رابطه میان فلسفه و الهیات در دوران پسامدرن

نوع مقاله : تخصصی

نویسنده

چکیده

آن زمان‌ها که در یک دبیرستان کاتولیک در کوینز نیویورک، محصل بودم، گمان مى‏بردم که فلسفه هر چند مادر علوم، اما خود خدمتکار الهیات است. محاوره میان فلسفه و الهیات ظاهرا گاهى شکل دستورهاى بانویى (الهیات) به خدمتکار فاضل و مطیعش را به خود گرفته است. اما اگر هم چنین باشد به آن زمانهاى دور مربوط است. بیشتر فلاسفه و بسیارى از متالهان، حداقل از عصر روشنگرى به بعد در اندیشه اروپا، با این راى که فلسفه باید در خدمت الهیات باشد مخالفت کرده‏اند، اما نتیجه، به جاى آن که رهایى فلسفه باشد، این بوده که فلسفه در خدمت فرزندان خود یعنى علوم طبیعى و انسانى قرار گیرد. واقعگرایان دانشمند نفس وجود را با فرمانهاى نهایى علم تعیین مى‏کنند. حال این بر سر رابطه میان فلسفه و الهیات چه مى‏آورد؟ از نظر بسیارى رابطه میان فلسفه و الهیات براى همیشه گسسته است و بسیارى از علماى الهیات مسیحى این را به سود الهیات مى‏دانند. از نظر آنان، فلسفه هیچ‏گاه خدمتکار خوبى نبوده و همواره، بیش از آن که حلال مشکلات باشد، مشکل‏آفرین بوده است.

عنوان مقاله [English]

رابطه میان فلسفه و الهیات در دوران پسامدرن

نویسنده [English]

  • Mohammad Legenhouzan