نوع مقاله : تخصصی
نویسنده
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
براى ما, اندیشمندان, تفکّر درباره معناى زندگى بر حَسَب نظریه هاى فلسفى یا دینى امرى رایج و معمول است. البته من هم از همین نظریه ها شروع مى کنم, اما به عنوان راهى به آن چه ممکن است جنبه هاى اسطوره اى, تجربى, اخلاقى, اجتماعى و مادیِ این مفهوم به حساب آید. واقعیت این است که درست همان طور که ادیان, و به طریق اولى, ایدئولوژى هاى تحقّق یافته, مانند انواع ملیّت گرایى ها, پیچیده و بغرنج اند, ویژگى هاى معناى زندگى نیز چنین است.
نخست به نظر مى رسد که مردم معمولاً با توجه به جایگاهشان در نظام اشیا به معناى زندگى مى اندیشند; و این را مى توان جهان شناسى آنان قلمداد کرد; مثلاً تصور آنان از جهان, دیدگاه آن ها درباره وجود خالقى که جهان را در سیطره دارد, حقیقت تاریخ, و جنبه هاى زندگى آدمى چیست؟ بیایید براى تأمّل در باب این موضوعات لختى درنگ کنیم. در خصوص آینده آدمى این پرسش مطرح است که آیا چیزى به نام نجات وجود دارد؟ اگر هست, نجات از چه؟ طبعاً مفهوم نجات چند معنایى است و به چیزى بسته است که مى خواهید از آن رهایى یابید. رهایى از گناه, آن گونه که در مسیحیتِ کلاسیک است؟ رهایى از عِلَل روان شناختى رنج و اَلَم (یا ناخشنودى, دوکا (dukkha)), آن طور که در دین بودا آمده است؟ یا از این جهان ناپایدار, آن گونه که غالباً در آیین هندو مطرح است؟ مسلّماً همپوشى هایى میان ادیان وجود دارد, اما معانى نجات [به مقام و سیاق بستگى دارد] بافتارى است و به آیین ها و مسالکى بسته است که از طبیعتى فراگیر و گسترده برخوردارند. برخى از ادیان و مذاهب مانند اسلام, آیین سیک, دین یهود, مسیحیت و بعضى از فِرَق مهم آیین هندو متضمّن اتّکا به خدا هستند. آنان روایت هاى اساطیرى گوناگونى درباره خدا دارند, اما همگى به قدرت خلاّق او معترفند و این به نوبه خود, به این معناست که وجود و ارزش هاى انسانى را ناشى از خداى خالق مى دانند ـ و نه تنها ارزش هاى انسانى را که هم چنین قدرت حیوانات, ماهى ها, حشرات و ستارگان و خورشیدها و قمرها را. البته در باب اندازه جهان, (گاهى در زمان هاى مختلف) تصوّرات مختلفى پدید آمده است. در واقع, آگاهى ما از اندازه جهان تقریباً در پنجاه سال گذشته, یا از زمانى که هابل (Hubble) براى اولین بار ثابت کرد که قرمزگرایى کهکشان ها به معناى فاصله گرفتن آن ها از یکدیگر است, به طرز شگفت آورى گسترش یافته است. خدایى که درمى یابیمش هیبت انگیز است و پرستش پاسخى مناسب به اوست. متقابلاً قداستى که اصالتاً فقط از آنِ اوست ممکن است به انسان عطا شود. به این امر, گاه فرایند لطف گفته مى شود. از این رو, نخستین رأى نسبتاً ساده این است که معناى زندگى ریشه در پرستش یا تعبّد به خدایى دارد که نجات یا رهایى مان را از او مى گیریم.