اخلاق و اقتصاد
علم اقتصاد با این ادعا آغاز مىگردد که در یک جامعه بزرگ، دستورات اخلاقى نمىتواند تنظیمکننده رفتار اجتماعى افراد و ایجادکننده نظمى قابل پیشبینى باشد، حال آنکه با اصل قراردادن رفتار مبتنى بر نفع شخصى، رفتار اجتماعى افراد، نظمى معین و قابل پیشبینى پیدا مىکند. مضمون علم اقتصاد در واقع، توضیح چگونگى پیدایش ساختار و عملکرد این نظم است. بنابراین، هر کوششى که به قصد اصلاح علم اقتصاد، بخواهد دستورات اخلاقى را اصل رفتارى انسانها قرار دهد، در واقع علم اقتصاد را اصلاح نمىکند، بلکه آن را از ریشه نفى مىکند. اولا: صرف تعقیب نفع شخصى، عملى خلاف موازین اخلاقى نیست، مگر اینکه تابع کانت (1) باشیم. ثانیا: این ادعا اشکال اساسى روششناختى و معرفتى دارد. چرا که جهان علم، و از آن میان علم اقتصاد، جهان تئورىهاست و طرح تئورىها هم در قالب مدل صورت مىگیرد و ساخت مدل یا به صورت قیاسى استیا استقرایى; و هر دو روش، مبتنى بر پیشفرض معرفتشناختى است. آیا به جهان و رویدادهاى اقتصادى با ذهن خالى برخورد مىکنیم یا با ذهن پر؟ بنابر تئورى فانوسى در فلسفه علم، مشاهدات تابع فرضیههاست و مشاهده، توسط نظریه، هدایتشده و آن را پیشفرض مىکند. (2) به عبارت دیگر، همه مشاهدات گرانبار از تئورى، (Theory - Loaden) هستند. پس جهانى که ما مشاهده مىکنیم مطابق تئورىها و تفسیرهاى تئوریک خود ماست. در مقابل این نظریه (تئورى فانوسى)، تئورى کشکولى در علم را داریم که به سابقیت (سابق بودن) مشاهدات بر نظریهها معتقد است. آیا تئورىها در اقتصاد مبتنى بر روشهاى قیاسى نیست و آیا این انسان اقتصادى عقلایى، مجرد پیشفرض نمىباشد (آیا نمىتوان انسان دکارتى را در چنین انسانى مشاهده کرد، در مقابل انسان پاولوف)؟ این درست است که ارزشها و هدفهاى اقتصادى اعلام شده، در تضاد با واقعیات است; ولى این تضاد باعث نمىشود که مفاهیم ارزشى نهفته در واژهها را هم فراموش کنیم. بهینگى پارتو را در اقتصاد رفاه در نظر بیاورید; وضعیت اجتماعى را بهینه، به معناى پارتو، مىگویند اگر و تنها اگر فایده هیچ فردى نتواند زیاد شود مگر آنکه به نقصان فایده دیگرى منجر گردد. رسیدن به چنین وضع بهینهاى، موفقیتى بسیار محدود به شمار مىرود و به خودى خود، ضامن نتایجشاهکارى نیست. یک وضعیت مىتواند بهینه پارتو باشد، در حالى که در آن برخى انسانها در فقر کامل به سر برند و بعضى دیگر غرق در تجملات باشند; و نتوان وضع فقرا را بهبود بخشید مگر آنکه به تجمل اغنیا دست زده شود. بهینگى پارتو مىتواند واقعا حاوى اندیشهاى جهنمى باشد. (3)
1. کسانى که پیرو کانت نیستند، مىگویند: انسان فطرتا حب ذات دارد. حب ذات، صیانت ذات مىآورد; و از این رو جلب نفع و دفع ضرر لازم مىآید. تا جایى که جلب نفع و دفع ضرر شما به دیگران آسیب نرساند کار غیر اخلاقى انجام نمىدهید. 2. آلن. ف. چالمرز، چیستى علم درآمدى بر مکاتب علمشناسى فلسفى، ترجمه سعید زیباکلام، ص51 و نیز بنگرید به: پوپر، کشکول و فانوس: دو نظریه پیرامون معرفت، چاپ شده در: علم چیست؟ فلسفه چیست؟ نوشته عبدالکریم سروش، مؤسسه فرهنگى صراط، چاپ دهم، 1368، ص229. 3. آمار تیاسن، اخلاق و اقتصاد، ترجمه حسن فشارکى، نشر شیرازه، 1377، ص36. 4. بنگرید به: ماکس وبر، اخلاق پروتستانى و روح سرمایهدارى، ترجمه عبدالکریم رشیدیان و پریسا منوچهر کاشانى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1373; موریشیما، «کنفوسیوس و سرمایهدارى»، پیام، فروردین68، به نقل از کتاب چرا ژاپن موفق شد؟ 5. وبر، همان، ص189. 6. بنگرید به: مجون لیونیگستون جومور و فیلیشیا اولد فادر، شناخت ژاپن، ج1، ترجمه احمد بیرشک، تهران، انتشارات خوارزمى، 1375، ص275. 7. بنگرید به مقاله: ... 8. شاطبى، الموافقات، القسم الثالث من الموافقات، کتاب المقاصد، ص8. 9. مجموعه احکام و تعالیم دین و مذهب به سه قسم عمده قابل تقسیم است. 1تعالیم ناظر به واقع (است و هست و نیست) 2تعالیم ناظر به ارزشهاى اخلاقى 3تعالیم ناظر به ارزشهاى تعبدى. احکام اخلاقى براى تنظیم ارتباطات چهارگانه انسان به کار مىآید. (رابطه انسان با خدا، با خودش، با طبیعت و با دیگران). 10. در اینکه اخلاق دینى به کدامیک از نظریات وظیفهگرایان یا نتیجهگرایان یا فضیلتمداران نزدیک است، بحثهاى زیادى شده است که از ذکر آن صرفنظر مىکنیم. مىتوان گفت که فلسفه اخلاق ارسطویى که فضیلتمدار است، فلسفه اخلاق کانتى که وظیفهگراست و انواع دیگر که غایتگرا و یا نتیجهگرا هستند، که در این میان سودگرایى از قرن نوزدهم بیشتر در غرب نفوذ داشته است. در نخستین ثلث قرن بیستم، فلسفه اخلاق در غرب بیشتر تحتسلطه مناقشه بین سودگرایان و کانتىها بود در حالى که در سىسال اخیر فلسفه اخلاق ارسطویى احیا شد. درباره اخلاق فضیلتمدار بنگرید به مقاله: ... 11. بنگرید به: مرتضى مطهرى، بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى، انتشارات صدرا، ص14. 12. آیةالله عبدالله جوادى آملى، شریعت در آینه معرفت، مرکز نشر فرهنگى رجاء، ص239. 13. عبدالکریم سروش، مدارا و مدیریت، ص259-256. 14. عبدالکریم سروش، فربهتر از ایدئولوژى، ص130-125. شایان ذکر است که در ایران، دکتر على شریعتى از جمله کسانى بود که دین را به گونه ایدئولوژیک ارائه مىنمود. 15. معمولا ایده به رایى مىگویند که دلیل قانعکننده بر آن داریم و ایدئولوژى به رایى مىگویند که دلیل عقلائى بر آن نتوان آورد و آن را بدون دلیل پذیرفتهایم. برخى از متالهان بر این باورند که همه ایدهها، ایدئولوژى هستند. لازم به گفتن نیست که بحث ایدئولوژى در ناحیه دلیل است نه مدعا. مىتوان از قوت دلیل، درستى مدعا را نتیجه گرفت، ولى از ضعف دلیل نادرستى مدعا را نمىتوان نتیجه گرفت. همچنین از درستى مدعا نمىشود قوت دلیل را نتیجه گرفت، ولى از نادرستى مدعا مىشود ضعف دلیل را نتیجه گرفت. 16. نیاز به دین گاهى به خاطر ترس از مرگ (نظریه اونامونو در کتاب درد جاودانگى) یا فایق آمدن بر احساس تنهایى (پل تیلیش مىگوید: هرکه روح بشر و روح خود را بشناسد تنها مىشود. فروید نیز بر این باور است که افراد هر قدر عاطفىتر باشند زودتر به تنهایى مىرسند) یا برطرف ساختن بىعدالتى (در جهانى که دین معرفى مىکند عدالت مطلق اجرا مىشود) و یا فایق آمدن بر رنجها و معنادار کردن زندگى (بیشتر روانشناسان و اگزیستانسیالیستها معتقدند که علت عمده نابسامانیهاى روانى ما نشات گرفته از بىمعنى بودن زندگى است. ویکتور فرانکل پایهگذار مکتب اصالت معنا مىگوید: ما اگر ندانیم، چرا باید زندگى کنیم، آنگاه در حقیقت زندگى نمىکنیم. فقط به حیات بیولوژیک خود ادامه مىدهیم.) است. البته براى برطرف کردن نیازهاى بىبدیل دین نظریههایى ذکر کردهاند از قبیل نظریه مکتب استعداد بشرى (ویکتور فرانکل، کارن هورناى، مزلو و...). 17. بنگرید به: اقتصادنا، المدرسة الاسلامیة، الاسلام یقود الحیاة; و نیز به مقاله محمدباقر صدر تحت عنوان «من فقه النص الى فقه النظر» که به نحو گستردهاى وارد فقه نظریات شده است. 18. مصطفى ملکیان، «اقتراح انتظار بشر از دین»، مجله نقدونظر، سال دوم، شماره دوم، ص56 و57. 19. محمد مجتهد شبسترى، «سه گونه دانش در سه قلمرو»، نقدونظر، سال دوم، شماره اول، ص300. 20. بنگرید به مجله نقدونظر، سال دوم، شماره اول. 21. ر.ک: قاموس فیروزآبادى، مفردات راغب، اقرب الموارد. 22. سید قطب، فى ظلال القرآن، 28/37.