اِشراقاتی از حکمت اشراق

Document Type : Professional

Author


شهاب‌الدین سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تهران، انجمن حکمت و فلسفۀ ایران، 2536، ج 4، رسالۀ کلمة التصوف، ص 128.
[1]. همان، ج 1، کتابُ المَشارع و المطارحات، ص 195.
[1]. همان، ج 2، حکمة الاشراق، ص 106.
[1]. تعلیقه ملاصدرا بر شرح حکمة الاشراق، ص 283، چاپ سنگی.
[1]. از نور مجرد یا نور الأنوار، دو نوع نور ساطع می‏شود. انوار اسپهبدیۀ مدبره و انوار قاهره؛ انوار اسپهبدیه در نفوس انسانی و فلکی متجلّی می‏شوند که نمود آنها در عالَم نفس، عالم صُِور، عالَم مثال و عالَم ماده پدیدار می‏شود. انوار قاهره نیز طول و عرضی دارند که در شق طولی آن که به نور برین هم از آن تعبیر می‏شود رابطه عِلّی و معلولی، تقدم و تأخر معنا پیدا می‏کند و عرضی هم در عقول عرضیه، ارباب انواع، ربّ نوع، مُثُل افلاطونی نماد و نمود دارد. نک: حکمة الاشراق، ص 107.
[1]. ظلمت عَرَضی، چیزی است که بر اجسام عارض می‏شوند؛ مانند بو، رنگ، سبکی و سنگینی که سهروردی این ظلمت را «هیأت» نامیده است.
[1]. حکمة الاشراق، ص 108.
[1]. همان، ص 106 و 113 و 117.
[1]. همان، ص 117.
[1]. محمد شریف نظام‏الدین احمد بن الهروی، أنواریه، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1362، با تلخیص و ویرایش. ص‌20.
[1]. شیخ اشراق از «ظلمت» به جوهر غاسق تعبیر و آن را یک واقعیت قلمداد کرده است که یکی از ابتکارات او محسوب می‏شود. معمولاً ظلمت را یک امر عدمی می‏دانند. اما گویا شیخ در این مسئله متأثر از حکمای ایران باستان است که نور و ظلمت را دو واقعیتِ مقابل هم طرح می‏کنند.
[1]. نک: حکمة الاشراق، ص 117؛ و مرتضی مطهری، مجموعه آثار 5، ص 25.
[1]. سید جعفر سجادی، «حکمت سهروردی» نشریه اختصاصی فلسفه، سال 2536، ص 41.
[1]. نک: حکمة الاشراق، ص 110 - 112.
[1]. این انوار قابل اشارة حسی نیستند و به خودیخود مدرِک ذات خود هستند. نک: حکمة الاشراق، ص 11.
[1]. همان، ص 119 -120.
[1]. همان، ص 110 -112.
[1]. البته، این موضوع بالاصالۀ برای سهروردی مطرح نبوده، ولی به‌گونه‌ای موضوع را طرح کرده که از لازمه حرف‌هایش می‌توان چنین استنباط کرد که وی اصالت را از آنِ ماهیت می‌دانسته هرچند او کلماتی نیز دارد که می‌توان از آنها اصالت وجود را استنباط کرد. نک: حکمة الاشراق، ص 62، و همچنین نک: مرتضی مطهری، شرح مبسوط منظومه، تهران، انتشارات صدرا، ج 1، ص 61.
[1]. حکمة الاشراق، ص 64 و 186
[1]. همان، ص 186. ملاصدرا در حاشیه خود بر حکمة الاشراق می‏نویسد: «ولیس الفائض من العلة الفیاضة إلاّ الهویة الوجودیة لا الماهیة الکلیة، لأنّها شمت رائحة الوجود».
[1]. برای مطالعۀ بیشتر نک: مرتضی مطهری، شرح مبسوط منظومه، ج 1، ص 61 به بعد.
[1]. حکمة الاشراق، ص 65 و مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 1، کتاب التلویحات اللوحیة و العرشیة، ص 22.
[1]. علامه طباطبایی نیز اصالت الماهوی بودن شیخ اشراق را نمی‏پذیرد. نک: نهایة الحکمة، ص 11.
[1]. نک: مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 3، ص 165.
[1]. همان، ج 1، کتاب التلویحات، ص 22.
[1]. همان، کتاب التلویحات، ص 168.
[1]. همان، ص 35.
[1]. حکمة الاشراق، ص 71. نک: علامه طباطبایی، نهایة الحکمة، ص 8 - 16؛ سید جلال‏الدین آشتیانی، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ص 81 - 129؛ عبدالرسول عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ص 77 - 113.
[1]. دربارۀ قاعده «الواحد» از نگاه شیخ اشراق، نک: الالواحُ العمادیة، بند 54، 55، ص 64، 65.
[1]. نظر استاد مرتضی مطهری در خصوص مسئله اصالت الوجود یا ماهوی بودن ابن‌سینا و سهروردی دقیق‏ترین نظر است و آن این‌که اصلاً اصالت وجود یا ماهیت به عنوان یک مسئله مستقل فلسفی مورد نظر این دو حکیم الاهی نبوده است. نک: شرح مبسوط منظومه، ج 1، ص 61.
[1]. کتاب المشارع و المطارحات، ص 246.
[1]. حکمة الاشراق، ص 105.
[1]. همان، ص 68.
[1]. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 4، کتابُ الّلمحات فی الحقائق، ص 233. البته، اشراقیون حقیقت وجود را به‌واسطۀ این‌که همانند نور حسی، به ذات خویش پیدا است، و دیگر چیزها را آشکار می‏سازد، نور حقیقی نامیده و دارای مراتبِ درجاتِ متفاوت و مختلف می‏دانند.
[1]. حکمة الاشراق، ص 132.
[1]. «العوالم الثلاثة، عالَم العقل، عالَم النفس، عالَم الجرم... والکل مِن متقدمی الحکماء ومتأخریهم قائلون بالعوالم الثلاثة: ای العالم العقل وعالم العقل وعالم النفس... الخ». شرح حکمة الاشراق، چاپ سنگی، ص 20 و نک: غلامحسین ابراهیمی دینانی، شعاع اندیشه وشهود در فلسفۀ سهروردی، ص 375- 389.
[1]. این نوع نگرش در تفکرات عارفان روح‌گرای مسیحی که به «گِنوسیان» مشهوراند نیز دیده می‏شود. شاید بتوان گفت تفکرات افلاطون و گنوستیگی بی‏تأثیر در این باور شیخ نبوده است.
[1]. حکمة الاشراق، ص 139 – 140.
[1]. همان، ص 128.
[1]. دربارة اقلیم هشتم، نک: هانری کربن، ارض ملکوت: کالبد انسان در روز رستاخیز از ایران مزدایی تا ایران شیعی، ترجمۀ سید ضیاءالدین دهشیری، ص 125 به بعد. و تعلیقه حکیم هیدجی بر شرح منظومۀ سبزواری، ص 283.
[1]. قطب‏الدین شیرازی شارح حکمة الاشراق، این اقلیم را «عالَم مِثال یا مُثُل معلّقه» می‏نامد. دربارۀ این سه شهر به‌ویژه سرزمین «هورقلیا» نک: ارض ملکوت، ص 105 – 156.
[1]. حکمة الاشراق، ص 234.
[1]. همان، ص 143، 154.
[1]. ابونصر محمد‌بن محمدبن طرخان فارابی، اهل فاراب یا فاریاب ترکستان.
[1]. ممکن است نظریاتی در فلسفه ارسطو و یا حتی افلاطون دربارة نفس و یا نفس کلی یا فلکی با این مسئله همخوانی داشته باشد، ولی اساس فلسفه ارسطو به هیچ‌وجه با طرح مسائلی چون «عقول عشره» سازگار نیست، چون مبدئی که او تصویر می‏کند با مبدئی که فارابی تصویر کرده یک‌سان نیست.
[1]. وی در مقدمۀ حکمة الاشراق و همچنین در رساله هیاکل النور، می‏نویسد: من از طریقة مشائیان، سخت دفاع می‏کردم تا این‌که خداوند مرا به حکمت کشفی که طریقۀ اهل اشراق است، رهنمون کرد.
[1]. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 4، اللّمعات، ص 233.
[1]. نک: حکمة الاشراق، ص 132؛ کتاب التلویحات اللوحیة و العرشیة، ص 63.
[1]. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 3، رساله یزدان‏شناخت، ص 410.
[1]. همان، آواز پر جبرئیل، ص 212 - 213.
[1]. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 3، رسالۀ هیاکل النور، فصل چهارم، ص 96.
[1]. کتاب المشارع المطارحات، العلم الثالث، المشرع السادس، فصل هشتم، ص 449 - 453.
[1]. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 4، الالواح العمادیة، ص 65.
[1]. سورۀ مدّثر، آیه 31.
[1]. حکمة الاشراق، ص 138 - 140.
[1]. نک: محمدعلی ابوریان، مبانی فلسفه اشراق از دیدگاه سهروردی، ترجمة محمدعلی شیخ، تهران، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 1372، ص 190.
[1]. حکمة الاشراق، ص 228.
[1]. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 4، الالواح العمادیة، بند 75 - 77، ص 79، 80 ؛ همان، کلمة التصوف، بند 44، ص 121.
[1]. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 3، رسالۀ هیاکل النور، ص 87.
[1]. همان، ص 274 - 275.
[1]. همان، ج 3، رسالۀ پرتونامه، ص 62.
[1]. همان، ص 65.
[1]. حکمة الاشراق، ص 145 به بعد.
[1]. همان، ص 204، 206.
[1]. رسالۀ پرتونامه، ص 25.
[1]. همان، ص 65 و در مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 3، الواح عمادی، لوح دوم، ص 126 و رسالۀ یزدان شناخت، ص 419 - 444، به تفصیل دربارۀ نفس سخن گفته است و همچنین نک: حکمة الاشراق، ص 90 و 204-207.
[1]. حکمة الاشراق، ص 206. ابن‌سینا نیز در کتاب قانون چنین نظریه‏ای دارد و در رسالۀ اسرار الصلاة نیز به این مطلب اشاره کرده است.
[1]. غلامحسین ابراهیمی دینانی، شعاع اندیشه و شهود در فلسفۀ سهروردی، تهران، انتشارات حکمت، 1387،
ص 535 - 537.
[1]. کتاب المشارع و المطارحات، ص 485.
[1]. همان
[1]. قطب‏الدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، چاپ سنگی، 1313، ص 542.
[1]. همان، ص 297.
[1]. الالواح العمادیة، بند 77، 80.
[1]. حکمة الاشراق، ص 222 - 223؛ الالواح العمادیة، بند 77، ص 8؛ کلمة التصوف، بند 37، ص 119.
[1]. الالواح العمادیة، بند 81 - 83؛ کلمة التصوف، بند 40 - 41، ص 120 - 121.
[1]. اللَّمَحات، بند 51، ص 186؛ حکمة الاشراق، ص 77.
[1]. رساله هیاکل النوریه، متن فارسی، ص 84. اللّمحات، ص 185 - 188. مراد از «انباز» در این‌جا «همتا» است.
[1]. همان
[1]. رسالۀ هیاکل النور، ص 84 و صفحه اول؛ از این رساله دو تحریر در دست است؛ یکی به زبان فارسی و دیگری به زبان عربی است. اخیرا هم نسخه‏ای کهن از این رساله از دیر «سنت کاترین» واقع در کوه سینا به دست آمده است. نک: «ماهنامه حکمت و معرفت» سال دوم، شماره ششم، ص 58.
[1]. اصول فلسفه و روش رئالیسم، تعلیقه استاد مرتضی مطهری، ص 755.
[1]. اللَّمحات، ص 186.
[1]. حکمة الاشراق، ص 207.
[1]. همان، ص 80.
[1]. مراد از اتصال در این‌جا امتداد است، نه مقابل انفصال، بلکه ضد انفصال است و هیچ ضدّی، ضدّ خود را نمی‏پذیرد.
[1]. به‌نظر مشّاء مقدار و اندازه‏های گوناگون داخل در حقیقت اجسام نیستند، چرا که حقیقت اجسام مشترک است، در حالی‌که این مقادیر متفاوت‌اند.
[1]. حکمة الاشراق، ص 74 به بعد.
[1]. کتاب المشارع و المطارحات، ص 326 و حکمة الاشراق، ص 80، و اللَّمحات، ص 186 - 187.
[1]. اصول فلسفه و روش رئالیسم، مجموعه آثار، ج 6، ص 731
[1]. سهروردی در رساله‏های فارسی خود از جمله: بستان القلوب، ص 346، زیر عنوانِ «در بیان آنچه به طبیعیات تعلق دارد» پرتونامه، ص 19 و یزدان‏شناخت، ص 448 - 449، که در مجموعۀ مصنفات، ج 3، چاپ شده‏اند هیولا را براساس مکتب مشّاء تعریف و تبیین کرده است، او در کتاب حکمة الاشراق و کتاب المطارحات، از آرای پیشین خود، عدول نموده است.
[1]. حکمة الاشراق، ص 138 - 184.
[1]. همان، ص 155 و کتاب التلویحات اللوحیة و العرشیة، ص 63.
[1]. به نظر ابن‌سینا از واحد حقیقی جز امر واحد صادر نمی‏شود.
[1]. همان، ص 133 و 118.
[1]. این‌جا ذکر دو نکته برای توضیح مطلب ضروری به نظر می‏رسد و آن این‌که معادل «نور» در فلسفه اشراق، «عقل» در فلسفه مشّاست و معادلِ «نور السانح» در فلسفه اشراق، «تعقل» در فلسفه مشّاء است.
[1]. شهاب‏الدین سهروردی این قاعده را در کتاب‏های: حکمة الاشراق، کتاب التلویحات، الالواح العمادیة و رساله پرتونامه و آریالای دنیایی در جلد اولِ قواعد کلی فلسفی، ص 451 - 473 به تفصیل به آن پرداخته است.
[1]. حکمة الاشراق، ص 125؛ سید مهدی امامی فقیه، «ابتکارات سهروردی در نظریۀ صدور» خردنامه صدرا، شماره 22، ص 67.
[1]. کتاب التلویحات، ص 12.
[1]. همان.
[1]. شعاع اندیشه و شهود، ص 185 - 191.
[1]. حکمة الاشراق، ص 87.
[1]. سیدجلال‌الدین آشتیانی، هستی از نظر فلسفه و عرفان، قم،  انشارات بوستان کتاب، ص 75 - 76.  فیلسوفان مشاء این تشکیک را نفی کرده‏اند. نک: الإلهیات من کتاب الشفاء، فصل سوم از مقالة هفتم، ص 327 - 330.
[1]. همان، ص 199.
[1]. برای بحث مقایسه‏ای تشکیک نک: کتاب المشارع و المطارحات؛ حکمة الاشراق؛ الأسفار الاربعة، ج 1 و 2؛ تعلیقه شِفا، ملاصدرا؛ مجموعه مصنفات میرداماد، ج 1، ص 143؛ شِفاء بوعلی سینا؛ شوارق الالهامِ لاهیجی، ص 408 سنگی؛ کتاب‏های فارسی: شرح مبسوط منظومه سبزواری؛ درآمدی به نظام حکمت صدرایی؛ شعاع اندیشه و شهود فلسفه سهروردی.
[1]. گرچه گاهی شیخ نیز تمایز به تمام ذات را ذکر نمی‏کند و در نتیجه، تقسیم در سه قسم منحصر می‏شود، ولی در مواضعی به تمایز به تمام ذات هم اشاره کرده است. به ترتیب نک: کتاب المقاومات، ص 153؛ کتاب المشارع و المطارحات، ص 333 - 334.
[1]. مرتضی مطهری، درسهای الاهیات شِفا، مجموعه آثار 7، ص 443.
[1]. مصنفات میرداماد، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ج 1، ص 143.
[1]. خود تشکیک هم اقسامی دارد که نوعاً در منطق از آن بحث می‏شود: تشکیک عامی مفهومی؛ تشکیک خاصی مفهومی؛ تشکیک خاص الخاصی مفهومی و تشکیک اخص الخواصی مفهومی. شرح فارسی منظومه، ج 1، ص 54 - 55؛ غلامحسین ابراهیمی دینانی، شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، تهران، انتشارات حکمت، 1364، ص 289.
[1]. درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ج 1، ص 138 - 160؛ شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، ص 288 به بعد؛ شرح مبسوط منظومه، ج 2، ص 483 - 495 و آثار سهروردی از جمله کتاب حکمة الاشراق و مقاومات و کتاب المشارع و المطارحات، ص 293 - 302.
[1]. الالواح العمادیة، بند 45، ص 59، بند 39، ص 56، بند 44، ص 58، کلمة التصوف، بند 26، ص 114.
[1]. کتاب المشارع و المطارحات، ص 486.
[1]. سهروردی با این‌که در علم حضوری‌داشتن خداوند، با ابن‌سینا هماهنگ است، ولی به هیچ‌وجه دلایل ابن‌سینا و دیگر مشّائیان را نمی‏پذیرد.
[1].  مرتضی مطهری، درسهای الهیات شفا، ص 321 - 322.
[1]. حکمة الاشراق، ص 152 .
[1]. مطهری، درسهای الاهیات شفا، ص 357.
[1]. کتاب التلویحات، ص 72.
[1]. ابونصر فارابی، فصوص الحکمة، فصّ‏های 12، 13، 16، 17، تصحیح: سید جلال‏الدین آشتیانی، تحقیق: محمد ملکی جلال‏الدین، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1387.
[1]. نک: کتاب التلویحات، ص 70 - 78.
[1]. سید یحیی یثربی، حکمت اشراق سهروردی، قم، انتشارات بوستان کتاب قم، ص 153.
[1]. زین‌الدین زاهدی، شرح فارسی منظومه، قم، چاپ ایران، ج 2، ص 261.
[1]. ملاهادی سبزواری، شرح منظومه، تهران، انتشارات کویر. چاپ اول، 1370، ص 115 - 116.
[1]. حکمای اسلامی دربارۀ فاعل بالرضا میان افعال یک فاعل و علم تفصیلی فاعل به افعال خویش، تفاوت قائل نشده‏اند.
[1]. سهروردی هم به این مطلب اشاره کرده است. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 3، پرتونامه، ص 28 - 29.
[1]. ابونصر فارابی، محمدبن‌طرخان، کتاب الجمع بین رأیی الحکیمین، مسئلة هشتم، ص 75 .
[1]. حکمة الاشراق، ص 134.
[1]. همان، ص 454 .
[1]. مهدی امین رضوی، سهروردی و مکتب اشراق، ترجمة مجدالدین کیوانی، تهران، نشر مرکز، ص 145.
[1]. حکمة الاشراق، ص 99، 130، 150 و 213 ص 213.
[1]. همان، فصل سوم از مقاله سوم، ص 97 - 103 و بخش منطق ص 15 .
[1]. حکمة الاشراق، ص 153.
[1]. همان، ص 99 - 105.
[1]. از آن‌جا که سهروردی نظر آنها را صائب نمی‏داند از آنها با تعبیرات «ظَنّ بعض الناس» یا «قال بعض اهل العلم» یاد کرده است.
[1]. حکمة الاشراق، ص 150.
[1]. همان، ص 523.
[1]. سهروردی عوالم هستی را در چهار مرتبه عالم: قاهره، مدبّره، برازخ و صور معلّقه دانسته است.
[1]. حکمای مشّاء از جمله ابن‌سینا در انکار عالم مثال اصرار دارند، همان‌گونه که تجرد خیال را چه در قوس صعود و چه در قوس نزول منکر شده است. سید جلال‏الدین آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1362، ص 524 - 527.
[1]. سید جلال‏الدین آشتیانی، رسالۀ نوریه در عالم مثال، مقدمه، ص 5 و شرح حکمة الاشراق، ص 556.
[1]. شعاعِ اندیشه شهود در فلسفه سهروردی، ص 363.
[1]. شرح حکمة الاشراق، چاپ سنگی، ص 556 .
[1]. همان، ص 320. البته، در این عبارت بین نسخه مصحح کُربن با نسخه چاپ سنگی مختصر اختلافی وجود دارد.؛ حکیم بهایی لاهیجی، رسالۀ نوریه در عالم مثال با تعلیق تصحیح و شرح، سید جلال‏الدین آشتیانی؛ حسن‏زاده آملی، دو رساله مُثُل و مثال؛ شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، ص 363 - 367.
[1]. حکمة الاشراق، ص 231.
[1]. همان، ص 240.
[1]. همان، ص 241.
[1]. ملاصدرا نیز در چندین جا اعتقاد خود را به عالَم مثال آن گونه که شیخ اشراق تبیین کرده ابراز کرده و در بعضی موارد در تبیین شکلی مسئله، نظریات خود را بیان می‏کند. الحکمة المتعالیة، ج 1، ص 504 و 505، طبع حسن‏زاده.
[1]. عالم افلاکِ صور معلقه. دربارۀ «هورقلیا» نک: ارض ملکوت...، ص 105 - 125 و 141 به بعد.
[1]. سهروردی بر این عقیده است که آنچه پیامبران و أولیاء و اهل کشف در حال مکاشفه می‏شنوند به هیچ‌وجه نتیجه تموّج هوا نیست، زیرا اگر این‏گونه اصوات در عالم محسوس طنین‏افکن شده باشد، لازمۀ آن این است که هر کس که دارای گوش سالم بوده باشد از شنیدن آن بهره‏مند می‏گردد، در حالی‏که آنچه برای اهل کشف قابل شنیدن است برای غیر اهل کشف به هیچ‌وجه قابل شنیدن نیست.
[1].. حکمة الاشراق، ص 242.
[1]. سهروردی اصطلاحاتی به‌کار می‏برد که بسیار قدیمی هستند، خورشید را «هورخش» می‏نامد؛ یعنی چیزی که نور از خودش دارد، برخلاف انوار دیگر که مقتبس از خورشیداند. یک اصلاح دیگر «هورقلیا» است که در اصل فارسی «خُورکلپایی» بوده، یعنی «جسم خورشیدی» که در مکتب نوافلاطونی و نوشته‏های گِنوسی و هرمسی از این اصطلاح به «پیکر خورشیدی» تعبیر شده است. در زبان‏های ایرانی «کرپ» صورت دیگر آن «کلپا» یعنی بدن و «هوَر» یا «خوَر» یعنی خورشید. این اصطلاح وقتی به سهروردی رسیده شکل تصحیف شدۀ آن بوده یا سهروردی درست استعمال کرده و به صورت «هورکلبایی» نوشته و بعدها به دست کاتبان ناآشنا به زبان فارسی به «هورقلیا» تحریف شده است. گروهی بر این باوراند که «هورقلیا» از واژه «هراکامیا»ی یونانی گرفته شده که به معنای مدخل ارواح به عالم دیگر است که همان برزخ باشد. یا کلمات دیگری مثل «جابلقا و جابلسا» که پیش از سهروردی در برخی از آثار دیده می‏شود، و تا حتی در احادیثی که به امام صادق‌7 منسوب است و به واسطه جابر بن حیان نقل شده وجود دارد و شاید سهروردی از طریق معارف شیعه با آنها آشنا شده است. نک: فصلنامه اشراق، شماره 4 و 5، بهار - تابستان 1386، ص 43 - 44.
[1]. همان، ص 242 و 252. مقام «کُن» اشاره به آیة 87 سورۀ شریفۀ یس «إنّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کُن فیکون» دارد.
[1]. برای آگاهی بیشتر از دیدگاه سهروردی دربارۀ تناسخ، نک: مبانی فلسفه اشراق از دیدگاه سهروردی، ص 331 و شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، ص 524 - 547.
[1]. (کلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلودا غیرها) سورۀ نساء، آیۀ 56، و (کلّما أرادوا أن یخرجوا منها اُعیدوا فیها) سورۀ سجده، آیۀ 20، (لقد خلقنا الإنسان فی أحسن تقویم ثم رددناه أسفل سافلین) سورۀ تین، آیۀ 4 - 5.
[1]. حکمة الاشراق، ص 221.
[1]. همان، مقاله پنجم، ص 222 - 223.
[1]. همان، ص 229 - 235.
[1]. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 4، اللّمحات، ص 236.
[1]. همان، ج 3، پرتونامه، ص 74.
[1]. همان، ج 4، رساله کلمة التصوف، ص 81؛ و ج 3، ص 170.
[1]. همان، رسالة کلمة التصوف، ص 120.
[1]. همان، ج 1، کتاب المشارع و المطارحات، ص 499 - 300.
[1]. هیاکل النور، تصحیح: محمد کریمی زنجانی، ص 99، هیکل ششم؛ و مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 3، رسالۀ فارسی، هیکل ششم، ص 105.
[1]. کتاب التلویحات، ص 82.
[1]. همان، ص 83.
[1]. همان، ص 86.
[1]. حکمة الاشراق، ص 217 - 218.
[1]. همان، ص 220، بند شماره 234.
[1]. همان، ص 222.
[1]. همان، ص 230.
[1]. شمس‌الدین محمد، شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ص 520؛ قطب‏الدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق،
ص 458.
[1]. شیخ می‏نویسد: «افلاطون و حکیمان پیش از او سقراط، فیثاغورس به تناسخ معتقدند، اگرچه در چگونگی آن اختلاف دارند.» نک: حکمة الاشراق، ص 221. مورخان غربی از جمله  فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه،‌ ج 1، ص 46 - 49؛ امیل بریه، تاریخ فلسفه در دوره یونانی، ج 1، ص 6، سرچشمة تناسخ ارواح را فیثاغورس دانسته‏اند.
[1]. شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، ص 544.
[1]. حکمة الاشراق، ص 230.
[1]. استاد فتح‏اللّه‏ مجتبایی هم بر این باور است که اعتقاد سهروردی به تناسخ باعث عدم رشد حکمت اشراق شده است. پژوهشنامه متین، بهار 1381، و فصلنامه فلسفی، عرفانی، ادبی اشراق، شماره 4 و 5، تابستان 1386.
[1]. حکمة الاشراق، ص 226.
[1]. نام دقیق این نظریه که در زمان افلاطون مطرح بوده «المُثُل العقلیة»، «المُثل النوریة» «المُثُل الالهیة» بوده است، ولی از آن‌جا که مبدع این نظریه افلاطون بوده، پس از وی، از آن به «المُثُل الأفلاطونی» تعبیر کردند. در فارسی این واژه باید به «هم‏چهرهای ایزدی» ترجمه شود.
[1]. حکمة الاشراق، ص 92، پانوشت.
[1]. اشکالی که بر این تطبیق و مقایسه گرفته‏اند این است: ربّ‌النوع اشراقی خود فردی از آن نیست، یعنی با افراد جسمانی آن نوع، ماهیتی یک‌سان ندارد، در حالی که مُثُل افلاطونی با اصنام خود از نظر ماهوی یک‌سان است. درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ج 1، ص 173.
[1]. نک، حکمة الاشراق، ص 230.
[1]. همان، پانوشت ص 228 - 237.
[1]. حکمة الاشراق، ص 18.
[1]. همان، ص 104.
[1]. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 3، یزدان‏شناخت، ص 409 و بستان القلوب، ص 365.
[1]. فاعلم أنّ التعقّل هو حضور الشی للذات المجرّدة عن المادّة...، کتاب التلویحات، ص 72.
[1]. فالإدراک لیس إلاّ بالتفات النفس... الخ، کتاب المشارع و المطارحات، ص 485.
[1]. حکمة الاشراق، ص 112 و 113.
[1]. همان، ص 13.
[1]. همان، ص 111 - 112 و کتاب المشارع و المطارحات، ص 480؛ سُهروردی و مکتب اشراق، تهران، نشر مرکز، ص 165 - 172.
[1]. کتاب التلویحات، ص 72 و حکمة الاشراق، ص 111 ص 487 و 488.
[1]. حکمة الاشراق، ص 15.
[1]. همان، ص 70 - 71.
[1]. کتاب المشارع و المطارحات، ص 485.
[1]. کتاب التلویحات، ص 72 و حکمة الاشراق، ص 140.
[1]. حکمة الاشراق، ص 152 - 153؛ کتاب المطارحات، ص 484 - 488.
[1]. نک: غلامحسین ابراهیمی دینانی، وجود رابط و مستقل در فلسفۀ اسلامی،تهران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفة ایران، 1383، ص 75 - 76؛ شرح حکمة الاشراق، ص 290 - 297، چاپ سنگی.
[1]. کتاب المشارع و المطارحات، ص 488 - 489.