اصول عدالت ‏سیاسى

نوع مقاله : تخصصی

10.22081/jpt.1997.22808

چکیده

درآمد بحث
از مهمترین مباحث موجود در فلسفه سیاسى، اصل عدالت مى‏باشد. شاید بتوان گفت همه فلاسفه سیاسى به نحوى به بحث عدالت پرداخته‏اند. گستره زمانى این بحث‏به درازاى اندیشه‏هاى سیاسى از عصر کلاسیک تاکنون مى‏باشد. مهمترین مساله در بحث عدالت، قابل دفاع ساختن روابط نابرابر در جامعه است. از نظر حقوقى، عدالت‏به تصمیم‏گیریهاى قانونى و منصفانه تعبیر مى‏شود. از دیدگاه فلسفه سیاسى، عدالت، صفت نهادهاى اجتماعى است نه افراد.
اصل اولیه این است که حقوق افراد در جامعه به نحوى باید سامان داده شود. به دیگر بیان پس از اثبات لزوم تشکیل جامعه و ورود فرد به آن، باید قبول کنیم که ثروت و قدرت به نحوى باید بین مردم توزیع شود. این که چه سیستم اقتصادى و اجتماعى یا چه نهاد و قانونى عادلانه یا ناعادلانه هستند، کاوشى عمیق در حوزه فلسفه سیاسى را مى‏طلبد. ارسطو، آگوستین، کانت، مارکس، جان رالز و هابرماس، پاسخهاى متفاوتى براى سؤال بالا طرح مى‏نمایند. در مباحث فلسفه سیاسى مى‏توان علل گرایش هریک از اندیشمندان به تفسیر خاصى از عدالت را مورد دقت و بررسى قرار داد.

عنوان مقاله [English]

اصول عدالت ‏سیاسى

چکیده [English]

درآمد بحث
از مهمترین مباحث موجود در فلسفه سیاسى، اصل عدالت مى‏باشد. شاید بتوان گفت همه فلاسفه سیاسى به نحوى به بحث عدالت پرداخته‏اند. گستره زمانى این بحث‏به درازاى اندیشه‏هاى سیاسى از عصر کلاسیک تاکنون مى‏باشد. مهمترین مساله در بحث عدالت، قابل دفاع ساختن روابط نابرابر در جامعه است. از نظر حقوقى، عدالت‏به تصمیم‏گیریهاى قانونى و منصفانه تعبیر مى‏شود. از دیدگاه فلسفه سیاسى، عدالت، صفت نهادهاى اجتماعى است نه افراد.
اصل اولیه این است که حقوق افراد در جامعه به نحوى باید سامان داده شود. به دیگر بیان پس از اثبات لزوم تشکیل جامعه و ورود فرد به آن، باید قبول کنیم که ثروت و قدرت به نحوى باید بین مردم توزیع شود. این که چه سیستم اقتصادى و اجتماعى یا چه نهاد و قانونى عادلانه یا ناعادلانه هستند، کاوشى عمیق در حوزه فلسفه سیاسى را مى‏طلبد. ارسطو، آگوستین، کانت، مارکس، جان رالز و هابرماس، پاسخهاى متفاوتى براى سؤال بالا طرح مى‏نمایند. در مباحث فلسفه سیاسى مى‏توان علل گرایش هریک از اندیشمندان به تفسیر خاصى از عدالت را مورد دقت و بررسى قرار داد.

 
1. موسوعة السیاسة، ج‏4، ص‏18.
2. اعطاء کل ذى حق حقه.
3. این جملات به دلیل اهمیت و به علت پاسخگویى از سؤالاتى که ممکن است در ذهن هر خواننده‏اى خلجان کند، در پشت جلد کتاب نیز چاپ شده است: ویلیام تى. بلوم، نظریه‏هاى نظام سیاسى، ترجمه احمد تدین (تهران: آران، 1373).
4. همان، ص‏89 تا 91.
5. همان، ص‏106.
6. ر.ک: بهاءالدین پازارگاد. تاریخ فلسفه سیاسى، ج‏1 (تهران: زوار، 1334) فصل‏10.
7. بلوم، پیشین، ص‏82-62 (با تلخیص).
8. همان، ص‏308.
9. پازارگاد، پیشین، فصل‏22.
10. بلوم، پیشین، ج‏2، ص‏503.
11. J.J. Rousseau, A Discourse on the origin of Inequality( New York: Duton Co,Inc, 1946) P.305.
12. بلوم، پیشین، ج‏2، ص‏834-820.
13. همان، ص‏826.
14. ر.ک: » على بابایى،فرهنگ علوم سیاسى، ج‏1، ص‏82-53.
15. مجله راهبرد، ش‏7، ص‏189.
17. David Robertson, "The Penguine Dictionary of Politics".P.3-302.
17. على بابایى، پیشین.
18. Contemprory philosophy, philosophers,P.289-272.
19. بلوم، پیشین، ص‏758.
20. Robert Dahi. Modern Political Analysis, 1991, P.135-118.
21. بلوم، پیشین، ص‏758.
22. John Rawls. A Theory of Justice(Eng: oxford uni. 1972)P.303,98.
23. Rawls, Loccit, P.15.
24. Opcit,P.153.
25. ر.ک: حسین بشیریه، «فلسفه سیاسى جان رالز». اطلاعات سیاسى‏اقتصادى. ش‏109-110.
26. به طور مثال فایده‏گرایانى چون بنتام معتقدند که جمعیت مى‏تواند 100% اضافه شود، در حالى که سرانه ملى 20% اضافه شده است، چرا که آنها جمع کل را در نظر دارند. فایده‏گرایان مدرن حالت ثابت جمعیت و سرانه ملى را بهتر از حالت فوق مى‏دانند، چون به معدل و حد وسط نظر دارند.
27. opcit,P.27,22.
28. بحث «رویارویى حق با خیر» رالز در کتاب لیبرالیسم و منتقدان آن آمده است. در این مقاله به سه نوع تقابل بین فایده‏گرایى و عدالت‏به مثابه بى‏طرفى، اشارت رفته است.
29. همان، ص‏480.
30. بلوم، پیشین، ص‏760-754 (با تلخیص).
31. همان، ص‏764.
32. David, Robertson, Loccit P.240-238.
33. بلوم، پیشین، ص‏926.
34. همان، ص 625 632(با تخلیص).
35. اطلاعات سیاسى‏اقتصادى، ش‏473، بحث هابرماس، از دکتر حسین بشیریه.
36. بلوم، پیشین، ج‏1، ص‏147-137 (با تلخیص).
37. ر.ک: حسین بشیریه. «لیبرالیسم، ایدئولوژى و معرفت علمى: جمع‏بندى‏». اطلاعات سیاسى‏اقتصادى، ش‏4113.
38. استراوس، پیشین، ص‏138.
39. نهج‏البلاغه، خطبه‏216.
40. ر.ک: سید صادق حقیقت. «نگاهى به فلسفه سیاسى در اسلام‏». حکومت اسلامى، ش‏2 (زمستان‏75)، ص‏580.