درآمدى بر مباحث تحلیلى الفاظ علم اصول

نوع مقاله : تخصصی

نویسنده

شهید سیدمحمدباقر صدر

چکیده

بى تردید, تعیین معنا و مدلول هر واژه اى ـ اسم یا فعل یا حرف یا هیئت ـ جزو کارهاى علم اللغه (زبان شناسى) و از سنخ مباحث لغوى (زبانى) به معناى عام کلمه است که شامل صرف و نحو نیز مى شود.
وظیفه متعاطیان علم زبان شناسى1 (علم اللغه) تعیین معنا و مدلول هر واژه و هیئتى است, تا آن جا که استعمال کننده بتواند معنا و مدلول واژه اى را از معنا و مدلول واژه دیگر به اندازه اى که در مقام استعمال به کارش مى آید, تمییز دهد. اما بحث از حقیقت و کنه معنا و مدلول یک واژه وظیفه زبان شناسى (علم اللغه) نیست. اگر بخواهیم مثالى براى این نظرگاه بیاوریم مى توان واژه نامه اى را مثال زد که اصطلاحات, ابزار و ادواتى را شرح و ایضاح مى کند که مهندس برق با آنها سر و کار و بدان ها نیاز دارد. کار واژه نامه این است که مثلاً معناى [مدار] منفى و مثبت را توضیح دهد, اما وظیفه او بحث و بررسى در باب حقیقتِ مدار منفى و مثبت نیست, بلکه این کار وظیفه علوم دیگرى چون علوم طبیعى, فلسفه و منطق است.

عنوان مقاله [English]

درآمدى بر مباحث تحلیلى الفاظ علم اصول

نویسنده [English]

  • seyyed mohammad bagher sadr
* این متن از تقریرات اصول شهید صدر گرفته شده است. اوصاف کتاب شناختى آن به شرح زیر است:
ـ هاشمى, سید محمود, بحوث فى علم الاصول, الجزء الاول, ص219ـ226, المجمع العلمى للشهید الصدر, 1405هـ.ق, قم, چاپ دوم.
1. این تصور از علم اللغه (زبان شناسى) منطبق بر زبان شناسى سنّتى است. اما زبان شناسى معاصر که علمى در حال رشد و پیش رونده است تنها یکى از شاخه هاى آن واژه نامه نویسى است. زبان شناسى معاصر به سه شاخه متمایز واژه شناسى, معناشناسى و نحو تقسیم مى شود. م
2. مدلول بالعرض و بالذات همانند معلوم بالذات و بالعرض, دو اصطلاحى اند که براى توضیح این نکته به کار مى روند که ذهنِ ما در فرایند شناختْ از طریق صورتى که از شىء پیش خود دارد, به آن آگاه مى شود و از طریق معنا و مدلولى که از یک واژه یا تعبیر زبانى پیش خود دارد به محکیّ آن آگاهى پیدا مى کند. بنابر این, تصویر ذهنى و معنا و مدلول ذهنى, مدلول و معلوم اول و بالذات اند. شىء خارجى, مدلول و معلوم ثانوى است که به تبع مدلول و معلوم اول متعلَّق آگاهى انسان قرار مى گیرد. محکیّ یک تعبیر زبانى در عالم خارج در حقیقت, مدلول و معلوم بالعرض و ثانوى است, زیرا ما از طریق تصویر ذهنى که مستقیماً معلوم ما و مدلول تعبیر زبانى است, از محکى آگاه مى شویم. در نتیجه, آن چه در ذهن داریم مدلول اول و بالذات است و آن چه محکى آن است در عالم خارج معلوم و مدلول بالعرض و بالواسطه است.م
3. فلسفه زبان شاخه اى از فلسفه است که از جنبه هاى کلى و عام زبان, از قبیل صدق, معنادارى, بى معنایى حکایت, حمل و مانند اینها بحث مى کند.م
4. استنباط حکم شرعى که کار فقیه است, دو نوع عنصر دارد: 1. عنصر یا عناصر خاصى که در مورد هر حکمى مختص به همان مورد است. 2. عناصر یا عنصر عام که مربوط به مسئله و حکم خاص نمى شود, بلکه در بسیارى از مسائل کاربرد دارد. فقها عناصر عام استنباط حکم شرعى را به دلیل گستردگى و بسط و توسعه در طول زمان به صورت مستقل و یک جا در علم مستقلى به نام علم اصول طرح کرده اند. از این رو, علم اصول را بعضى از عالمان اصول به (علم به عناصر مشترک دخیل در استنباط حکم شرعى) تعریف کرده اند. (براى تفصیل بیشتر ر.ک: صدر, سید محمدباقر, المعالم الجدیدة, ص8, مکتبة النجاح, طهران, 1395هـ.ق).م
5. عالمان اصول بسیار تلاش کرده اند تا براى اصولى بودن یک مسئله معیارى به دست دهند تا بدین وسیله بتوانند میان مسائل علم اصول و مسائل سایر علوم تمایز قائل شوند. به همین دلیل, در آغاز علم اصول سعى مى کنند تعریفى از علم اصول به دست دهند که به صورت دقیق مشتمل بر تمام ویژگى هاى یک مسئله اصولى باشد. شهید صدر درباره این مسئله در تقریرات اصول (ر.ک: هاشمى, سید محمود, بحوث فى علم الاصول, الجزء الاول, ص31) بحث کرده است.م
6. اشاره شهید صدر به بحثى است که عالمان اصول در خصوص هیئت فاعل [در زبان عربى] طرح کرده اند مبنى بر این که مشتق آیا ظهور در خصوص متلبس به مبدأ اشتقاق دارد یا اعم است از موردى که متلبس به مبدأ است و موردى که تلبّس به مبدأ منقضى شده است.م
7. یکى از مباحث پر اهمیّت علم اصول بحث معناى حرفى و معناى اسمى است. در علم نحو که یکى از شاخه هاى زبان شناسى است معمولاً کلمه را به سه قسم, اسم, فعل و حرف تقسیم مى کنند. ولى از نگاه تحلیلى, عالمان اصول, زبان و تعبیرات زبانى را به طور کلى به دو قسم تقسیم مى کنند: الف) معناى اسمى. ب) معناى حرفى. طبق این تقسیم فعل نحوى از جهت ماده اش, معناى اسمى است و از جهت هیئت و صیغه اش که بیان کننده ربط و نسبت میان ماده و فاعل است, معناى حرفى است. طبق تحلیل عالمان اصول هر معنایى که بتوان آن را بدون نیاز به وقوعش در بافت جمله تصور و تعریف کرد, معناى اسمى است و هر معنایى که جز در بافت جمله آن هم به صورت ربط نتوان تعریف و تصورش کرد معناى حرفى است. طبق این تحلیل معناى اسمى را مى توان به صورت مستقل لحاظ و درباره آن بحث کرد, ولى معناى حرفى از آن جهت که معناى حرفى است فقط رابط است و به نحو مستقل نمى توان آن را لحاظ کرد. در زبان, ماده افعال و اسما, مصداق معانى اسمیه اند. حروف, هیئت افعال و هیئت جمله ها, مصداق معانى حرفیه اند. براى تفصیل بیشتر ر.ک:
ـ صدر, سید محمدباقر, المعالم الجدیدة, ص122.
ـ هاشمى, سید محمود, بحوث فى علم الاصول, الجزء الاول, ص232 به بعد.
ـ فیاض, محمد اسحق, محاضرات فى اصول الفقه, الجزء الاول, انتشارات امام موسى صدر, بى جا, بى تا.
8. یکى از نتایج بحث معناى حرفى و معناى اسمى ـ که در پى نوشت7 توضیح دادیم ـ در بحث واجب مشروط آشکار مى شود. واجب مشروط, یعنى واجبى که مقیّد به قیدى است در برابر واجب مطلق که هیچ قیدى ندارد, مانند تقید وجوب حجّ به توانایى مالى و مطلق بودن آن نسبت به زوال خورشید. عالمان اصول درباره واجب مشروط بحثى را طرح کرده اند که مبتنى بر تحلیل و بررسى درباره معناى حرفى و اسمى است. آن بحث این است که آیا قید در واجب مشروط به مفاد هیئت راجع است یا به ماده؟ بعضى از عالمان اصول گفته اند: محال است قید به هیئت باز گردد, زیرا هیئت معناى حرفى است و معناى حرفى قابلیت اطلاق و تقیید ندارد, زیرا نمى توان آن را به نحو مستقل در نظر گرفت. براى تفصیل بیشتر ر.ک: فیاض, محمداسحق, محاضرات فى اصول الفقه, الجزء الثانى, ص320 . م