در نهجالبلاغه از حضرت امیر المؤمنین (ع) نقل شده که فرمود «الحمد لله المتجلى لخلقه بخلقه؛[i] حمد خدایی را که خود را در چهرة مخلوقاتش به مخلوقاتش مینمایاند» بر اساس مفاد این فراز نورانی واقعیتی جز هستی خداوند و تجلیات هستی او وجود ندارد؛ بلکه همة موجودات عالم نمودهایی از وجود اویند، از اینرو این یک اصل زیربنایی نزد اهل معرفت است که هیچ یک از واقعیات جهان، ملاکی برای واقعیتش جز هستی خداوند ندارد بلکه همة آنها به ملاک هستی او به تجلیگاه ظهور و صحنة هویدایی در میآیند.
بنابراین، نباید وجود خداوند را فقط در قلّة هرم هستی و بر تارک آن جستوجو کرد، بلکه او در همة آفاق و در جملة جانها نیز خودنمایی و خوشنمایی میکند و این نکته همان چیزی است که برهانهای عرفانی آنرا آشکار میسازند، برهانهای عرفانی برهانهاییاند که وجود خدا را از طریق اثبات انحصار واقعیت در هستی او و تجلیاتش، اثبات میکنند که در این مقاله به نمونههایی از این برهانها میپردازیم.
[1]. ابنفنارى در اینباره در مصباح الانس، ص252 مىگوید: «الحق سبحانه من حیث حقیقته فى حجاب عزّه أعنی هویته الغیبیة الإطلاقیة اللا تعینیة لا نسبة بینه وبین غیره لأنّ کل نسبة تقتضى تعیناً والمفروض فیه عدم تعین اصلاً».