در باب شهودهاى عرفانى به‌عنوان سرچشمه‌هاى معرفت

نوع مقاله : تخصصی

نویسنده

چکیده

متکلمان حوزه سنت کاتولیک عموماً میان آنچه گاهى از آن به مکاشفه خاص1 تعبیر مى شود با مکاشفه عام فرق مى گذارند; یعنى بین ارسال یک پیام فرستاده شده به فرد خاصى از طریق شهود عرفانى یا شیوه بیانى خاص2، و حقیقت عمده اى که براى امت مسیح از طریق کتاب مقدس، مکشوف شده است. این حقیقت در آموزه ها و تعالیم مسیحى به طرزى شایسته تفسیر شده و ثبت و ضبط گشته است. در بعضى موارد، مکاشفه اى خاص شامل گزاره اى3 مى شود که پیش از آن، در مکاشفه عام منطوى بوده است. براى مثال، اِى. پولاین در فصل هجدهم رساله مشهورش در (الهیات عرفانى) (برکات نیایش درونى4) بند 23 راجع به شهود تثلیث [اقدس] ـ که معمولاً با حالتى از تأمل عرفانى که (جذبه) نامیده مى شود همراه است ـ مى نویسد:5
حتى اگر در اثر تعالیم دستگاه دینى مسیحى نمى دانستیم که چند نفر در خدا وجود دارند و نمى دانستیم که چگونه یکى از آن دیگرى پدید مى آیند، باید از طریق تجربه و از راه مشاهده آن در (جذبه) به شناختش نایل مى شدیم.
در موارد دیگر، مکاشفه خاص شامل گزاره هایى مى شود که در مکاشفه عام، موجود نیست. با توجه به مکاشفه از سنخ اخیر، دو نمونه را مى توان از هم تشخیص داد. مکاشفاتى که در آن، فقراتى با ماهیت آموزه مانند وحى شده و فقراتى از مکاشفه که در آن اخبار و اطلاعاتى با ماهیتى بیشتر، این جهانى ـ که معنا و مفهوم ویژه دینى چندانى ندارند یا اصلاً ندارند ـ منتقل مى شود. ترزاى آویلایى در [کتاب] قصر باطنى باب ششم، فصل ششم، به طور کلى درباره موارد چندى از سنخ نخست، اظهار نظر مى کند. وى در این کتاب مى گوید که عارف در حالت جذبه، پاره اى از اسرار را فرا مى گیرد; یعنى پاره اى از حقایق را درباره عظمت خدا که قبلاً بر وى شناخته شده نبود. وى مى گوید: این حقایق (امور رازآمیزى) هستند که یک شخص با شهودهاى عرفانى به آنها دست مى یابد. او مى افزاید که در بعضى موارد، این (امور رازآمیز) در وصف مى گنجند و در بعضى موارد، نه. مع الأسف، حتى یک نمونه و مثال از (امور رازآمیز) وصف پذیر آورده نشده است. با توجه به مواردى از سنخ دوم در [کتاب ] مجموعه الهیات II-II، Q. 174، a.4، توماس آکویناس به ما یادآورى مى کند که [حضرت] سلیمان از طریق شهود عرفانى، اطلاعاتى درباره ماهیت پاره اى از درختان، جانوران و ماهیان بومى در سرزمینهاى پیرامون اسرائیل به دست آورد. پس از شکست ارتش انگلیسى در جنگ (اورلئان)، (ژاندارک) در طول شب به وسیله (نداهایى) که در دوران زندگانى همراهش بودند، بیدار مى شد; او خبردار شد که در آن زمان، نیروهاى انگلیسى آماده مى شوند تا به ضد حمله اى علیه شهر دست بزنند. این خبر مبناى اقدام قرار گرفت. ژاندارک نیروهاى فرانسوى را رهبرى کرد و حمله انگلیسى ها دفع گردید. این دو مورد اخیر [=حضرت سلیمان و ژاندارک] انواعى از مکاشفات خاص را نشان مى دهند که گاه در شهودها و بیانات عرفانى اى که شباهت قابل تشخیصى با فقراتى که در آموزه هاى کلیسا گنجانده شده اند، ندارند.

عنوان مقاله [English]

در باب شهودهاى عرفانى به‌عنوان سرچشمه‌هاى معرفت

نویسنده [English]

  • nelson paik
1. تعابیر (مکاشفه خاص) و (مکاشفه عام) از اثر زیر اخذ و اقتباس شده است:R. Garrigou- Lagrange، Christian Perfection and Contem Plation (St. Louis Harder، 1942)، pt. VI، art.5، p.440.
2. Locution
3. Proposition
4. فصل 18، بند23، ترجمه ال. ال. یورک سمیت برگرفته از چاپ/طبع ششم فرانسه (1910).
5. The Graces of Interior Prayer
6 . ویراسته فلو و مکینتایر. لندن، مک میلوان، 1955.
7 . گرچه این اصول آشکارا زیربناى کل بحث را در فصل 21 متن پولاین تشکیل مى دهد (به ویژه نگاه کنید به بند 25) روشن ترین تنسیق آن در بند 3 آمده است. همچنین بنگرید به:St. John of the Cross، Ascent of Mount Carmel Bk. II، ch.19
8. John of the Cross.
.9 .  پولاین در فصل 20 در این باره بحث کرده است. همچنین به کتاب قدیس یوحناى صلیبى رجوع کنید.
10 . در جلد دوم فصلهاى 25و26 کتاب (صعود از کوه کارمل) قدیس یوحناى صلیبى از لفظ/تعبیر (مکاشفه) را براى نشان دادن زیرمقوله دریافتهاى عرفانى استفاده مى کند; زیرمقوله اى که هم تراز با، هرچند متمایز از، شهودها و بیانات عرفانى است (به خصوص نگاه کنید به فصل25، بخش3 و نیز فصل23 بخش1). از آنچه او در این بخش از متن مى گوید به نظر مى آید که مکاشفات دریافتهایى از آن سنخ باشند که پولاین تحت عنوان بیانات نظرى(intellectual locutions) طبقه بندى کرده است (فصل21 بند5); یعنى آنها تفکراتى اند که بدون واسطه کلمات خاص یا اشکال محسوس دیگر منتقل مى شوند. اما در فصل 27 همان متن قدیس یوحنا که با گفتگو درباره مکاشفاتى که در آن آنچه قدیس جان از آن به (رموز و اسرار) تعبیر مى کند، مکشوف مى شوند، (و این رموز و اسرار، به گفته او، به نحو مناسبترى با عنوان (مکاشفات) مورد استناد قرار مى گیرند تا آنهایى که در فصول 25 و26 مورد بحث قرار گرفته اند) جان مى گوید: مکاشفات (حقایقى) هستند که از طریق کلمات یا علایم، تصاویر، تمثالها و یا تشبیهات آشکار مى شوند (بخشهاى1و3). براساس این گزارش دوم، مکاشفات نمى توانند دریافت باشند. حقایق گزاره ها هستند. دریافتها گزاره ها نیستند، آنها تجربه اند. مکاشفه در اینجا به عنوان چیزى به تصویر کشیده مى شود که از طریق نوعى دریافت منتقل مى گردد. این استفاده دوگانه از اصطلاح (مکاشفه) را مى توان به نحوى دقیق در (Graces of Inteaor Prayer) پولاین دید. در عناوین کلیه فصولى که بخش چهارم متن او را تشکیل مى دهد، پولاین اصطلاحات (شهودها) و (مکاشفات) را کنار هم مى گذارد; به گونه اى که تنها در صورتى معنى مى دهند که براى نام بردن زیرمجموعه هاى متمایز از یک مقوله واحد به کار برده شود یعنى مقوله دریافتهاى عرفانى. (مکاشفه) در اینجا ظاهراً به عنوان نام بدیل دیگرى براى آنچه او در فصل 26 از آن با عنوان یک (بیان) یاد مى کند، عمل کند. در بند6 فصل22 پولاین به تصریح بیان مى کند که مکاشفه (یک حالت عرفانى) است; یعنى نوعى/سنخى دریافت یا تجربه. اما در فصل21 به نظر مى رسد که وى به وضوح از (مکاشفه) به معناى دومى که در بالا مشخص شد، استفاده مى کند. بخش دوم این فصل تحت عنوان پنج علت مکاشفه هاى کاملاً دروغین آمده است. مکاشفات از آن سنخ امورى هستند که مى توانند داراى ارزش صدق باشند ـ بعضى اوقات مکاشفات کاذبند. در این صورت باید گزاره هایى باشند نه حالت یا دریافتهاى عرفانى. دریافتها ارزش صدق ندارند. هیچ معنایى ندارد که یک تجربه را تجربه اى دروغین توصیف کنیم. در بند هشتم، فصل21 این معنى دوم اصطلاح (مکاشفه) تا حدودى دقیق تر مشخص مى گردد. در آنجا پولاین حالتهایى را مورد بحث قرار مى دهد که اهل کشف و شهود از درک پیامهایى که کشف و شهودهاى عرفانى وجود دارند، عاجزند. پیام با عنوان مکاشفه مورد اشاره قرار مى گیرد. پولاین مى گوید: مکاشفه به معناى (کشف و شهود) است. در این مقاله، من مکاشفه را به معناى دوم آن محدود و منحصر کرده ام.
11 . در جلد دوم، فصول 18 تا 20 کتاب Ascent of Mount Carmel قدیس یوحناى صلیبى استدلال مى کند که گرچه مکاشفات موجود در دریافت را که خدا ایجاد مى کند، همیشه صادق اند (اصلA) به هیچ وجه نمى توان مطمئن بود که مکاشفات (معنى پیام) موجود در آن را دریافته ایم. پس اگرچه مى توانیم مطمئن باشیم که هر چیزى که منتقل مى شود صحیح است، هرگز نمى توانیم خاطر جمع باشیم که ماهیت آن را مى دانیم.
نتیجه این که در نظر قدیس یوحناى صلیبى دریافتهاى عرفانى به عنوان منابع معرفت، داراى ارزش نیستند. (مقایسه کنید، کتاب دوم فصل 21 بخش4 و فصل27، بخش4) اگرچه در اینجا به بررسى آنها نمى پردازم یا مورد نقدشان قرار نمى دهم، براهینى/دلایلى که قدیس جان از این موضع اقامه کرده است به نظر من ضعیف اند. به گمان من، موضع بدبینانه قدیس یوحنا راجع به احتمال انکشاف چیزى که مى توان به حق از آن به (معناى) شهود یا تعبیر عرفانى یاد کرد و مى توان با قوت و استحکام بیشترى مورد بحث قرار داد.
12 . همان طور که در پانوشت6 بخش2 فصل21 از متن پولاین تحت عنوان (پنج علت مکاشفات مطلقاً کاذب) اشاره شد، در اینجا باید بیفزاییم که گرچه قدیس جان یوحناى صلیبى از مکاشفات به عنوان (حقایق) سخن به میان مى آورد (صعود از کوه کارمل جلد2 فصل27 بخش1و3)، وى به روشنى این احتمال را مى دهد که مکاشفه اى خاص ممکن است کاذب باشد. مکاشفاتى که از شیطان مى رسد شاهد مدعاست.
13 . پولاین دوگونه فرعى آن چیزى را که از آن به شهودهاى مادى تعبیر مى کند مشخص مى کند، شهودهایى که در آن اشیاء (دیده شده) حضور مادى ندارند (بنگرید به پولاین، فصل20، بندهاى 42 و43) در مقاله اى تحت عنوان (شهود) در "New Catholic Encyclopedia" (لوین رو) به این شهودها با عنوان (خیالزدگیهاى الهى) اشاره مى کند.
14 . نگاه کنید به پولاین، فصل22، بند33. همچنین بنگرید به قدیس یوحناى صلیبى (صعود از کوه کارمل دفتر2، فصل27، بخش4).
15 . ترجمهK. Kavanaugh and O. Rodriguez، The Collected Works of St. John of the Cross (New York، Doubleday، 1964).16 . نگاه کنید به (Life) اثر ترزا. فصل20 بند31; فصل21 بند10; فصل25 بند5; فصل28 بند19، آخرین قطعه نقل شده از کتاب (Life)، فصل28، بند15 است. همچنین نگاه کنید به پولاین فصل22 بندهاى 16، 49 تا 50 .
17 . ترجمهDavid Lewis (Westminster، Newman Press، 1962)همچنین بنگرید به (مکاشفه) ترزا جلد7 بندهاى 15ـ 18
18. divine production
19. procedural theory
20. the principle of evidence
21. divine productions
22. picture believing
23. truth-value
24. متون ترزا شاهد مدعا هستند. در واقع جاهایى وجود دارند که در آنها ترزا دست کم پیشنهاد مى کند که مشخصه اى که در آزمون اثرات معنوى توصیف شده یک نشانه کافى و نه صرفاً لازم دریافتهاى الهى است.
25. theistic world-picture
26. بند33.28. Albert Farges، Mystical Phenomena، Pt. II. ch.I، sec.6، subsec. ivنلسون پایک فوق لیسانس از میشیگان، دکترا از هاروارد.
در بین آثار منتشر شده پروفسور پایک مى توان به God and Evil (1964) و God and Timlessness (1970) اشاره کرد. وى همچنین تعداد قابل توجهى مقاله و نقد در تعدادى از مجلات فلسفى منتشر کرده است. وى در U.C.L.A و دانشگاه کُرمِل تدریس کرده است و در حال حاضر استاد فلسفه در دانشگاه کالیفرنیا در ایروین(Irvine) است.