نوع مقاله : تخصصی
نویسنده
چکیده
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
به عنوان زنى مسلمان که متولد, پرورش یافته و تحصیل کرده انگلستان است, گاهى اوقات هنگام استفاده از روان شناسى غربى در روان درمان گرى, کمى احساس ناراحتى مى کنم. بسیارى از اوقات بیمارانى را ملاقات مى کنم که معتقدم رویکردى کل گرایانه تر, که علاوه بر نیازهاى عاطفى و جسمانى به نیازهاى معنوى بیماران توجّه کند, برایشان سودمند خواهد بود. اما, گویا ترکیب و تلفیق ایمان و درمان ممنوع است; یعنى (پذیرفتنى نیست) یا (حرفه اى) تلقّى نمى گردد. در دوره آموزش روان شناسى ما, به معنویت اشاره نمى شود, و اگر هم اشاره اى شود, اغلب به شیوه اى بسیار منفى است. علاقه مند بودم که دلیل این شکاف میان روان شناسى و دین را و این که چرا در غرب به هر گونه ترکیب و تلفیق میان این دو به دیده بدگمانى نگریسته مى شود, تحلیل کنم. با پژوهشى مختصر و اندکى مداقه در آن, روشن شد که شکاف میان روان شناسى و دین, در حقیقت, بازتاب شکاف موجود میان علم و دین در غرب است. در واقع, ویژگى خاصّ تفکّر غربى, شکاف میان علم و دین است که به جدایى گفتمان دینى از غیر دینى مى انجامد.