تاریخ جدید آسیا، تا حد زیادى، دایرمدار یک رشته انقلابهاى ملى است. ملل کنونى آسیا، از اندونزى، چین و ویتنام گرفته تا هند، پاکستان و ایران، نمایانگر آمیزه پیچیدهاى از تمدنهاى کهن و مبارزات انقلابى معاصرند. واضح است که طیف وسیعى از عوامل تعیینکننده، در خیزشهاى اجتماعى قرن بیستم نقش داشتهاند، که از آن جملهاند امپریالیسم غربى، علم و فنآورى نوین، علایق قومى متعارض، رودررو شدن نظامهاى ارزشى سنتى با تلاش در جهت دینزدایى، و مقتضیات توسعه اقتصادى و تغییر اجتماعى. در عین حال که مجموعه متنوعى از عوامل تاریخى، سیاسى و فرهنگى، اوضاع و احوالى مستعد تغییر اساسى را در آسیاى امروزى ایجاد کردهاند، یک عامل بنیادین در هر انقلابى رهبرى است. در رهبران یک جنبش مىتوان درونمایههاى محورى، انگیزههاى محرک، و روحیات گروه را تشخیص داد. زیرا از آنجا که رهبران، نیازها و خواستههاى پیروانشان را با صراحت اظهار مىکنند، به نظر مىرسد که ناگزیر، به شکل تجسم نمادین تودهها درمىآیند. مثلا نهضت اصلاح طلبى پروتستانتیزم در اروپا ناگزیر با شخصیت مارتین لوتر پیوند خورده بود; درست همان طور که انقلاب امریکا نمىتواند از مبلغان اصلى آن: تامس جفرسون، ساموئل آدامز، و جرج واشنگتن جدا باشد. اهمیت غیرقابل انکار رهبرى در جنبشهاى اجتماعى منجر به تالیفات محققانه قابل ملاحظهاى شده است. هرچند که محققان در باب میزان تعیینکنندگىاى که یکایک رهبران نسبتبه پیامدهاى تاریخى دارند، که چیزى است غیر از واکنش صرف رهبران نسبتبه شرایط اجتماعى و اقتصادى غیرشخصى، و همینطور در باب بهترین ابزار سنجش نفوذ یا تاثیر رهبران توافق ندارند. شکى نیست که ارتباط میان سخنگویان و حامیان جنبشهاى تودهاى متضمن تاثیر و تاثر پیچیدهاى میان افکار عمومى، دخل و تصرف در نمادها، استراتژىهاى بسیج [نیروها]، و جنبههاى روان شناختى انقلابیون است. براحتى مىتوان با این نتیجهگیرى برنز همراه شد که «رهبرى یکى از مشهودترین و فهمناشدهترین پدیدههاى روى زمین است».
عنوان مقاله [English]
رهبرى فرهمندانه در آسیاى امروزى: مائو، گاندى و خمینى