مساله «انتظار بشر از دین» موضوعى است که از دو سو بدان مىتوان نگریست و آن را مورد پژوهش قرار داد: یکى نگاه برون دینى به مساله است که با سنجشهاى عقلانى به دست آوریم از دین چه خواسته و تقاضایى داریم; و دیگرى نگاه درون دینى است که بر اساس منابع و متون دینى مشخص گردد دین تا کجا با زندگى انسان سر و کار دارد. از این نگاه دوم به «کمال دین» یا «جامعیت دین» تعبیر مىشود. گرچه امروزه بسیارى تنها از زاویه نخستبه موضوع مىنگرند، ولى حق آن است که این تلاشى ناقص و نارساست. زیرا اگر به دست آوریم که از دین چه انتظارى هست و چرا باید سراغ دین رفت، نمىتوان استنتاج کرد که دین چه قلمروى دارد. چرا که اگر بر اثر نیاز و خواستههایى که آدمى خود از انجامش عاجز است، سراغ دین رفت، به چه دلیل مىتوان نفى کرد که در شناسایى نیازها دچار اشتباه نشده و پارهاى از خواستههایش را نشناخته تا جوابش را از دین بخواهد.