پوست و مغز

نوع مقاله : تخصصی

نویسنده

چکیده

در زبان عربى، القشر واللب، که عنوان یکى از رسائل متعدد ابن‏عربى است، به صورت رمزى، ارتباط ظاهرگرایى و باطن‏گرایى را بیان مى‏کند; که به ترتیب به پوسته بیرونى یک میوه و بخش درونى آن، گوشت‏یا مغز، تشبیه شده‏اند. (1) پوست (القشر) همان شریعت است‏یعنى قانون دینى ظاهرى که خطاب به همگان است و وضع شده است تا همگان از آن پیروى کنند که همان‏گونه که در جاى دیگرى نشان داده شده است، معناى «شاهراه اصلى‏» را دارد که با منشا اشتقاق نامش مربوط است. مغز (اللب) همان حقیقت است که، برخلاف شریعت، در دسترس همگان نیست، بلکه اختصاص به کسانى دارد که مى‏دانند چگونه آن را در زیر ظواهر تمیز دهند و چگونه از طریق صور بیرونى‏اى که آن را پنهان مى‏کند، و در عین حال از آن حفاظت مى‏کند و لباس مبدل به آن مى‏پوشاند، به آن دست‏یابند. (2) در رمزپردازى دیگرى، شریعت و حقیقت‏به ترتیب به عنوان «بدن ظاهرى‏» (الجسم) و نخاع (المخ) نیز معرفى مى‏شوند، که ارتباطات آنها دقیقا مانند همان ارتباطات پوست و مغز است; و بى شک رمزهاى باز هم بیشترى معادل با این رمزها مى‏توان یافت.


عنوان مقاله [English]

پوست و مغز

نویسنده [English]

  • Rene Guenon
پى‏نوشتها:
* ماخذ: Sophia, ol.5, No.1, Summer 1999, pp.21-26.
This chapter originally appeared in French in Le Voile d|Isis, March 1931.
این مقاله توسط استاد مصطفى ملکیان ویراستارى شد.
1. ضمنا اشاره کنیم که این رمز ارتباطى با «تخم‏مرغ کیهانى‏» [در آیین هندو، اصل الاصول و مبدءالمبادى]، و از این‏رو با قلب، دارد.
2. مى‏توانیم خاطرنشان کنیم که نقش صور بیرونى با معناى مضاعف کلمه revelation ] »مربوط است. چرا که صور بیرونى در عین حال آموزه اساسى، یعنى حقیقت واحد، را هم آشکار و هم پنهان مى‏کنند. درست همان‏گونه که این کلمه، [revelation] به صورت اجتناب‏ناپذیرى همین کار را براى اندیشه‏اى که آن را بیان مى‏کند انجام مى‏دهد; و آنچه، از این حیث، در مورد این کلمه صادق است، در مورد هر جلوه و بیان صورى‏اى هم صادق است.
3. عالم ماده که به صورت یک چرخ نشان داده مى‏شود.
4. در مورد سنت‏خاور دور قابل ذکر است که در این سنت معادلهاى کاملا دقیقى براى این دو واژه مى‏یابیم، نه به عنوان دو جنبه (ظاهرى و باطنى) آموزه‏اى یکسان، بلکه به عنوان دو تعلیم جدا از هم، دست‏کم از زمان کنفوسیوس ولائودزه: در واقع با قاطعیت تمام مى‏توان گفت که آیین کنفوسیوس متناظر با شریعت و آیین تائو متناظر با حقیقت است.
5. کلمه‏هاى شریعت و طریقت، هر دو دربردارنده اندیشه «به زحمت راه پیمودن‏» و بدین سان اندیشه حرکت هستند (و باید رمزپردازى حرکت دورانى براى کلمه اول و حرکت مستقیم براى کلمه دوم را به خاطر داشت); در واقع، در هر دو مورد تکثر و تغییر هست; اولى خود را با تکثر شرایط بیرونى وفق داده است، و دومى با تکثر طبایع فردى; اما کسى که به صورت مؤثرى به حقیقت دست‏یافته از وحدت و تغییرناپذیرى از طریق چنین معرفتى بهره مى‏برد.
6. این همگرایى با همگرایى قبله نشان داده مى‏شود (یعنى جهت‏گیرى شعایرى همه مکانها به سوى کعبه، که «خانه خدا» (بیت‏الله) است و صورت آن یک مکعب است (ایماژ ثبات) که در مرکز محیطى قرار دارد که برش دنیوى (انسانى) وجود کلى است).
7. بیفزاییم که این قانون باید معمولا یک مصداق یا یک تشخص بشرى از خود قانون جهانى تلقى شود، که همه تجلیات را به‏یکسان به مبدءالمبادى پیوند مى‏دهد; همان‏گونه که در جاى دیگرى در اشاره به اهمیت قوانین مانو در آموزه هندو توضیح داده‏ایم. [مراد از قوانین مانو قوانینى است که اساس رفتار دینى و اجتماعى هندوان را تشکیل مى‏دهد م.]
8. یعنى، همان‏گونه که در رمز آلفا و امگا [یا الف و یاء] آمده است، اول و آخر.
9. مى‏توان این واژه را به «آشکار» (در ارتباط با تجلى) و پنهان (در خودش) هم ترجمه کرد; که دوباره متناظر است‏با دو دیدگاه شریعت (نظام اجتماعى و دینى) و حقیقت (نظام صرفا عقلانى و مابعدطبیعى). چرا که مى‏توان گفت‏حقیقت وراى هر دیدگاهى است; چرا که همه دیدگاهها را به نحو ترکیبى در خود دارد.