پوچیِ پوچى

نوع مقاله : تخصصی

نویسنده

چکیده

شکى نیست که بعضى از انسان ها, که شاید تعدادشان اندک نباشد, در برهه اى از زندگى شان احساس پوچى و بى معنایى مى کنند. اما در این میان کسانى هم پیدا مى شوند که دست کم به لحاظ نظرى و در مقام اندیشه به پوچى مطلق یا به تعبیرى (پوچى فلسفى)1 مى رسند که اساساً شخص گمان مى کند که زندگى از بُن و ریشه بى معناست و به هیچ وجه نمى توان براى آن معناى معقولى تصور کرد. به نظر نگارنده, پوچى مانند شکاکیت امرى نسبى است و پوچى مطلق مانند شکاکیت مطلق امرى پوچ و بى معنا است و در این صورت, دم از پوچى زدن نامعقول جلوه مى کند. مى توان نشان داد که هیچ استدلال معتبرى براى پوچى فلسفى نمى توان اقامه کرد, همان طور که نمى توان براى شکاکیت مطلق استدلال آورد. اقامه استدلال بر پوچى فلسفى مانند آوردن استدلال بر شکاکیت مطلق خودخور است و از تناقض درونى رنج مى برد.

عنوان مقاله [English]

پوچیِ پوچى

نویسنده [English]

  • Askari Soleymani Amiri
چکیده [English]

شکى نیست که بعضى از انسان ها, که شاید تعدادشان اندک نباشد, در برهه اى از زندگى شان احساس پوچى و بى معنایى مى کنند. اما در این میان کسانى هم پیدا مى شوند که دست کم به لحاظ نظرى و در مقام اندیشه به پوچى مطلق یا به تعبیرى (پوچى فلسفى)1 مى رسند که اساساً شخص گمان مى کند که زندگى از بُن و ریشه بى معناست و به هیچ وجه نمى توان براى آن معناى معقولى تصور کرد. به نظر نگارنده, پوچى مانند شکاکیت امرى نسبى است و پوچى مطلق مانند شکاکیت مطلق امرى پوچ و بى معنا است و در این صورت, دم از پوچى زدن نامعقول جلوه مى کند. مى توان نشان داد که هیچ استدلال معتبرى براى پوچى فلسفى نمى توان اقامه کرد, همان طور که نمى توان براى شکاکیت مطلق استدلال آورد. اقامه استدلال بر پوچى فلسفى مانند آوردن استدلال بر شکاکیت مطلق خودخور است و از تناقض درونى رنج مى برد.

تامس نیگل, (پوچى), ترجمه حمید شهریارى, نقدونظر, ش 29 ـ 30, بهار و تابستان 1382, ص 92 ـ 107 .
1. همان, ص96.
2. پوچى از آن جا که عدم معنادارى است, به ناچار در تعریف آن معنادارى ذکر مى شود. بنابراین, تعریف پوچى تابع تعریف معنادارى است, اگرچه این دو هم زمان فهم شوند.
3. همان, ص94.
4. همان, ص94.
5. همان, ص97.
6. همان, ص100.
7. همان, ص101.
8. همان, ص94.
9. شبیه همین استدلال را فیلسوفان مسلمان در برابر متکلمان دارند. متکلمان معتقدند که علت نیازمندى معلول به علت, حدوث اوست. از این رو, معتقدند چیزى که حادث نباشد, بلکه قدیم باشد, نیاز به علت ندارد و لذا قدیم را از ویژگى هاى خدا مى دانند. اما فیلسوفان در برابر آن ها معتقدند که علت نیاز وجود معلول به علت امکان آن است نه حدوث آن. و اگر موجودى امکانى باشد ولو قدیم هم باشد, باز نیاز به علت دارد و هر وجود امکانى مدت وجودش بیش تر باشد, نیاز او به علت بیش تر است, لذا موجود امکانى قدیم به اندازه قدمتش نیاز به علت دارد. این بیان فیلسوفان در مقام ثبوت است. اما در مقام اثبات مى توان از حدوث هم استفاده کرد; یعنى اگر موجودى حادث باشد مى توان گفت که آن موجود معلول است, زیرا اگر معلول و نیازمند به علت نبود, همیشه موجود مى بود و از آن جا که نبوده و بعد موجود شده, معلوم مى شود که نیازمند است و معلول.
10.نقدونظر, ص96.
11. همان, ص94.
12. همان, ص94ـ 95.
13. روم(30), آیه 7.
14. ر.ک: مصباح یزدى, آموزش فلسفه, ج2, تهران, سازمان تبلیغات اسلامى, 1365, ص206.
15.نقدونظر, ص95ـ96.
16. همان, ص96ـ 98.
17. همان, ص97.
18. همان.
19. الانفال(8), آیه 24.
20. الاعراف(7), آیه 179.
21. نقدونظر, ص98ـ99.
22. همان, ص99.
23.همان, ص100.
24.همان.
25.همان, ص101.
26. همان.
27. همان, ص101ـ102.
28. همان, ص102.
29. همان, ص102ـ103.
30. همان, ص103.
31. اگر متعلق شک به عنوان حالت روانى معرفت باشد, به طور مغالطه آمیز از شکاکیت به معناى عقیده اى معرفت شناختى دال بر عدم امکان حصول معرفت سر در مى آورد.
32. این بخش از استدلال تناقض آمیز است و باید هم تناقض آمیز باشد, چرا که هرکس اصل امتناع را نپذیرد, با او مى توان به هر طریق بحث کرد.
33. نقدونظر, ص104.
34. همان, ص105.
35. همان.
36. همان.
37. همان, ص106.
38. همان.
39. ممکن است براى خواننده این پرسش مطرح شود که این چه نوع برخورد با استدلال است. گویا حرف هاى ضد و نقیض رد و بدل مى شود نه استدلال هاى منطقى. اگر واقعیت را بخواهید, مطلب همین طور است که به ذهن شما خطور کرده است, ولى توجه داشته باشید که مخاطب این سخن در این نقد کسى است که شکاک است و براى نشان دادن بى اعتبارى شکاکیت راهى جز این نیست.
40. حدیث نبوى.
41. ذاریات(51), آیه 56.
42. شعراء(26), آیه 128.
43. اسراء(17), آیه 72.
44. حشر(59), آیه 19.
45. رعد(13), آیه 28.
46. شورى(42), آیه 53.
47. بقره(2), آیه 156.