843; دفتر نهم, ص364.
41 . همان, دفتر اول, ص2759.
42 . همان, دفتر دوم, ص702.
43 . همان, دفتر اول, ص2760.
44 . همان, دفتر دوم, ص701.
45 . همان, دفتر اول, ص111.
46 . همان, دفتر پنجم, ص2719.
47 . زرین کوب, سرّ نى, ج1, ص502.
48 . مثنوى, دفتر اول, ص1981.
49 . همان, ص123.
50 . همان, ص135.
51 . همان, دفتر سوم, ص3686; دفتر پنجم, ص1857.
52 . همان, دفتر چهارم, ص2102.
53 . همان, دفتر دوم, ص57.
54 . همان, دفتر اول, ص311.
55 . همان, دفتر چهارم, ص1407.
56 . همان, دفتر سوم, ص1380.
57 . همان, دفتر ششم, ص3827.
58 . همان, ص3748.