انتظار بشر از دین در شمار مسائل مهم و خطیرى است که تامل در آن بس سودمند است و هرگونه سخنى در باره آن مشروط به درک درست صورت مساله است. این مکتوب به انگیزه نگاهى دوباره به این بحث تحریر شده است و در آن صرفا از ضرورت طرح این مساله و نقش حیاتى آن در دینشناسى و دیندارى دفاع مىشود. در این نوشته، سوداى تاملى دوباره در این مساله را داریم و بیشتر به شرح و بسط نکاتى مىپردازیم که در رفع ابهام از صورت مساله، تبیین دقیق معناى آن و تحریر محل نزاع، سودمند است. چنانکه مىدانیم نخستین گام در بررسى یک مساله، داشتن تصویرى واقعبینانه، جامع و بىطرفانه از آن است. پرداختن به خاستگاههاى یک بحث از نظر منطقى، فقط تا آنجا پذیرفتنى است که به خلط انگیزه و انگیخته نینجامد و صرفا به منظور فهم بهتر و عمیقتر مساله انجام شود; اما اگر قرار باشد که ریشهیابى این خاستگاهها به تحریف صورت مساله بینجامد و بر داورى عقل درباره پاسخ دیگران تیرگى افکند، درحقیقت، نوعى مغالطه محسوب مىشود. پرداختن به فحواها و لوازم مساله نیز به شرط آنکه بىغرضانه و منصفانه صورت بگیرد و در پى این نباشد که اصل مساله را زیر سؤال برده و از طرح جدى آن جلوگیرى کند، کار بجا و شایستهاى است.