اخلاق و فرا اخلاق (2)
ethics [اخلاق] چیست؟ نخست آنکه، نظامهایى از ارزشها و عادات که در زندگى گروههاى خاصى از انسانها تحقق یافتهاند به عنوان ethics [اخلاق] این گروهها، توصیف مىگردد. ممکن است فلاسفه به تنظیم و تدوین این نظامها بپردازند، ولى معمولا این کار، کار مردمشناسى به شمار مىآید. دوم آنکه، این واژه براى اشاره به یک نظام خاص از این نظامها، [یعنى] morality [اخلاقیات] به کار مىرود که مفاهیمى نظیر درستى و نادرستى، گناهکارى و شرمسارى و جز آن را دربر مىگیرد. یکى از سؤالات اصلى در اینجا عبارت است از اینکه بهترین وجه براى توصیف این نظام چیست; آیا نظام اخلاقى نظامى استبا کارکردى معین، همچون ممکن ساختن تعاون در میان افراد، یا اینکه باید متضمن احساسات خاصى چون احساسات ناظر به سرزنش باشد؟ سوم آنکه ethics ] »در محدوده خود این نظام اخلاقى، مىتواند اشارهاى باشد به اصول اخلاقى بالفعل: صچرا شما این کتاب را برگرداندید؟ش ص[چون] تنها کار اخلاقىاى که مىشد در آن شرایط انجام داد، همین بود.ش سرانجام [آنکه،] ethics حوزهاى از فلسفه است که به پژوهش پیرامون ethics به معانى مذکور آن مىپردازد. یادآورى این نکته مهم است که اخلاق فلسفى، مستقل از حوزههاى دیگر فلسفه نیست; پاسخگویى به بسیارى از سؤالات اخلاقى متوقف استبر پاسخگویى به سؤالاتى در حوزه مابعدالطبیعه و دیگر حوزهها. افزون بر این، فیلسوفان به ایجاد پیوندهایى میان خود حیطه اخلاقى زندگى و حیطههاى دیگر [زندگى] پرداختهاند. بعضى از فیلسوفان به دلایل فلسفى، در این باره تردید داشتهاند که آیا فلسفه به هر طریق بهترین رهیافتبه ethics را فراهم مىسازد یا نه. و حتى آنهایى که معتقدند فلسفه در این رهیافت، سهمى دارد، ممکن استبگویند که توجیه اخلاقى باید به اعتقادات مبتنى بر فهم عرفى یا اسوههاى مربوط به حیات واقعى که بیرون از فلسفه است، اشاره نماید.
1. توضیحى پیرامون واژه :[ETHICS ] واژه ethics ،همچنان که در مقاله نیز بدانها اشارت رفته است، داراى معانى و اطلاقهاى گوناگون مىباشد که عبارتند از: الف) به معناى نوعى تحقیق تجربى، توصیفى، تاریخى یا علمى به کار مىرود، که از این لحاظ، شبیه انسانشناسى، تاریخ، روانشناسى و جامعهشناسى است; در اینجا هدف این است که پدیده اخلاق، توصیف یا تبیین شود یا نظریهاى درباره طبیعتبشرى به دست آید که دربردارنده مسائل اخلاقى باشد. ب) به معناى تفکر هنجارى به کار مىرود که مفاهیمى نظیر درستى و نادرستى و باید و نباید را دربر مىگیرد. ج) به معناى نوعى تفکر تحلیلى، انتقادى یا فرااخلاقى نیز به کار مىرود که مشتمل بر تحقیقات تجربى یا تاریخى نیست. همچنین دفاع از هیچ حکم هنجارى یا ارزشىاى را نیز به عهده نمىگیرد، بلکه به سؤالات منطقى، معرفتشناختى یا معناشناختى مىپردازد; سؤالاتى مانند: معناى تعابیرى نظیر «درست» یا «خوب» در اخلاق چیست؟ ماهیت اخلاق چیست؟ چگونه مىتوان احکام ارزشى و اخلاقى را اثبات یا توجیه نمود؟ تفاوت اخلاقى و غیراخلاقى چیست؟ د) به معناى اصول اخلاقى بالفعل در محدوده خود نظام اخلاقى، استفاده مىشود. همان طور که در اطلاق سوم ethics در مقاله فوق، توضیح داده شده است. ه) گاهى نیز واژه ethics را به کار مىبریم تا به چیزى هم عرض هنر، علم، حقوق یا دین، اما متفاوت از آنها، اشاره کنیم. (معانى مذکور غیر از معناى «د» از کتاب فلسفه اخلاق «فرانکنا» ترجمه آقاى هادى صادقى، با اندکى تصرف، برگرفته شده است.) ،بهتر آن دیدیم که هرجا واژه ethics به تنهایى مورد استعمال واقع شده است، خود واژه را بدون ترجمه، ذکر نماییم تا در اثر ترجمههاى مختلف از این واژه در متن حاضر، به تناسب و همگونى متن، خدشهاى وارد نیاید. در مواردى نیز که واژه ethics به صورت ترکیب وصفى ethical ] »یا اضافى ethics of ] »به کار رفته است، با توجه به کثرت این موارد و براى جلوگیرى از ایجاد پراکندگى در ترجمه این ترکیبها، «اخلاقى» یا «اخلاق» را در برابر آن نهادهایم. (این مقاله توسط استاد مصطفى ملکیان مقابله شده است.) 2. meta-ethics 3. Super-Principle 4 . مبانى فلسفه اخلاق.