موضوع دوستى خاندان پیامبر(ص) پدیدهاى قدیم است و به روزگار خود آن حضرت باز مىگردد. در میان اصحاب و یاران آن حضرت، کسانى بودند که به خاندان او مهر مىورزیدند. بر اساس روایات تاریخى، پس از درگذشت پیامبر(ص) که موضوع جانشینى ایشان مورد اختلاف نظر قرار گرفت، همین گروه از صحابه بر اساس نص و دستور صریح آن حضرت، از حقانیتخاندان طهارت که نماینده و سرور آنان على بن ابىطالب بود سخن گفته و از آن امام بزرگوار به عنوان شایستهترین نامزد خلافت جانبدارى کردند; گرچه این نظریه و نظریه انصار که تقسیم خلافت را میان مهاجرین و انصار پیشنهاد مىکرد، مآلا طرفى نبست، و قریش، قبیله پر نفوذ که پیامبر نیز بدان وابسته بود، سر انجام توانستند یکى از معمرین و مقدمین خود را از یک سلسله دیگر، به عنوان «خلافت» بر مسند قدرت و ریاستبنشانند. امام على(ع) سر انجام در مقام استحقاقى خود قرار گرفت، اما پس از 25 سال، آن هم فقط براى مدتى کمتر از پنجسال. آن حضرت در سال چهلم هجرى به شهادت رسید. با شهادت او و عدم توفیق خلافت کوتاه مدت فرزندش امام حسن مجتبى(ع)، زعامت و قدرت سیاسى از خاندان پیامبر به دودمان اموى که سالهاى واپسین زندگى پیامبر، از سر سختترین دشمنان آن حضرت بودند منتقل شد.
1. درباره شکل تشیع در این دوره در مصادر اولیه اسلامى نگاه کنید به نامه هشام به عبدالملک به والى خود در کوفه در تاریخ طبرى (ج7، ص169) و رساله حسن به محمد بن حنفیه در باب ارجاء (ص24). 2. در این باره به خصوص نگاه کنید به حدیثى از امام صادق(ع) در رجال کشى (ص425) که در آن آمده است: «کانت الشیعة قبله [یعنى امام باقر که در سطر قبل آن حدیث از وى سخن رفته است] لایعرفون ما یحتاجون الیه من حلال وحرام الا ماتعلموا من الناس حتى کان ابوجعفر ففتح لهم وبین لهم وعلمهم». همچنین رجوع شود به تفسیر عیاشى (ج1، ص203-202) که در حدیث مشابهى آمده است: «کانت الشیعة قبل ان یکون ابوجعفر وهم لایعرفون مناسک حجهم ولاحلالهم ولاحرامهم حتى کان ابوجعفر فحج لهم وبین مناسک حجهم وحلالهم وحرامهم حتى استغنوا عن الناس وصار الناس یتعلمون منهم بعد ماکانوا یتعلمون عن الناس». 3. درباره این فرقه به خصوص نگاه کنید به ماده کیسانیه دائرةالمعارف اسلام به زبان انگلیسى از ویلفرد مادلونگ (چاپ جدید، ج4، ص838-836) و کتاب وداد القاضى: الکیسانیة فى التاریخ والادب (بیروت، 1974). 4. البته بسیارى از شیعیانى که در آن دوره گرد امام باقر(ع) بودند با مفهوم امامتبه شکل واقعى آن آشنا نبوده و ایشان را امام معصوم منصوص نمىدانستند، ولى به هر حال خلافت را حق خاندان پیامبر مى دانستند و ایشان را بزرگ و رئیس آن خاندان مىشناختند. چنین مفهوم از تشیع در آن روزگار بسیار شایع بود. 5. موضوع تسلسل ریاستخاندان پیامبر و شناسایى جامعه از آن به شرح مذکور بخوبى در یک سند غیر قابل تردید تاریخى از نیمه اول قرن دوم منعکس شده است: نامه خلیفه دوم عباسى منصور (136-158ه.ق) به محمد بن عبدالله بن الحسن معروف به نفس زکیه (مقتول 145ه.ق) که متن آن در العقد الفرید ابن عبد ربه (ج5، ص83-82) و کامل مبرد (ج4، ص119) و تاریخ طبرى (ج7، ص570-569) آمده و در اصالت آن کسى تردید نکرده است. خلیفه عباسى در آن نامه که در زمان حیات امام صادق نوشته شده چنین مىگوید: «وما ولد منکم بعد وفاة رسولالله افضل من على بن الحسین... وهو خیر من جدک حسن بن حسن، وما کان فیکم بعده مثل ابنه محمد بن على... وهو خیر من ابیک، ولامثل ابنه جعفر، وهو خیر منک» درباره حضرت سجاد و حضرت باقر و مقام غیرقابل بحث آن دو بزرگوار از نظر جامعه اسلامى آن عصر همچنین بنگرید به: (قرب الاسناد، ص132). 6. به عنوان نمونه، مراجعه کنید به: سیر اعلام النبلاء، اثر ذهبى (ج13، ص120) که مىگوید امام حسن، امام حسین، امام زینالعابدین و امام باقر همه شایسته و جامع شرایط خلافتبودند. «وکذلک جعفر الصادق کبیر الشان من ائمة العلم، کان اولى بالامر من ابىجعفر المنصور، وکان ولده موسى کبیر القدر جید العلم اولى بالخلافة من هارون». نیز نگاه کنید به: کتاب السنه، اثر خلال (ج1، ص238). 7. بنگرید رساله حسن بن محمد ابن حنفیه را در باب ارجاء (ص24). 8. به خصوص نگاه کنید به غیبت نعمانى (ص266، 287 و 288 و 295); اصول کافى (ج1، ص369 و ج8، ص81). 9. بویژه نگاه کنید به ماده مهدى در چاپ جدید دائرةالمعارف اسلام به زبان انگلیسى، از ویلفرد مادلونگ. 10. اصول کافى، ج8، ص80،341; هدایه خصیبى، ص243-242. 11. اصول کافى، ج1، ص342، 368، 536; غیبت نعمانى، ص168-167، 169، 215، 216 و 237; کمالالدین، ص325. همچنین نگاه کنید به المقالات والفرق، اثر سعد بن عبدالله اشعرى، ص75; رساله پنجم شیخ مفید در غیبت، ص400. 12. نگاه کنید به: اصول کافى، ج8، ص160; العبر ذهبى، ج1، ص209. 13. اصول کافى، ج1، ص307 و ج8، ص331; رجال کشى، ص158 و398; مناقب ابنشهر آشوب، ج3، ص362. نیز نگاه کنید به: دعائم الاسلام، ج1، ص75. 14. اصول کافى، ج2، ص242; نیز بنگرید: مناقب ابنشهر آشوب، ج3، ص362. 15. اصول کافى، ج8، ص231; رجال کشى، ص354-353. 16. مناقب ابنشهر آشوب، ج3، ص356-355 (به نقل از مآخذ قدیمتر); ملل و نحل شهرستانى، ج1، ص179. همچنین نگاه کنید به: اصول کافى، ج8، ص274. 17. اصول کافى، ج2، ص242. 18. اصول کافى، ج1، ص368; غیبت نعمانى، ص198، 288، 294 و320; غیبتشیخ، ص262، 263 و265. 19. نگاه کنید به: تاریخ طبرى، ج7، ص603; مقاتل الطالبیین، ص273; رجال کشى، ص362 و365. البته این سکوت سیاسى امام موجب نشد که خلیفه را از آزار دادن و سوءظن نسبتبه آن حضرت بازدارد. نگاه کنید به: العقد الفرید، ج3، ص224. 20. نگاه کنید به: عیون اخبار الرضا، ج1، ص310; امالى شیخ، ج2، ص280. 21. نگاه کنید به: رجال کشى، ص336 و384-383; رجال نجاشى، ص144-145. 22. اصول کافى، ج2، ص226-221 و372-369. نمونه چنین فعالیتها را در آن زمان در بصائر صفار ببینید (ص244). 23. محاسن برقى ج1، ص200، 201 و203; اصول کافى، ج1، ص167-165. 24. براى مثال، نگاه کنید به: محاسن برقى، ج1، ص289-288; تفسیر عیاشى، ج1، ص327; اصول کافى، ج1، ص181; رجال کشى، ص281، 349، 419، 421، 423-422 و427. چنین عکسالعملى از امام کاظم نیز روایتشده است. نگاه کنید به: رجال کشى، ص283. 25. غیبتشیخ، ص263. 26. درباره او به خصوص نگاه کنید به ماده محمدبن عبدالله النفس الزکیه در دائرةالمعارفاسلام به زبان انگلیسى، چاپ اول، ج3، ص666-665; چاپ دوم، ج7، ص389-388. 27. کمالالدین، ص649; عقد الدرر سلمى، ص116 و119. نیز نگاه کنید به: مصنف ابن ابىشیبه، ج8، ص679 و القول المختصر ابن حجر هیتمى، ص55. باز رجوع کنید به: اصول کافى، ج1، ص534، داستان مرد شیعهاى که نذر کرده بود تا ظهور قائم آل محمد روزه بگیرد (که از سیاق کلام پیداست آن را امرى قریب الوقوع مىدانسته است). 28. اصول کافى، ج1، ص178; کمالالدین، ص223، 224 و229. 29. اصول کافى، ج1، ص178. 30. کمالالدین، ص221 و281. 31. همان، ص221. 32. بصائر الدرجات، ص331-332; اصول کافى، ج1، ص178; کمالالدین، ص203، 205، 221، 223 و228. 33. اصول کافى، ج1، ص170 و172. 34. در این باره نگاه کنید به ماده عصمت در دائرةالمعارف اسلام به زبان انگلیسى (چاپ جدید)، ج4، ص184-182. 35. بصائرالدرجات، ص489-488; اصول کافى، ج1، ص179; عیون اخبار الرضا، ج1، ص272; کمالالدین، ص201-204. این مطلب که این گفتهها و روایات همه مربوط به غلات است، بنا به تشخیص و تاکید شریف مرتضى است در کتاب شافى، ج1، ص42. 36. اصل محمد بن المثنى الحضرمى، ص91; الامامة والتبصره على بن بابویه، ص147; فرق الشیعه نوبختى، ص92; المقالات والفرق سعد بن عبدالله اشعرى، ص91; مقالات بلخى، ص180; رجال کشى، ص373 و475; ارشاد مفید، ص302; ملل ونحل شهرستانى، ج1، ص197 و198. نیز نگاه کنید به کتاب الزینة ابوحاتم رازى، ص290. 37. رجال کشى، ص441. 38. کامل الزیارات ابن قولویه، ص18; احتجاج ابومنصور طبرسى، ج2، ص167. 39. نگاه کنید به: مسائل جارودیه شیخ مفید، ص39. 40. فرق الشیعه نوبختى، ص95; المقالات والفرق سعد بن عبدالله، ص94. 41. اصول کافى، ج1، ص486. 42. به عنوان نمونه نگاه کنید به: رجال کشى، ص592-591/ رجال نجاشى:326. 43. در آغاز شایعهاى بود که آن حضرت در فاصله هشت ماه مجددا ظهور خواهد کرد (رجال کشى، ص406)، ولى چون انتظار آنان برآورده نشد، بعدا مدت را بدون تحدید زمانى تمدید کردند. 44. نگاه کنید به بخش دوم از اثر حاضر. 45. براى این اصطلاح (که از اوایل قرن سوم براى بیت رفیع امامتبه کار مىرفته است) در مآخذ قدیم نگاه کنید به اعلام الورى طبرسى، ص418. همچنین رجال کشى، ص532 و534; رجال نجاشى، ص344; غیبتشیخ، ص172; اقبال سید بن طاوس، ص47. 46. اصول کافى، ج1، ص544. 47.اصول کافى، ج1، ص408; تهذیب، ج4،ص138، 143 و144. 48. نگاه کنید به: اصول کافى، ج1، ص408; تهذیب، ج4، ص144. همچنین: غیبت نعمانى، ص237 و عقد الدرر سلمى، ص40. براى ذهنیت تقابل میان حقوق و مسؤولیتها که در وراى این فکر وجود داشته است، نگاه کنید به اصول کافى، ج8، ص224 که در آن از قول جناب اسماعیل فرزند حضرت صادق(ع) آمده است: «ان لکم علینا لحقا کحقنا علیکم... والله ما انتم الینا بحقوقنا اسرع منا الیکم» (نیز بنگرید: مقاتل الطالبیین، ص375). 49. در برخى از روایات آمده است که امام کاظم(ع) نیز از یکى از هواداران خود خمس دریافت فرمود (عیون اخبار الرضا، ج1، ص70) و امام رضا(ع) نیز به پیروان خود دستور داد که آن را بپردازند (کافى، ج1، ص548-547). با این همه، روایت اشاره شده در بالا از حضرت جواد(ع) بخوبى نشان مى دهد که آن مالیات تا سال 220 به شکل منظم و همگانى از جامعه شیعه دریافت نمىشد و منظور ما در متن بالا نیز همین نکته است. 50. تهذیب، ج4، ص141. همچنین نگاه کنید به: مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص389. 51. نگاه کنید به: وسائل الشیعه، ج6، ص349-348 و نقلهاى آن از ماخذ اصلى و متقدم. 52. براى امتناع امام باقر(ع) از دریافت هدایاى مالى پیروان خود، نگاه کنید به: غیبت نعمانى، ص237 (وعقد الدرر سلمى، ص40). براى قبول و پذیرفتن گاه به گاهى امام صادق(ع) نسبتبه آن وجوه، نگاه کنید به: بصائر الدرجات، ص99; اصول کافى، ج2، ص512; عیون المعجزات، ص87; الخرائج والجرائح; ج2، ص777. 53. تهذیب، ج4، ص60 و91. 54. براى این موارد نگاه کنید به: اصول کافى، ج1، ص538-537; رجال کشى، ص434; تهذیب، ج4، ص91 و غیر اینها. براى دورههاى بعد مراجعه کنید به: اصول کافى، ج1، ص524 و548، ج4، ص310، ج7، ص38 و59; هدایه خصیبى، ص342; من لایحضره الفقیه، ج2، ص442، ج4، ص232 و237; کمالالدین، ص498، 501 و522; تاریخ قم، ص279; تهذیب، ج9، ص189، 196-195، 198، 210 و242; استبصار، ج4، ص123، 124، 126، 129 و133; غیبتشیخ، ص75، 91 و225; اثبات الوصیه، ص247; بحارالانوار، ج5، ص185، ج51، ص29. 55. مطالب السئول ابن طلحه، ص82. 56. بحارالانوار، ج47، ص187. همین اتهام بعدا علیه امام کاظم(ع) هم در دوره امامتحضرتش مطرح شد. نگاه کنید به: رجال کشى، ص265; عیون اخبار الرضا، ج1، ص81. 57. در غیبتشیخ، (ص210) گفته شده که نصر بن قابوس لخمى و عبدالرحمن بن حجاج به عنوان وکلاى امام صادق(ع) فعالیت مىکردهاند، مع ذلک در مآخذ اولیه شیعه مستندى براى این گفته دیده نمىشود. عبدالرحمن بن حجاج بعدها وکیل امام کاظم(ع) بوده و شاید همین، منشا انتساب فوق شده باشد (نگاه کنید به: قرب الاسناد حمیرى، ص191; رجال کشى، ص431. در منبع اخیر (ص265 و 269) دیده مىشود که امام کاظم به وسیله عبدالرحمن بن حجاج پیامى براى یکى دیگر از هواداران خود فرستاده است که نشانه نزدیک بودن او به ایشان و اعتماد امام به او براى واگذارى این گونه ماموریتهاست). براساس نقل دیگر (اصول کافى، ج6، ص446; مهج الدعوات، ص198) معلى بن خنیس خدمتکار امام صادق هم وجوه مالى مربوط به آن حضرت را از شیعیان دریافت مىکرده است. روشن است که این، با مفهوم وکیل و وکالتبه صورتى که بعدا در جامعه شیعه وجود یافت فرق دارد. 58. رجال کشى، ص598-597; غیبتشیخ، ص43. 59. رجال کشى، ص459; رجال نجاشى، ص249. 60. رجال کشى، ص467-466. 61. همان، ص446. 62. غیبتشیخ، ص44. 63. رجال کشى، ص405، 459 و493. 64. همان، ص467 و493. 65. همان، ص405، 459، 467، 468، 493 و598. 66. همان، ص459. 67. همان، ص506; رجال نجاشى، ص197 و447; غیبتشیخ، ص211-210. 68. براى مثال نگاه کنید به: رجال کشى، ص596، که زکریا بن آدم اشعرى وکیل مقیم امام در قم، به ایشان گزارشى درباره اختلاف نظر میان دو فرستاده مخصوص امام به آن شهر (مسافر و میمون) مىدهد. 69. براى مثال، نگاه کنید: به رجال کشى، ص549; رجال نجاشى، ص197. 70. مانند رجال نجاشى، ص344. 71. رجال کشى، ص514-513. 72. اصول کافى، ج1، ص545 و548; رجال کشى، ص514، 577، 579 و581-580; تهذیب، ج4، ص123، 138 و143. 73. وى در سال 232 از طرف امام هادى(ع) به جاى على بن حسین بن عبد ربه که سه سال پیش از آن درگذشته بود (رجال کشى، ص510) به سمت وکیل ارشد امام در عراق منصوب شد (همان منبع، ص514-513. همچنین نگاه کنید به: اصول کافى، ج1، ص59; تهذیب، ج9، ص234). 74. وى به جاى عبدالله بن جندب و پس از درگذشت او، به عنوان وکیل ارشد امام در اهواز انتخاب شد (رجال کشى، ص549). 75. رجال کشى، ص608 و612-611; رجال نجاشى، ص344. 76. اصول کافى، ج1، ص547; تهذیب، ج4، ص123. 77. براى نمونه، نگاه کنید به: رجال کشى، ص514-512. 78. عالیرتبهترین وکیل و کارگزار امام هادى (رجال کشى، ص532، 527 و606 608; غیبتشیخ، ص212). در متن توثیق بالا از وى به عنوان «الغائب العلیل» یاد مىشود که معلوم مىشود در دوره زندانى بودن على بن جعفر صادر شده است. 79. وکیل موقوفات امام در قم (تاریخ قم، ص211; غیبتشیخ، ص212). 80. وکیل امام هادى در کوفه (رجال کشى، ص514، 525، 572 و612; رجال نجاشى، ص102; تهذیب، ج9، ص196-195; استبصار، ج4، ص123; غیبتشیخ، ص212). 81. وکیل امام در همدان که ذکر او در بالا گذشت. 82. متن توثیق در: رجال کشى، ص557. 83. غیبتشیخ، ص147-146 و220-215. 84. همان، ص216. 85. براى مثال، شیخ حر عاملى در وسائل الشیعه، ج18، ص100 (به قرینه عنوان آن باب وسائل). 86. از جمله اتان کالبرگ در مقاله خود: «امام و جامعه در دوره پیش از غیبت»، ص39-38. 87. نگاه کنید به: رجال کشى، ص509 و581-580. 88. مروج الذهب مسعودى، ج5، ص51-50. 89. تاریخ طبرى، ج9، ص185; مروج الذهب، ج5، ص51. 90.رجال کشى، ص608-607. 91. از جمله نگاه کنید به: رجال کشى، ص603 (مقایسه کنید با تاریخ طبرى، ج9، ص201-200) تاریخ بغداد، ج7، ص357. همچنین نمونه پاره کرده دیوان و بریدن زبان عبدالله بن عمار برقى شاعر شیعى این دوره که منتهى به مرگ او شد (معالم العلماء ابن شهر آشوب، ص148; رسائل ابوبکر خوارزمى، ص166; اعیان الشیعه، ج8، ص64; الغدیر، ج4، ص140). 92. براى هویت نویسنده واقعى این اثر که به قاسم بن ابراهیم رسى، امام زیدیه در این دوره (متوفى 246) نسبت داده شده و نمىتواند از او باشد، نگاه کنید به کتاب ویلفرد مادلونگ درباره قاسم بن ابراهیم، ص99-98. 93. الرد على الروافض، برگ106، پاورقى 108. 94. مانند ابو زید علوى در کتاب الاشهاد، بند39. 95. نقض کتاب الاشهاد از ابن قبه، بندهاى 4142. 96. رجال کشى، ص581-577. 97. همان، ص580-575. 98. این شخص عروة بن یحیى دهقان، وکیل ارشد امام در بغداد (رجال کشى، ص543و579) بود که به سبب اختلاس در وجوه متعلق به ایشان مورد لعن قرار گرفت (همان منبع، ص537-536 و573-574). یکى دیگر از وکلایى که نام آن را در آن نامه آمده است، ابوطاهر محمد بن على بن بلال معروف به بلالى، بعدا به وسیله سفیر دوم امام دوازدهم، لعن و طرد گردید (غیبتشیخ، ص245). 99. عثمان بن سعید، کار خود را در خانه امام هادى(ع) از یازده سالگى آغاز کرد (رجال شیخ، ص420) و بعدها دستیار اصلى امام شد (اصول کافى، ج1، ص330; رجال کشى، ص526 و غیر اینها). 100. نگاه کنید به: اصول کافى، ج1، ص330; غیبتشیخ، ص215. در یک توقیع که از ناحیه مقدسه به نماینده امام در نیشابور که آن هنگام در سامراء بود ارسال شده است، به وى دستور داده مىشود که «فلا تخرجن من البلدة حتى تلقى العمرى رضىالله عنه برضاى عنه وتسلم علیه وتعرفه ویعرفک فانه الطاهر الامین العفیف القریب منا والینا فکل مایحمل الینا من شىء من النواحى فالیه یصیر آخر امره لیوصل ذلک الینا». (رجال کشى، ص580). 101. بویژه نگاه کنید به: رجال کشى، ص544، که عبارت متن به گونهاى است که گویا مؤلف حتى مطمئن نبوده که تصرفات جناب عثمان بن سعید همواره زیر نظر و اشراف مستقیم حضرت عسکرى(ع) قرار داشته، و تمام جزئیات آن الزاما مورد خواست و تصویب آن حضرت بوده است، که باید گفت منظور آن است که وى از طرف امام، اجازه و اختیار عام در امور مالى و مسائل مرتبط به آن داشته است. 102. الفصول العشره از شیخ مفید، ص355.