عدالت و فضیلت

نوع مقاله : تخصصی

10.22081/jpt.1997.22793

چکیده

السدر مک اینتایر موضع سلیبرالیز سنتى را، که رالز و نازیک در آن جا گرفته‏اند و نظریات خود را پرداخته و پرورده‏اند، رد مى‏کند. در گزیده‏اى که در پى مى‏آید، وى به وجهى بسیار نیکو رالز و نازیک را در کنار هم مى‏نشاند و بر وجوه تشابهشان و نیز وجوه اختلافشان تاکید مى‏ورزد و توضیح مى‏دهد که چرا مناقشه میان آنان، به مدد زبان و تعابیر خودشان، رفع شدنى نیست.
وقتى ارسطو (1) عدالت را، به عنوان عالیترین فضیلت‏حیات سیاسى، مى‏ستود، ستایشش به نحوى صورت مى‏گرفت که تلویحا دلالت داشت‏بر اینکه مدینه‏اى که فاقد وفاق عملى در باب مفهوم عدالت‏باشد لاجرم فاقد اساس لازم براى مدینه سیاسى هم هست. اما، اگر چنین باشد، فقدان چنین اساسى على‏القاعده جامعه خود ما را نیز تهدید مى‏کند. زیرا پیامد آن تاریخ، که پاره‏اى از جنبه‏هاى آن را در فصل گذشته به اجمال آوردم، فقط عجز از وفاق بر فهرستى از فضایل و عجز از وفاق بر اهمیت نسبى مفاهیم حاکى از فضیلت در چارچوب شاکله‏اى اخلاقى، که در آن مفاهیم حاکى از حقوق و فایده هم جایگاه مهمى داشته باشند، نبوده است و این عجز دوم از عجز اول هم اساسیتر است‏بلکه عجز از وفاق بر محتوا و سرشت فضایل خاص نیز بوده است. زیرا از آنجا که امروزه عموما فضیلت‏خلق و خو یا احساسى تلقى مى‏شود که در ما تبعیت از قواعد خاصى را پدید مى‏آورد، وفاق بر اینکه قواعد مناسب کدامند همیشه شرط لازم براى وفاق بر ماهیت و محتواى یک فضیلت‏خاص است. اما این وفاق مقدم در باب قواعد، چنانکه در بخش قبلى این کتاب تاکید کردم، چیزى است که فرهنگ فردگرو ما تامین نمى‏تواند کرد. و در مورد عدالت، بیش از هر جاى دیگر، این امر وضوح دارد و، بیش از هر جاى دیگر، تبعاتش خطرناک است. این تبعات بر زندگى عادى انسانها سایه افکنده است و، از این رو، اختلاف نظرهاى اساسى را نمى‏توان منطقا رفع کرد. یکى از این گونه اختلاف نظرها را در نظر بگیرید، که امروزه در سیاست ایالات متحده امرى شایع است من این اختلاف نظر را در قالب جر و بحثى نشان مى‏دهم که میان دو شخصیتى در مى‏گیرد که در عین حال هم تخیلى‏اند و هم متعارف و آنها را، به شیوه خسته‏کننده‏اى، A و B نامیده‏ام.

عنوان مقاله [English]

عدالت و فضیلت

چکیده [English]

السدر مک اینتایر موضع سلیبرالیز سنتى را، که رالز و نازیک در آن جا گرفته‏اند و نظریات خود را پرداخته و پرورده‏اند، رد مى‏کند. در گزیده‏اى که در پى مى‏آید، وى به وجهى بسیار نیکو رالز و نازیک را در کنار هم مى‏نشاند و بر وجوه تشابهشان و نیز وجوه اختلافشان تاکید مى‏ورزد و توضیح مى‏دهد که چرا مناقشه میان آنان، به مدد زبان و تعابیر خودشان، رفع شدنى نیست.
وقتى ارسطو (1) عدالت را، به عنوان عالیترین فضیلت‏حیات سیاسى، مى‏ستود، ستایشش به نحوى صورت مى‏گرفت که تلویحا دلالت داشت‏بر اینکه مدینه‏اى که فاقد وفاق عملى در باب مفهوم عدالت‏باشد لاجرم فاقد اساس لازم براى مدینه سیاسى هم هست. اما، اگر چنین باشد، فقدان چنین اساسى على‏القاعده جامعه خود ما را نیز تهدید مى‏کند. زیرا پیامد آن تاریخ، که پاره‏اى از جنبه‏هاى آن را در فصل گذشته به اجمال آوردم، فقط عجز از وفاق بر فهرستى از فضایل و عجز از وفاق بر اهمیت نسبى مفاهیم حاکى از فضیلت در چارچوب شاکله‏اى اخلاقى، که در آن مفاهیم حاکى از حقوق و فایده هم جایگاه مهمى داشته باشند، نبوده است و این عجز دوم از عجز اول هم اساسیتر است‏بلکه عجز از وفاق بر محتوا و سرشت فضایل خاص نیز بوده است. زیرا از آنجا که امروزه عموما فضیلت‏خلق و خو یا احساسى تلقى مى‏شود که در ما تبعیت از قواعد خاصى را پدید مى‏آورد، وفاق بر اینکه قواعد مناسب کدامند همیشه شرط لازم براى وفاق بر ماهیت و محتواى یک فضیلت‏خاص است. اما این وفاق مقدم در باب قواعد، چنانکه در بخش قبلى این کتاب تاکید کردم، چیزى است که فرهنگ فردگرو ما تامین نمى‏تواند کرد. و در مورد عدالت، بیش از هر جاى دیگر، این امر وضوح دارد و، بیش از هر جاى دیگر، تبعاتش خطرناک است. این تبعات بر زندگى عادى انسانها سایه افکنده است و، از این رو، اختلاف نظرهاى اساسى را نمى‏توان منطقا رفع کرد. یکى از این گونه اختلاف نظرها را در نظر بگیرید، که امروزه در سیاست ایالات متحده امرى شایع است من این اختلاف نظر را در قالب جر و بحثى نشان مى‏دهم که میان دو شخصیتى در مى‏گیرد که در عین حال هم تخیلى‏اند و هم متعارف و آنها را، به شیوه خسته‏کننده‏اى، A و B نامیده‏ام.

1. Aristotle.
2. این جمله اخیر را نویسنده بدینگونه آغاز کرده است:
He is, if anything, even more impressed with و مترجم، هرچه کوشید، مراد از if anything را در این سیاق خاص درنیافت.
3.
Robert Nozick.
4. مراد نویسنده همان کتاب
Anarchy, State and Utopia [ بیسرورى، دولت، و ناکجاآباد] از نازیک است که در 1974 انتشار یافت.
5.
John Rawls.
6. مراد نویسنده همان کتاب
A Theory ofJustice [ نظریه‏اى درباره عدالت] از رالز است که در 1971 انتشار یافت.
7.
California.
8.
New Jersey.
9.
Hume.
10.
Hobbes.
11.
Locke.
12.
Machiavelli.
13.
England.
14.
North America.
15.
theAmerican Indian.
16.
Ireland.
17 .
18.
Prussia.
19.
Prussians.
20.
Non-German.
21.
the United States.
22.
Greeks.
23.
Europe.
24.
Scotland.
25.
Nicomachean Ethics.
26.
Politics.
27.
Calvinist.
گزیده‏اى از:......
السدر مک اینتایر(متولد 1929) استاد فلسفه در دانشگاه وندربیلت و دانشگاه نوتردام است. نویسنده کتابهاى بسیارى است، از جمله بر ضد تصورات این عصر از خودش (
Against the Self-Images of the Age) (1978)، در پى فضیلت (After Virtue) (1981)، مسیحیت و مسلک مارکس (Marxism and Christianity) (1984)، عدالت‏براى که؟ کدام عقلانیت؟ (Whose Justice? Which Rationality) (1988)، و سه روایت متعارض از تحقیق اخلاقى (Three Rival Versions of Moral Enquity) (1990).