1. نک: ابن منظور, لسان العرب, ج 15, ص 411; زبیدی, تاج العروس, ج 20, ص 310; راغب, المفردات, ص 533; ابن فارس, مقاییس اللغة, ج 6, ص 141; المعجم الوسیط, ج 2, ص 1057.
2. فرهنگ لاروس, ذیل واژه (ولی).
3. نک: سیّد صادق گوهرین, شرح اصطلاحات تصوف, تهران, انتشارات زوّار, ج10, ص 237.
4. عبدالرزاق کاشانی, اصطلاحات الصوفیه, باب الواو, ذیل (ولی), ص 121. الولّی مَن تولّی الحق ّ, اللّه أمره و حفظه من العصیان و لم یخله و نفسه بالخذلان حتّی یبلغه فی الکمال مبلغ الرجال.
5. سیّد جعفر سجادی, فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی, تهران, انتشارات طهوری, 1370, ص 792, ذیل (ولی).
6. خواجه عبد اللّه انصاری, کشف الاسرار, ج 5, ص 565, و هجویری, کشف الحجوب, ص 270. ولی هو العارف باللّه و صفاته;
7. قیصری, رسالة الولایة, تصحیح علامه آشتیانی, تهران, انجمن حکمت و فلسفه اسلامی, ص 26.
8. عبدالرحمن جامی, نفحات الانس, ص 5.
9. سوره انعام (6), آیه 195.
10. امام النحویین (سیبویه) این قول را اختیار کرده و حق ّ هم همین است.
11. هجویری, کشف المحجوب, ص 266.
12. سوره توبه (9), آیه 71.
13. طبرسی, مجمع البیان, (10 جلدی), ج 6, ص 724.
14. عبدالرزاق کاشانی, اصطلاحات الصوفیه, قم, انتشارات بیدار, 1370, ذیل واژه (ولایة) باب الوار ص 121.
15. سوره یونس (10), آیه 62.
16. علامه طباطبایی, المیزان, قم, انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم, ج 10, ص 129 ذیل آیه 62 سوره یونس.
17. مقدمه قیصری, ص 154.
18. منظور از خاصه و عامه, ولایت خاصه و عامه است. نک: شرح رساله قیصری, 160 ـ 161.
19. سوره بقره(2), آیه 257.
20. سوره شورا (42), آیه 28.
21. سوره بقره (2), آیه 257.
22. سیّد جلال الدین آشتیانی, شرح مقدمه قیصری, فصل دوازدهم, ص 864 ـ 866.
23. سوره بقره (2), آیه 148.
24. ولایت وسطا را به دو قسم تقسیم کرده اند: ولایت عن اللّه و ولایت عن الرسول.
25. عده ای ردای (ولایت مطلقه) را برای فقها شایسته و بایسته می دانند که در این صورت باید امور دنیوی مدّ نظر باشد.
26. سوره انفال (8), آیه 72.
27. سوره توبه (9), آیه 71.
28. سوره شورا (42), آیه 9.
29. علامه طباطبائی; تفسیرالمیزان, ذیل آیه 9 سوره شورا.
30. البته نوع نگاه قرآن به (ولی, ولایت) نگاه مخصوص آموزه های شریعت که برگرفته از قرآن و روایت است با این نگاه, انسان می تواند به مقام (ولایت تکوینی) نایل شود و تا آن جا پیش رود که به مقام (قاب قوسین او أدنی) و مقام (فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر) (سوره قمر, آیه 54 و 55) زیرا حقیقت محمدیه به اعتبار باطن وجود, عین فیض اقدس است.
31. نک: دامادی, سیّد محمد, شرح بر مقامات العارفین, ص 175.
32. همان, ج 2, ص 24.
33. همان, ج 3, ص 101.
34. همان, ج 2, ص 253.
35. فتوحات مکیّه, ج 2, ص 256.
36. همان, ج 2, ص 249.
37. فتوحات مکیّه, ج 2, ص 256.
38. نک: آشتیانی, شرح مقدمه قیصری, ص 44.
39. همان, ج 2, ص 49.
40. شارحان کتاب فصوص الحکم و پیروان مکتب ابن عربی, هر یک به شیوه ای خاص, این نظریات را توجیه و تأویل کرده اند. از جمله محمود قیصری, صدرالدین قونوی, عبدالرزاق کاشانی, مؤیدالدین جندی, آقا محمدرضا قمشه ای, سیّد حیدر آملی, صائن الدین ابن ترکه اصفهانی, شهاب الدین, عمر بن سهروردی شافعی, عبدالوهاب شعرانی, و حضرت علامه طباطبایی و علامه آشتیانی هستند که هر کدام به گونه ای در دام توجیه ها و تفسیرهای صواب و ناصواب گرفتار آمده اند. البته, دو نفر اخیر خود از جمله بزرگانی هستند که نقدهایی نیز بر ابن عربی دارند.
41. این همان نظریه ای است که علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان, در تفسیر آیه 62 سوره یونس آن را تقویت می کند.
42. نبوت, اِخبار از حقایق, یعنی ذات و اسما و صفات حق تعالی و نیز معرفت احکام شریعت از طریق وحی است. بنابراین, نبی کسی است که از طریق وحی به حقایق و احکام شریعت آگاه می شود و رسالت نیز همان نبّوت است به اضافه تبلیغ شریعت و تعلیم احکام. در نتیجه, رسول همان نبی است. بنابراین, نبوّت را به عامه و خاصه تقسیم کرده اند و عامه را نبوّت باطن نیز گفته اند که انقطاع در آن معنا ندارد.
ابن عربی در این باره می گوید: (فالنبوّة الظاهرة هی الّتی ظهورها و أمّا الباطنةُ فلا تزالُ فی الدنیا و الآخرةِ لان ّ الوَحیَ الهی و الإنزال الربّانی ّ لا ینقطع اذکان به حفظ العالم) (الفتوحات المکیّة, ج 3, ص 285) بر خلاف نبوّت و ولایت, رسالت در محدوده زمانی است و با پایان یافتن زمان آن, رسالت نیز که همان تبلیغ باشد پایان می پذیرد. بر همین اساس, گفته اند رسالت, حال رسول است نه مقام او; چون ولایت جنبه حقانیت و حقیقت الاهی اوست و از این رو فانی در حق ّ است, ولی جنبه نبوت آن حضرت مَلَکیّت و جنبه رسالت, صورت بشریّت آن حضرت است که به واسطه آن با انسان ها سنخیّت پیدا می کند و (أنا بشرُ مثلکم) (سوره کهف (18), آیه 110) نیز, به همین جنبه اشاره دارد. ولایت نیز همانند نبوّت و رسالت مورد توجه ابن عربی قرار گرفته و حتی کلمات وی بیشتر از دو اصل نبوت و رسالت مورد نقد و ابرام قرار گرفته است. نک: الفتوحات المکیّه, ج 1, باب 14, ص 150, ج 2, باب 158 و 159, ص 256 ـ 258; فصوص الحکم, فص شیثی, ص 62; شرح جَنْدی, ص 238; شرح کاشانی, ص 34; شرح قیصری, ص 109, اصطلاحات الصوفیه, باب النون, ص 127.
43. سوره بقره (2), آیه 258.
44. نک: الفتوحات المکیّه, ج 2, ص 256 ـ 258.
45. نک: محسن جهانگیری, محیی الدین ابن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی, ص 469; عرفان نظری.
46. البته با توجه به مطالبی که در فتوحات مکیّه و فصوص الحکم آمده است, چراکه به نظر نگارنده, فصوص الحکم بیش از کتاب های دیگر دست خوش تغییر و تحول شده است.
47. ابن عربی نگارش فتوحات مکیّه را در سال 598 در مکه آغاز کرد, اما از زمان به پایان رسیدن آن که دمشق باشد اطلاع درستی در دست نیست, ولی شواهدی وجود دارد که مشخص می کند که در سال 628 ق در حال نوشتن جلد سوم و 635 ق در حال نوشتن جلد چهارم فتوحات مکیّه بوده است. این آغاز و پایان حدود 37 سال به طول انجامیده است. نک: الفتوحات المکیّه, ج 3, ص 446, 895 و ج 4, ص 105.
48. البته خود وی در باب های 89 و 348 از این عدم انسجام دفاع می کند و می نویسد: (قرآن هم به همین منوال است.) و در فتوحات مکیّه, ج 2, ص 163 می نویسد: ترتیب کتاب فتوحات مکیّه در اختیار من نبوده, بلکه خداوند به دست وی آن را ترتیب داده و او آن را به همان نحو رها کرده و رأی و عقل خود را در آن دخالت نداده بلکه املاء خداوند به دل اوست, و برهمین اساس در بیشتر جاها از جمله در ج 1 و ص 56 ج 3, ص 456 فتوحت خداوند را آموزگار خود می داند. این شطیحات را شاید بتوان همانند خود ابن عربی با رمز و اسطرلاب تأویل درست کرد.
49. اَنا ختم الولایه دون شکِ لورث الهاشمی ّ مع المسیح
50. رؤیای بشارت دهنده, رؤیای صادقه را (مبشرات) می گویند.
51. قال رسول: ان ّ الرسالة و النبوة قد انقطعت فلا رسول بعدی و لا نبی, فشُق ّ ذلک علی الناسِ, فقال: لکن ّ المبشرات, و قالوا یا رسول اللّه و ما المبشرات, فقال رؤیا المسلم و هی جزء من اجزاء النبوة.
52. (فو اللّه ما کتبتُ منه حرفاً الا عن املاء الهی ّ و القاء ربانی او نَفْثٍ فی روعٍ کیانی.) الفتوحات المکیّه, ج3, ص 456.
53. (خاطَبَنی علی الخصوص من غیر واسطة غیرَ مرةٍ بمکّة و بدمشق فقال لی انصح عبادی فی مبشرة أریتها فتعین علی الامر أکثر مما تعین علی غیری فاللّه یجعل ذلک لی من اللّه عنایة و تشریفاً…) و (انّی رایتُ الحق* فی النوم مرّتین و هو یقول لی انصح عبادی و هذا من أکبر نصیحة نصحتک بها…) الفتوحات المکیّه, ج 1, ص 658 و 334.
54. نک: حاشیه استاد آشتیانی بر شرح فصوص جَندی, ص 114 و مقدمه قیصری, ص 13.
55. فتوحات مکیّه, ج 1, باب 65. ص 318 ـ 320 شایسته است به این نکته توجه شود که او جایگاه خود را در میان مردم به جایگاه رسول اللّه تشبیه می کند و این تشبیه دانی به عالی است, و در این نوع تشبیهات مشبه و مشبه به از یک جنس اند, مگر این که بگوییم به این موضوع توجه نداشته است; اخیراً هم رساله مختصری در باب خاتم اولیا از دیدگاه ابن عربی و حکیم ترمذی نوشته شده که در آن بی آن که به تناقض گویی های ابن عربی اشاره شود, به گونه ای مسائل طرح شده که خاتم اولیا از دیدگاه ابن عربی همان حضرت مهدی موعود(عج) است. وی در پاورقی ص 20 می نویسد: این که شیخ خود را ختم ولایت مقیده دانسته, منافاتی با ختمیّت حضرات معصومین ندارد, آنان ختم ولایت مطلقه از حیث مقام اند و شیخ ختم ولایت مقیده عامه از حیث حال است. اولاً: ابن عربی هیچ جا ولایت خود را مقید نکرده و ثانیاً: مستند کردن مطالب بر مکاشفه های بی اساس و غیر مستند شانه خالی کردن از استدلال است. نهایت چیزی که درباره این استدلال می توان پذیرفت این است که بگوییم مکاشفه تنها برای خود کاشف می تواند دلیل باشد.
56. (مَثَلی فی الانبیاء کَمَثل رجل بنی حائطاً فأکمله إلا لبنة واحدة فکنتُ أنا تلک اللّبنة, فلا رسول بعدی و لا سنة بعدَ سُنتی.) این حدیث به اختلاف الفاظ نقل شده است. عوالی اللآلی, ج 4, ص 122.
57. ابن عربی, پیشین. ابن عربی در (فص ّ شیثی) فصوص الحکم هم این رؤیا را نقل می کند و در خصوص آن دو خشت, یکی زرّین و دیگری سیمین سخن می گوید و خشت زرّین را جایگاه خاتم اولیا و خشت سیمین را جایگاه خاتم الانبیاء می داند.
58. ابوالفتح حمید الدین در کتاب الجانب الغربی فی حل مشکلات الشیخ محیی الدین عربی در پاسخ مخالفان شیخ اکبر می نویسد: ابن عربی چهار نوع خاتم برای ولایت قائل شده است: خاتم اکبر که عیسی بن مریم است; خاتم اصغر که خود شیخ اکبر باشد; خاتم کبیر علی بن ابی طالب (ع) و خاتم اصغر حضرت صاحب الامر(عج) است و در ادامه می نویسد: شیخ از برای ولایت خاتمی دیگر نیز فرض کرده که من در این امر حیران مانده ام. نک: الجانب الغربی, ص 69 ـ 87, به نقل از محمد علی موحد و صمد و موحد, فصوص الحکم, درآمد برگردان متن, توضیح و تحلیل, چاپ کارنامه, ص 83.
59. قیصری نیز به نوعی خاتمیّت ابن عربی و حضرت عیسی را می پذیرد. نک: داوود قیصری, رسالة التوحید و النبوة و الولایة, شرح و تصحیح: علامه آشتیانی, ص 39.
60. الفتوحات المکیّه, ج 3, ص 327. لو لم یکن من الدنیا الا یوم واحد طول اللّه ذلک الیوم حتّی یلی هذا الخلیفة, و هو عترة رسول اللّه من ولد فاطمة ـ رضی اللّه عنها ـ… جده الحسن بن علی بن أبی طالب
61. الفتوحات المکیّه, ج 3, ص 328. (هان, آگاه باشید که خاتم الاولیاء به شهادت خواهد رسید و وجود امام عالمیان از دست خواهد رفت او سیّد و آقای ما که نامش مهدی است و از دودمان آل احمد است. او چونان شمشیر هندی است که پلیدیها را نابود می کند و او خورشیدی است که هر گونه تاریکی و ابرهای سیاه را می زُداید.)
62. همان, ج 3, ص 329.
63. نک: الشجرة النعمانیة, شرح: صدرالدین قونیوی, چاپ بیروت, ص 58. عین عبارت این رساله در فتوحات مکیّه, جلد سوم, ص 327 آمده است. البته با این فرق که در فتوحات مکیّه جدّ مهدی (حسن) و در اینجا (حسین) ذکر شده است. گویا این تغییر به دست نسّاخ صورت گرفته است و یا به احتمال قوی این عبارت از شارح است, چون نسخه ای که بنده مراجعه کردم متن و شرح از هم تفکیک نشده است.
64. الفتوحات المکیة, ج 2, ص 50.
65. رساله عنقاء مُغرِب, ص 73 ـ 74. البته, جناب ابن عربی در همین صفحات از رساله خود, شطیحاتی آورده و آن دسته از علمایی که تلاش می کنند ابن عربی را شیعه دوازده امامی معرفی کنند به این مجملات استناد می کنند. دلیلش هم روشن است, چون عبارت چنان مهمل و بی سر و سامان است که راه هر گونه تأویل و تفسیر به رأی را باز گذاشته است.
66. چاپ بیروت, ص 58. این رساله را صدرالدین قونیوی شرح کرده و به همراه چند رساله کوچک دیگر ابن عربی چاپ شده است.
67. الفتوحات المکیّة, ج 1 باب 24, ص 184.
68. همان, ج 1, باب 14, ص 151.
69. رساله عنقاء مُغرِب, ص 75 و محسن جهانگیری, محیی الدین چهره برجسته عرفانی, ص 477.
70. الفتوحات المکیّة, ج 3, ص 514.
71. نک: یحیی یثربی, عرفان نظری, ص 547 ـ 554. و در ضمن در عبارت قبلی عیسی را میراث دار رسول خدا معرفی نموده است.
72. گذشته از این که شارحان شیعی در صدد توجیه برآمدند و با تأویل های بی مورد همه این صراحت ها را به ولایت عامه تفسیر کردند, حال آن که ولایت عامه شامل حال اولیای الاهی هم می شود, دلیلی ندارد که حضرت عیسی را تنها مطرح کند.
73. فتوحات مکیّه, ج 4, باب 577, ص 195.
74. فتوحات مکیّه, ج2, ص49 و رسائل قیصری, ص40. (فان قلت و من الذّی یستحق خاتم الاولیاء کما یستحق محمد(ص)… ,)
75. همان, ج 2, ص 49.
76. فتوحات مکیّه, ج 1, باب 24, ص 183 ـ 185 و باب 14, ص 150, و ج 2, باب 73, ص 49 و ج 3, ص 514.
77. فتوحات مکیّه, ج 1, باب 6, ص 119 و فصوص الحکم, ذیل فص ّ شیثی.
78. شگفتا از آقا محمدرضا قمشه ای که در رساله خود که در ذیل شرح فصوص الحکم با مقدمه و تصحیح علامه آشتیانی چاپ شده در اثبات خاتمیّت امام علی (ع) و فرزندان وی, به این عبارت استناد کرده و همین عبارت را از رساله (کلمات مکنونه) مرحوم فیض نقل کرده و آن مرحوم هم در نقل عبارت فتوحات مکیّه دقت کافی نکرده و دو کلمه (امام العالم) را به عبارت ابن عربی اضافه کرده است.
79. فتوحات مکیّه, ج 4, ص 75.
80. همان, ص 75 ـ 76.
81. همان, ج 2, ص 571.
82. به نظر می رسد ابن عربی در به کارگیری تأویل راه افراط را پیموده است؟ چرا که آثار او را هاله ای از تأویلات قریب و بعید در بر گرفته است. گرچه خود موضوع را متذکر شده و می گوید: بناچار و از ترس علمای قشری این شیوه را انتخاب کرده است, ولی تا این حد پسندیده نیست. شگفت تر از همه این که خود وی, تأویل را نکوهش کرده و از آن دوری می جوید و تأویل را در شأن عالمانی می داند که دانش خود را از راه (کسب) و نه از طریق (وهب) به دست آورده اند و تأکید می کند (ایاک و التأویل…) درباره تأویلات ابن عربی, نک: محمد علی موحد و صمد موحد, فصوص الحکم درآمد, برگردان متن, توضیح و تحلیل, ص 99 ـ 106.
83. فتوحات مکیة, ج 2, ص 49. عبارت شیخ مختصری اضطراب دارد. برخی از ضمیرها در جای خود استعمال نشده اند. به نظر می رسد عبارت این گونه باشد بهتر است: و أما… فهو رجل… و اکرمهم.
84. رسائل قیصری, فصل دوم, ص 26.
85. اعراف, آیه 196.
86. شرح رساله قیصری, ص 153 ـ 154.
87. همان, ص 156.
88. سوره بقره (2), آیه 257.
89. نک: شرح رساله قیصری. ص 157.
90. قاب قوسین در اصطلاح عرفان, مقام قُرب اسمایی است که به اعتبار تقابل میان اسمای الاهی که آن را دایره وجود نامند. مانند: آفریدن; و مقامی بالاتر از آن جز مقام (اوادنی) وجود ندارد. نک: عبدالرزاق کاشانی, اصطلاحات الصوفیه (ق).
91. نک: شرح رساله قیصری, ص 159.
92. نک: کیهان اندیشه, شماره 26, مهر ـ آبان 1368.
93. اصول کافی, ج 8, ص 106 و بحارالانوار, ج 5, ص 69.
94. بحارالانوار, ج 16, ص 402; ابن عربی با تغییر (نبیاً) به (ولیّاً) حدیث را به خودش تطبیق داده یا منبعی که این حدیث در آن ذکر شده بوده و مورد رجوع ابن عربی بوده (ولیّاً) آمده است. (و اللّه اعلم بالصواب) نک: شرح فصوص الحکم, ص 81 و فتوحات مکیّه, ج 1, ص 244.
95. مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایة, به نقل از کلمات مکنونة, ص 84, این حدیث در مجامع روایی با الفاظ مختلف نقل شده است گر چه در معنای آن اختلافی نیست. برای مثال (کنت مع الأنبیاء سراً, و مع محمد جهراً.)
96. بحارالانوار, ج 33, ص 480. اولیای محمدیین و وارثان مقام و علم و احوال آن حضرت در مقام متحدند; و از این اتحاد در حدیثی چنین تعبیر شده است. (لنا مع اللّه حالات لیس فیها ملک مقرّب و لا نبی ّ مرسل. شبستری می گوید: نبی چون آفتاب, ولی ماه, یکی شد در مقام لی مع اللّه.
97. مقدمه استاد سیّد جلال الدین آشتیانی بر مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة, ص 21 ـ 22.
98. تمام مطالب این بخش (خاتم أولیاء از دیدگاه علامه آشتیانی) از شرح مقدمه قیصری, مقدمه شرح فصوص الحکم, و مقاله ختم أولیاء از دیدگاه ابن عربی, که از آثار ارزشمند علامه آشتیانی هستند, نقل و تلخیص شده است.
99. سوره أنفال, آیه 72.
100. (أنا ختم الأولیاء دون شک)
101. فرق است بین (ولایت عامه) و (ولایت مطلقه) ولایت عامه نظارتی است که از جانب ولی امر, بیشتر در امور دنیوی و بعضاً اُخروی به عموم مردم اِعمال می شود و امّا (ولایت مطلقه) اطلاق تام و تمام دارد, به گونه ای که یک انسان کامل, ولی مطلق مردم است و دست او در هر گونه تصرف معنوی و مادی در امور مسلمانان باز است و حکم راهبری کامل انسان ها را دارد و مصداق این ولی به جز رسول خدا و امامان شیعه و اوحدِی از اولیای الاهی کس دیگری نمی تواند باشد.