پیش از هرچیز بر راقم این سطور فرض است که پیرایة ابهام و اجمال از چهرة مفاهیم اصلى و محورى تحقیق حاضر بزداید. محقّقان عرفانپژوه دربارة حدود و ثغور مفهومى و مصداقى اصطلاح «تجربة عرفانى» آراى گوناگونى ارائه کردهاند. این مقاله جایگاه قضاوت دربارة این آرا نیست. براى پرداختن به مباحث اصلى مقاله، مرادمان از تجربة عرفانى در تحقیق حاضر را، صرفنظر از برخى تأمّلات، چنین بیان مىکنیم: الف) تجربهاى که در آن وحدت (=عینّیت) یا اتحاد تام با همة موجودات یا با واقعیتى متعالى ادراک مىشود و تمایز میان فرد صاحب تجربه و متعلّقِ تجربه یکسره از میان بر مىخیزد؛ یعنى «منِ» صاحب تجربه، به تمامه در همة موجودات یا در یگانه موجود، مُنجذب و مُستهلَک مىشود و دوگانگىِ عالم/ معلوم، رخت بر مىبندد (انجذاب تام) و ب) تجربهاى که در آن وحدت یا اتحاد با همة موجودات یا با واقعیتى متعالى ادراک مىشود، اما در حال و زمانِ تجربه، آگاهى از تمایز میان «خود» یا فرد صاحب تجربه و متعلّقِ تجربه برقرار است؛ یعنى فرد بهعنوان ادراککنندهاى متمایز، در برابر همة موجودات یا واقعیتى متعالى قرار مىگیرد و بهعبارت دیگر، «من» با همة موجودات یا با واقعیتى متعالى مواجه و روبهرو مىشود و در محضر آنهاست (انجذاب ناقص)