تاملاتى چند در باب امکان و ضرورت اسلامى شدن دانشگاه

نوع مقاله : تخصصی

نویسنده

چکیده

ظاهرا در دو واقعیت‏شکى نیست: یکى اینکه تقریبا همه دانشگاههاى کنونى جهان دانشگاههایى متجددانه (مدرن (Modern ،غیردینى (سکیولار (Secular ،و آزاداندیشانه (لیبرال (Liberal اند، و دیگر اینکه همه این دانشگاهها عیوب و نقائصى دارند و دستخوش پاره‏اى نابسامانیها و کمبودهایند. در مقام تشخیص این عیوب و نقائص و نابسامانیها و کمبودها، البته، صاحبنظران تعلیم و تربیت اختلاف‏نظرهاى فراوان دارند; اما در مقام درمان و ارائه راه‏حل مى‏توان گفت که همه این صاحبنظران در دو گروه بزرگ جاى مى‏گیرند: گروه اول سعى دارد که با حفظ ماهیت متجددانه، غیردینى، و آزاداندیشانه دانشگاه مسائل و مشکلاتى را که دامنگیر آن شده‏اند حل و رفع کند; و گروه دوم بر آن است که این مسائل و مشکلات، عمدة، در خود ماهیت متجددانه، غیردینى، و آزاداندیشانه دانشگاه ریشه دارند و امورى عرضى و عارضى نیستند و، از این رو، حل و رفع آنها، در عین حفظ این ماهیت، کارى نشدنى است ،دینى، و مکتبى، ( Ideological) نیست.1 در محدوده جهان اسلام، صاحبنظرانى که طرفدار اسلام متجددانه، (Modernistic) اند در گروه اول، و آنان که هواخواه اسلام بنیادگرایانه، (Fundamentalistic) یا اسلام سنتگرایانه، (Traditionalistic) اند در گروه دوم قرار مى‏گیرند. بنیادگرایان اسلامى و سنتگرایان اسلامى، على‏رغم اختلاف‏نظرهاى وسیع و عمیقى که، در جهات دیگر، با هم دارند، در جهت ایجاد و تاسیس دانشگاه اسلامى، که هویت‏سنتى، دینى، و مکتبى دارد، همداستانند و، بویژه از زمان برگزارى «نخستین همایش جهانى درباره تعلیم و تربیت اسلامى‏»، که در 1977 در مکه برگزار شد، براى این مقصود به فعالیتهاى نظرى و عملى‏اى نیز پرداخته‏اند.2 در کشور ما نیز، از اوان پیروزى انقلاب اسلامى، اشخاص و گروههایى از ضرورت اسلامى کردن دانشگاهها دم زده‏اند.
در این گفتار، به ذکر تاملاتى چند در باب امکان و ضرورت اسلامى شدن دانشگاه اکتفاء مى‏کنیم و چون بجد معتقدیم که نه صرف شعار دادن دانشگاه و تعلیم و تربیت ما را اسلامى مى‏کند، و نه عمل بدون طرح و برنامه، و نه گریز از مواجهه با مشکلات عملى و اجتناب از تفکر درباره آنها، از خود مى‏پرسیم که: اولا: دانشگاه اسلامى چیست و با دانشگاههاى غیراسلامى، و على‏الخصوص با دانشگاه متجددانه، غیردینى، و آزاداندیشانه چه تفاوت ماهوى و جوهرى‏اى دارد؟، ثانیا: آیا اسلامى کردن دانشگاه ممکن است؟، و ثالثا: آیا این اسلامى‏سازى مطلوب است؟


عنوان مقاله [English]

تاملاتى چند در باب امکان و ضرورت اسلامى شدن دانشگاه

نویسنده [English]

  • Mostafa Malekian
پى‏نوشتها:
1.
2.
3.
4. کسانى سرتاسر اصول فقه را از علوم اسلامى به حساب آورده‏اند. کسانى نیز قرائت قرآن، حفظ قرآن، سیره اصحاب و تابعان (که تاریخ صدر اسلام را در بر مى‏گیرد)، و زبان عربى (لااقل تا آنجا که به قرآن مربوط مى‏شود) را در زمره علوم اسلامى جاى داده‏اند. هیچیک از این اقوال از دقت و صحت‏برخوردار نیست.
5. نگارنده، در این موضع،دانسته و خواسته، نفیا و اثباتا سخنى از فلسفه (یا حکمت) اسلامى و عرفان اسلامى به میان نمى‏آورد و کلام در باب این دو علم را به موضعى دیگر موکول مى‏کند.
6. مسلمین، از زمان ابن‏خلدون به بعد و به تبع وى، علومى را که، در این گفتار، علوم اسلامى خوانده شدند علوم نقلى (العلوم النقلى) و علومى را که علوم غیراسلامى خوانده شدند علوم عقلى (العلوم العقلى) نامیده‏اند. پیداست که علوم عقلى، به این معنا، بعضى داراى روش عقلى‏اند (مانند ریاضیات، منطق، و فلسفه)، پاره‏اى داراى روش تجربى، و برخى داراى روش تاریخى. بدین قرار، روش عقلى دو معنا دارد: یکى معناى اعم که مورد نظر ابن خلدون است، و دیگرى معناى اخص که امروزه متداولتر است. نگارنده، براى اینکه نشان دهد که مرادش همین معناى دوم است، در متن گفتار و در بین‏الهلالین، تعبیر بالمعنى الاخص را افزوده است.
7. براى نمونه، رجوع کنید به: Nature, CLXXIII, 4397 (Fed. 6, 1954), 227 که در آن، نویسنده مقاله، سر جیمز گرى، (Sir James Gray) ،استاد دانشگاه کیمبریج، باقى ماندن نظریه تکامل داروینى را در عرصه زیستشناسى، على‏رغم بعضى از نقائص آشکار آن، چنین توجیه مى‏کند که‏بیشتر زیستشناسان گمانشان بر این است که تفکر براساس رویدادهاى نامحتمل بهتر از آن است که اصلا تفکر نکنیم...
8. نگارنده پاره‏اى از مشکلاتى را که بر سر راه متدولوژى فقه سنتى ما قرار دارند در جاى دیگرى آورده است. رجوع کنید به: مجله نقدونظر، سال سوم، شماره چهارم، پاییز 1376 (شماره مسلسل:12)، ویژه‏نامه فلسفه فقه، بخش «اقتراح درباره فلسفه فقه‏».
9. براى اطلاع از وجوه مشابهت و اختلاف این سه روایت عمده از اسلام، بنگرید به مقاله نگارنده، تحت عنوان سخنى در چند و چون ارتباط اسلام و لیبرالیسم در کیان، سال نهم، مرداد و شهریور 1378 (شماره مسلسل‏48)، ص‏ص‏1312.
10. H.H. Bilgrami and S.A. Ashraf, op.cit., p.49.
11. ibid, p. 50.
12.
13.
14.
15.
16.
17.
18.در: Lonergan, Bernard J.F., Insight (London: Longmans, 1964)
20.
21.
22.
23. گزاره شماره 6052 از رساله منطقى‏فلسفى‏اش.
24.