عرفى شدن مفهومى است «وابسته»، مقولهاى است «تبعى» (1) و پدیدهاى است «چندچهره» و «کثیرالابعاد». از آن حیث وابسته است که با فراهم آمدن بستر و شرایطى خاص و گردآمدن عواملى چند، به وقوع مىپیوندد و در این باب میان قائلان به جبرى و خطى بودن این فرآیند و معتقدان به محتملالوقوع و متعددالمسیر بودن آن اختلافى نیست. مقولهاى تبعى است; زیرا ماهیت و نوعیت آن تابعى است از جوهره دین (2) ، گستره دینى بودن جامعه و میزان و عمق دیندارى افرادى که در چرخه این فرآیند قرار گرفتهاند. و دقیقا همین تعاقب و تابعیت از دین و جامعه و فرد است که باعث چندچهرگى و ذوابعادى آن گردیده است; چرا که عرفى شدن فرآیندى استبىوقفه و دائمالتزاید که با پیشروى تدریجى در سرزمین دین، مواقع و مواضع عدیده تحت اختیار آن را تصاحب مىکند و از اینرو، در هر مرحله از پیشروى و برحسب موقعیت و موضعى که به اشغال درآورده است، صورت و جلوه متفاوتى را از خود نمایان مىسازد. از همینروست که در تعریف و تلقى از این مفهوم، با تعدد و تنوع چشمگیرى روبهرو هستیم. این تعدد اولا ناشى از کثرت صورتهاى دینى و وجود تنوع در جواهر ادیان است و در ثانى معطوف به جنبه و بعدى است که از نگاه نظریهپرداز، مهم و اساسى تلقى گردیده است. بدین معنا که در قالب تعریف، دستهاى از آنها بر «عوامل» پدیدآورنده و معد این فرآیند تاکید کردهاند; دستهاى به توصیف و تشریح خود «فرآیند» پرداختهاند; وبالاخره عدهاى نیز به «نتایج» و پیامدهاى آن اشارت نمودهاند. یکى دیگر از علل پدیدآمدن تعدد در تعریف عرفى شدن از آنجا سرچشمه مىگیرد که این فرآیند، به توالى یا بهطور مستقل، از سه مسیر مختلف عبور مىکند و ناظر به سه عرصه «دین»، «فرد» و «جامعه» است. تمایزگذارى میان «عرفى شدن دین»، «عرفى شدن فرد» و «عرفى شدن جامعه» که کمتر مورد توجه جامعهشناسان دین قرار گرفته است، عامل مهمى در سامانبخشى به تعاریف فراوان ارائه شده از این مفهوم مىباشد; زیرا در گام نخست، این امکان را بهوجود مىآورد که تعاریف موجود از این جنبه به سه دسته مشخص تفکیک شوند. در عین حال، این تمایزگذارى و تفکیک، کمک بسزایى به درک دقیقتر این مفهوم و تشخیص تفاوتهاى نهچندان آشکار نهفته در واقعیتخواهد نمود. به عنوان مثال، بحثهایى که همیلتون درباره عوامل تاثیرگذار بر فرآیند عرفى شدن از منظر وبر و برگر مطرح مىکند، به همین دلیل، یعنى عدم تفکیک میان دو عرصه «دین» و «جامعه»، مبهم و بىنتیجه باقى مانده است (1377: 9-296).