[1]. مشخصات کتابشناختی این مقاله به شرح زیر است:
محمد عبدالرحمن مرحبا، حقیقة الفلسفة العربیة الاسلامیة، الفصل السادس، ص293- 334.
از جناب حجت الاسلام محمدتقی محمدیان که این مقاله را با متن عربی آن مقابله کرده و به رسایی و روانی متن کمک کردند، تشکر میشود.
[1]. Par une Saisie de i’nterieur
[1]. Hiseoiro generale et systume Compar é des Langues Semiques, Paris, 2eme, ed. P. 10.
[1]. Oeuye Completes de Ernese Rernant t. III. p. 12.
[1]. Ibid., p.11.
[1]. Schmolders
[1]. Schmolders, Eisaisur lei éooies philosophinques Vhe EuheEes Arebes, Paris, 7842, p.2-3.
[1]. indigenes
[1]. Ibid, p 4.
[1]. لیون ژوتیه، المدخل لدراسة الاسلامیة، ترجمۀ محمدیوسف موسی، نک: باب اول و بهویژه ص 63 و 105 ـ 106
[1]. عبدالرحمن بدوی، التراث الیونانی فی الحضارة الاسلامیة، دراسات لکبار المستشرقین، قاهره، 1940، ص و - ز.
[1]. Munk
[1]. Gustave Dugau, Histoire de Philosophes et des théologiens Musulmons Paris, 1878, p. xvi- xvii.
[1]. الدکتور ابراهیم مدکور، فی الفلسفة الاسلامیة؛ منهج و تطبیق، قاهره، 1947، ص 4.
[1].سورة زخرف، آیة 22.
[1]. سورة بقره، آیة 170.
[1]. سورة انفال، آیة 22.
[1]. نک: اصالة الفکر العربی، فصل دوم، از نگارنده.
[1]. دکتر علی سامی نشار، نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج 1، ص 21.
[1]. در نقل این مطلب و تمامی نقلقولهای دیگری که پیشتر از رنان و اشمایلدرز و دوگا آوردیم، به کتاب التمهید لتاریخ الفلسفة الإسلامیة، نوشتۀ شادروان استاد علاّمه مصطفی عبدالرزاق، ص 23-24، اعتماد کردیم، البته با اندکی تصرف در ترجمه او.
[1]. Mannheim
[1]. به نقل از
Jacaues J. Maquet, Sociologie de la Commsaissance, Louvain, 1649, p. 51.
[1]. وقتی میگوییم تمامی ملتها و نژادها در هوش برابرند، مقصود آن نیست که تمامی افراد جامعه، در هوش یگانهاند، بلکه منظور آن است که شمار افراد باهوش در این ملت، نسبت به همان تعداد در ملت دیگر برابر است؛ یعنی تمامی ملتها شمار مشخصی از افراد باهوش را در اختیار دارند. هر اندازه جمعیت ساکنان افزایش یابد، شمار افرد باهوش بیشتر خواهد شد. هوش و ذکاوت تنها چیزی نیست که ملتها و نژادها در آن برابرند، بلکه با افزایش جمعیت، افراد باهوش زیاد میشوند، یا با کاهش جمعیت، افراد باهوش کم میگردند بلکه درصد کمهوشی نیز چنین است؛ یعنی چنانکه هر ملتی، افراد باهوش دارد، به همان نسبت، افراد کمهوش و ساده دارد. معنای این سخن آن است که همانطوری که اشخاص باهوش کماند، افراد کمهوش نیز اندکاند. در تمامی ملل، در هر زمان و مکان، ذکاوت یا کمهوشی نادر و کمیاب است و بیشتر مردم در حد میانهاند، یعنی شمار زیادی از مردمان، از ضریب هوشی متوسطی برخوردارند. این قانون بدون استثنا برای تمامی ملتها جاری است. بنابراین، تفاوت میان ملتها در هوش و ذکاوت نیست، بلکه در فرصتهای موجود است که موجب توسعه هوش و افزایش بهرهوری از آن میشود. برای نمونه، فرصتهای دلگرمکنندهای که در دسترس یک فرد باهوش بریتانیایی است، در دسترس یک فرد باهوش مالیزیایی نیست. در حالی که فرد باهوش انگلیسی، استعدادهای خود را در دانشگاه و مراکز علمی به کار میگیرد اما فرد باهوش مالیزیایی، هوش خود را در راه صید ماهی یا ساخت خانههای پوشالی، یا کارهای جزئی و ناچیز دیگر از این دست بهکار گیرد. محرومیت و نداری و شرایط مشقتبار زندگی و حکومت سلطهگر که فرد مالیزیایی در آن زندگی میکند، از کودکی، بر هوش و ذکاوت وی سایه افکنده است، در صورتی که اوضاع و احوال زندگیای که فرد باهوش انگلیسی در آن بهسر میبَرَد، همه دست به دست هم میدهند تا فرد انگلیسی از تمام توان و نیروی خود بهره ببرد. در کشورهای توسعهنیافته، قدر «فرد» ناشناخته و متروک مانده و ارزش وی بر باد رفته است، در صورتی که فرد در کشورهای اروپایی و غربی حرف اول را میزند.
[1]. Sir Alan Burns, Le préjvge de lace et de couleur (trad. de langlais), Paris, 1949, p. 9.
[1]. O. Klinberg, Race et psychologie, U.N.E.S.C.O. Paris, 1957
[1]. W.C. Boyd, Genétique et races humaines (trad. de l'americin), parsi, p. 102-107.
[1]. Ibid., p. 91.
[1]. Ibid., p. 307.
[1]. L'individu comme unite statique
[1]. L'individu comme processus historique
[1]. attitude
[1]. frame of reference
[1]. «سامی» منسوب به «سام» است. بنابرآنچه در تورات آمده، نوح سه پسر داشت: سام، حام و یافث. «سام» پدر اسرائیلیها و عرب و امثال ایشان است. حام پدر سیاهان، و یافث پدر بقیه بشر است. «آریایی» منسوب به آریا است که نام نژادی ادعایی و محتمل است که زادگاه آنها - چنان که میگویند - ارتفاعات سرزمین فارس، واقع در منطقه افغانستان و آن حوالی است. این نژاد، ریشه و تبار ملتهای اروپایی و برخی ملتهایی آسیایی هندیها و پارسها است که زبانهایشان ریشۀ واحدی به نام سانسکریت دارد. پیرو این نظریه، مردم به دو دسته تقسیم میشوند: سامی که جز در زمینههای دینی، نبوغشان نمود نداشته است، و آریاییها که تمدن کنونی غربی و تمدن پیشین یونانی را پایهریزی کردهاند. رنان تصریح دارد که وی نخستین کسی است که مقرر کرد نژاد سامی پستتر از نژاد آریایی است. این نظریه، صورتهای گوناگونی به خود گرفت که در نهایت، بین ملل و نژادها، مرزهای تکوینی و جداکنندهای قرار داد.