تجدد: غیریت‌ها و محدودیت‌ها

نوع مقاله : تخصصی

10.22081/jpt.1997.22811

چکیده

به طور خلاصه در قسمت آخر بخش پیشین اشاره کردیم که از تجدد دو روایت عمده دراندیشه‏هاى مدرن عرضه شده است: یکى روایت رادیکال، که در آن از آزادى و آگاهى انسان به عنوان فاعل و کارگزار معرفت و عمل اجتماعى سخن گفته مى‏شود; و دیگرى روایت محافظه‏کارانه، که به بعد انضباطگرا و محدودکننده تبعات برآمده از تجدد اشاره دارد.
به سخن دیگر، مى‏توان از دو دوره جداگانه در اندیشه تجدد سخن گفت: یکى دوران تجدد خوش‏بینانه پیش از انقلاب فرانسه، که در آن اندیشمندان بر رهایى انسان از قید سنت و تاریخ، آگاهى و آزادى انسان، و امکان ترقى بى‏حد و حصر تاکید مى‏گذارند; و دیگرى دوران تجدد بدبینانه پس از انقلاب فرانسه، که محدودیتهاى موجود بر سر راه دستیابى به آزادى و ترقى را آشکار مى‏سازد و با ظهور تدریجى علوم انسانى، بر محدودیت انسان در چارچوب قوانین اجتماعى و تاریخى تاکید مى‏شود.
ظهور علوم اجتماعى به معنى کشف محدودیتهایى است که انسان در چارچوب آنها قراردارد. این دوگانگى در اندیشه اندیشمندان تجدد قابل شناسایى است. در دوران دوم با غلبه اندیشه برابرى و موانع موجود بر سر راه آن و تاکید بر برابرى به عنوان پشتوانه آزادى،اندیشه رفاه‏بخشى بر اندیشه آزادى فائق مى‏آید. چنانکه اشاره شد بنتهام، شادى را برآزادى ترجیح مى‏دهد; شادى و رفاه در درون دولت‏خودکامه هم قابل تامین است. باطرح‏این اندیشه، دموکراسى گرایشى اقتدارطلبانه مى‏یابد، همچنین جان استوارت میل ازیک‏سو بر آزادى و از سوى دیگر بر تامین و رفاه اجتماعى به عنوان پشتوانه آن تاکید مى‏کند.

عنوان مقاله [English]

تجدد: غیریت‌ها و محدودیت‌ها

چکیده [English]

به طور خلاصه در قسمت آخر بخش پیشین اشاره کردیم که از تجدد دو روایت عمده دراندیشه‏هاى مدرن عرضه شده است: یکى روایت رادیکال، که در آن از آزادى و آگاهى انسان به عنوان فاعل و کارگزار معرفت و عمل اجتماعى سخن گفته مى‏شود; و دیگرى روایت محافظه‏کارانه، که به بعد انضباطگرا و محدودکننده تبعات برآمده از تجدد اشاره دارد.
به سخن دیگر، مى‏توان از دو دوره جداگانه در اندیشه تجدد سخن گفت: یکى دوران تجدد خوش‏بینانه پیش از انقلاب فرانسه، که در آن اندیشمندان بر رهایى انسان از قید سنت و تاریخ، آگاهى و آزادى انسان، و امکان ترقى بى‏حد و حصر تاکید مى‏گذارند; و دیگرى دوران تجدد بدبینانه پس از انقلاب فرانسه، که محدودیتهاى موجود بر سر راه دستیابى به آزادى و ترقى را آشکار مى‏سازد و با ظهور تدریجى علوم انسانى، بر محدودیت انسان در چارچوب قوانین اجتماعى و تاریخى تاکید مى‏شود.
ظهور علوم اجتماعى به معنى کشف محدودیتهایى است که انسان در چارچوب آنها قراردارد. این دوگانگى در اندیشه اندیشمندان تجدد قابل شناسایى است. در دوران دوم با غلبه اندیشه برابرى و موانع موجود بر سر راه آن و تاکید بر برابرى به عنوان پشتوانه آزادى،اندیشه رفاه‏بخشى بر اندیشه آزادى فائق مى‏آید. چنانکه اشاره شد بنتهام، شادى را برآزادى ترجیح مى‏دهد; شادى و رفاه در درون دولت‏خودکامه هم قابل تامین است. باطرح‏این اندیشه، دموکراسى گرایشى اقتدارطلبانه مى‏یابد، همچنین جان استوارت میل ازیک‏سو بر آزادى و از سوى دیگر بر تامین و رفاه اجتماعى به عنوان پشتوانه آن تاکید مى‏کند.

1. این مطالب، درسهاى نگارنده در دوره دکترى علوم سیاسى دانشگاه تهران، در سال 1374، بود و از ترکیب و تالیف و ترجمه چند اثر عمده فراهم آمده است.