تاملی دوباره درباره اخلاق و دین

نوع مقاله : تخصصی

چکیده

کسان بسیاری هستند که معتقدند اخلاق، به نحوی از انحا، نیازمند پشتیبانی دین است. یکی از مدلولهای بسیار این ادعای مبهم و چندپهلو (3) عبارت است از این که: حقایق اخلاقی خاصی هستند که تنها به دلیل حقیقت [داشتن] حقایق دینی خاصی، حقیقت دارند. بویژه این که حقیقت داشتن ادعاهای خاصی راجع به درستی (یا نادرستی) فعل خاصی، وابسته به حقیقت داشتن ادعاهای دینی خاصی است مبنی بر این که خداوند از ما می‏خواهد آن فعل را انجام دهیم (یا از انجام آن سر باز زنیم). این عقیده، در اصل، برخی پاره‏های اخلاق را بر اراده خدا مبتنی می‏سازد.
فیلسوفان، عموما با چنین ادعاهایی موافق نبوده‏اند. و استدلالی هست (که نیای آن، استدلالی است در اوثیفرون (4) [ دینداری]) که به قصد نشان دادن بطلان چنین ادعاهایی مطرح گشته است. سیر استدلال از این قرار است: قائلان به آن ادعا، ترتیب امور را عکس کرده‏اند. درستی (یا نادرستی) فعل خاصی به خاطر این نیست که خداوند از ما می‏خواهد آن فعل را انجام دهیم (یا از انجام آن سر باز زنیم)، بلکه خداوند به خاطر دلیل دیگری که دلیل واقعی درستی (یا نادرستی) آن فعل برای ماست، از ما می‏خواهد که آن فعل را انجام دهیم (یا از انجام آن سر باز زنیم). زیرا اگر قضیه چنان بود که قائلان به ادعای مذکور تصویر می‏کنند، حقایق اخلاقی مبتنی بر خواستهای دلبخواهانه (5) خداوند در مورد آنچه ما باید انجام دهیم (یا از انجام دادنش سر باز زنیم)، بودند و این اشکال دارد.

عنوان مقاله [English]

تاملی دوباره درباره اخلاق و دین

چکیده [English]

کسان بسیاری هستند که معتقدند اخلاق، به نحوی از انحا، نیازمند پشتیبانی دین است. یکی از مدلولهای بسیار این ادعای مبهم و چندپهلو (3) عبارت است از این که: حقایق اخلاقی خاصی هستند که تنها به دلیل حقیقت [داشتن] حقایق دینی خاصی، حقیقت دارند. بویژه این که حقیقت داشتن ادعاهای خاصی راجع به درستی (یا نادرستی) فعل خاصی، وابسته به حقیقت داشتن ادعاهای دینی خاصی است مبنی بر این که خداوند از ما می‏خواهد آن فعل را انجام دهیم (یا از انجام آن سر باز زنیم). این عقیده، در اصل، برخی پاره‏های اخلاق را بر اراده خدا مبتنی می‏سازد.
فیلسوفان، عموما با چنین ادعاهایی موافق نبوده‏اند. و استدلالی هست (که نیای آن، استدلالی است در اوثیفرون (4) [ دینداری]) که به قصد نشان دادن بطلان چنین ادعاهایی مطرح گشته است. سیر استدلال از این قرار است: قائلان به آن ادعا، ترتیب امور را عکس کرده‏اند. درستی (یا نادرستی) فعل خاصی به خاطر این نیست که خداوند از ما می‏خواهد آن فعل را انجام دهیم (یا از انجام آن سر باز زنیم)، بلکه خداوند به خاطر دلیل دیگری که دلیل واقعی درستی (یا نادرستی) آن فعل برای ماست، از ما می‏خواهد که آن فعل را انجام دهیم (یا از انجام آن سر باز زنیم). زیرا اگر قضیه چنان بود که قائلان به ادعای مذکور تصویر می‏کنند، حقایق اخلاقی مبتنی بر خواستهای دلبخواهانه (5) خداوند در مورد آنچه ما باید انجام دهیم (یا از انجام دادنش سر باز زنیم)، بودند و این اشکال دارد.

1. وظیفه خود می‏دانم که از دیوید روزنتال به خاطر نظرهای بینش افزای بسیارش در مورد تحریر اول این مقاله، سپاسگزاری نمایم.(ترجمه مقاله تاملی دوباره درباره اخلاق و دین، توسط استاد مصطفی ملکیان با متن انگلیسی مقاله، مقابله شده است.)
2.3. دیگر مدلولهای ممکن عبارتند از: (الف) ما به حقیقت‏حقایق اخلاقی خاصی به خاطر این پی می‏بریم که به حقیقت‏حقایق دینی خاصی پی برده‏ایم (شاید خداوند با وحی، درستی فعلی را به ما شناسانده است); و (ب) ما به خاطر حقیقت‏حقایق دینی خاصی، دلیل داریم تا آنچه را که درست است انجام دهیم (شاید اگر انجامش دهیم خداوند جزای خیرمان دهد). ما در این مقاله به این ادعاها نمی‏پردازیم.
4. ما در این مقاله به این سؤال نمی‏پردازیم که دقیقا استدلال مطرح شده در اوثیفرون چیست. درباره این مساله نگاه کنید به: R. Sharvy,"Euthyphro 9d - 11b", Nous 1972 ،که بیان من از آن استدلال، متاثر از این مقاله است. [اوثیفرون نام یکی از رساله‏های افلاطون است که در دوره آثار افلاطون، ترجمه آقایان حسن لطفی و رضا کاویانی، انتشارات خوارزمی، جلد اول، ص‏235-259 آمده است.م.]
5. arbitrary.
6. این ادعایی است که مؤلفان سنت کالونی قطعا آن را انکار خواهند کرد. مثلا جاناتان ادواردز درباره رستگاری و عذاب ابدی چنین می‏نویسد:
درخور خداوند است که هرچه دوست دارد، دستور دهد. به خاطر عظمت و جلالش (که او را بی‏نهایت فراتر از هر چیزی می‏سازد)، شایسته است که فرمان براند، و خواسته‏اش برای هر چیزی حتما تحقق یابد.، [Jonathan Edwards (Hill and Wang:1935)p.119]
7. البته می‏تواند مبتنی بر اصل ضعیف‏تری باشد، که تنها در مواردی است که «ک‏» خواستن فاعلی چیزی را می‏باشد. اما تمام اشکالاتی که خواهیم آورد به این اصل ضعیف‏تر هم وارد است.
8. تشبیه اطاعت در برابر خواسته خداوند و خواسته والدینمان [به یکدیگر] مبتنی بر بحثی است در تلمود[ Talmud: مجموعه قوانین شرعی و عرفی دین یهود که بعد از تورات مهم‏ترین کتاب دینی آنان است. (گواهی، واژه‏نامه ادیان).م] (در میشنای[ Tractate مبحثهای میشنای یهودی; جمعا 65 بخش یا مبحث در میشنا وجود دارند. پیشین. م] کدوشین (30b) Kedushin که وظیفه داریم والدینمان را بزرگ داریم.
9. از این سه حرکت، حرکت‏سوم معقول‏ترین حرکت‏به نظر می‏رسد. اما متدینان بخوبی می‏توانند چنین پاسخ دهند: اجازه دهید فرض کنیم که وظایف ویژه ما نسبت‏به والدینمان به خاطر واقعیات دیگر رابطه والدین فرزند باشد (مثلا نحوه بزرگ کردن و نگهداری از کودکان و...). خداوند همان روابط را نسبت‏به تمام مخلوقاتش دارد، و بنابراین آنها هنوز وظیفه ویژه اطاعت از او را دارند.
10. [این اصطلاح را در فرهنگ کلامی ما «اراده جزافیه‏» تعبیر می‏کند.]
11. یک مورد این چنین است: اجازه دهید فرض کنیم که من دیوار بلندی در پشت ملک خویش ساخته‏ام، و بدین طریق حیاط شما را از نور خورشید محروم کرده‏ام. تردیدی نیست که شما متضرر شده‏اید، اما آیا شما را از حقی محروم ساخته‏ام؟
12. مثلا نگاه کنید به: فصل‏5 [رساله دوم حکومت مدنی ] SecondTreatise of Civil Government ،جان لاک.
13. مثلا نگاه کنید به: فصل‏3 اولین خاطره [مالکیت چیست؟ ] What is Property? ، پرودون.
14. [ appropriate را در فقه اسلامی «حیازت‏» می‏نامند]
15. اگر فرد قبل از استفاده از آن مال، از این خواسته‏ها با خبر باشد، آنگاه به نظر می‏رسد که او موظف است از آنها پیروی کند. اما اگر با خبر نبود، و اگر عجیب و یا دلبخواهی از آب درآمدند، آنگاه شاید تنها وظیفه ضعیف‏تر را داشته باشد، و آنگاه تنها از زمانی که از آن خواسته‏ها باخبر گردد.
(با الهام از آیه 7 سوره حدید، لفظ استخلاف را گزیده‏ام.). 16. stewardship
17. لازم به ذکر نیست که این محدودیتها در نظامهای کلامی مختلف، متفاوتند. البته نظامهایی که برای بحثهای جاری راجع به حقوق مالکیت‏بیشترین اهمیت را دارند، نظامهایی هستند که محدودیتهایشان فرد را ملزم می‏سازد که دست‏کم مصالح دیگران، نه فقط حقوقشان، را هم به حساب آورد.
18.ر.ف. هلند (Holland) در [«خودکشی‏» ] "suicide" ،در [مسائل اخلاقی ] Moral Problems ،به گردآوری ریچلز (Harper and Row:1971) ,,Rachels ،ارتباطات دیگری را که مسائل اخلاقی خودکشی با مسائل کلامی دارند، بحث کرده است.
19. در دوره آثار افلاطون، مذکور در پی‏نوشت‏3، جلد اول، ص‏488 آمده است.
20. پیشین، ص‏489.
21. افلاطون در اینجا فرض بسیار قوی‏ای دارد; این که ما هیچ‏گاه حقی نداریم که مایملک دیگری را بدون اجازه او از بین ببریم. این که آیا او می‏تواند به رای ضعیف‏تری برسد به طوری که استدلال دست نخورده باقی ماند یا نه، و اگر می‏تواند چگونه می‏تواند، چیزی نیست که بتوانیم در اینجا مطرح کنیم.
22. برای بررسی چنین مواردی نگاه کنید به نظر ربنو تم) Rabenu Tam که در تفاسیر تسافوت[ Tosafoth: اضافات یا مطالب تکمیلی بر شرح راشی، (Rashi) بر تلمود که در قرون دوازدهم و سیزدهم میلادی نوشته شده است. (گواهی، واژه‏نامه ادیان).م] تلمود، میشنای آودات زاره) 18 a ,(Avodat Zarah) ،آمده است.
23. توجه دارید که وظیفه گوش کردن به خواسته‏های صاحب دارایی، در اینجا قوی‏تر از مورد پیش است. حتی اگر خواسته‏های او عجیب و یا دلبخواهی باشند، ما حق نداریم که آنها را نادیده بگیریم و دارایی را از بین ببریم.
24. شاهد این معنی، سخن تلمود (کدوشین 22 b )است که نباید انسانها خودشان را به عنوان برده به دیگران بفروشند; زیرا خداوند چنین اشکال خواهد کرد: «آنها بردگان من‏اند، و نه برده بردگان.»
25. البته خاخام به خاطر پاسخش تنبیه شد، اما چنانکه متن آشکار می‏سازد، تنها به دلیل این که او همدردی نشان نداده، نه به این دلیل که پاسخش نامعقول بوده است.
26. B. Metzia.