اشاره
پس از نشر مقاله «تاملى در حدیث و درک تاریخى عقاید»در شماره پیشین که، بواقع، نقدى بر مقاله «تکامل مفهوم امامت در بعد سیاسى و اجتماعى»[مندرج در شماره 7و8] بود، نویسنده مقاله یادداشتى بر آن نقد فراهم آورد و براى گردانندگان مجله فرستاد. از نویسندگان ارجمند این دو مقاله سپاسگزاریم و همت و حساسیت آنان را در پرداختن به این گسترهها ارج مىنهیم. نقدى را که در شماره 9 مجله نقد ونظر، پیرامون ترجمه مقالهاى از اینجانب با عنوان «تکامل مفهوم امامت در بعد سیاسى و اجتماعى» (مندرج در شماره 7 8 همان مجله) نوشته شده بود، خواندم و آن را در چهارچوب روش سنتى تحقیق حوزوى، فاضلانه و متقن و استوار یافتم. فصلى که از کتاب «مکتب در فرایند تکامل» برگرفته و به صورت مقالهاى مستقل در نشریه چاپ شده بود، اگر مجرد از کل کتاب وبا صرف نظر از پیشفرضها و اصول موضوعه آن خوانده و با ترازوى روش سنتى تحقیق حوزوى و اصول متعارف نقد حدیث و قاعده «الجمع مهما امکن اولى من الطرح» بدان گونه که در سنت مذهبى ما رایج استسنجیده شود، بىتردید بخشى بزرگ از استدلالات و نتیجهگیریهاى آن، ناپخته و ناتمام و یک جانبه جلوه کرده و قسمت اعظم ملاحظات ناقد فاضل بر آن وارد است. اما آن فصل بخشى است از کتابى با دو مشخصه که اگر به گونهاى در آغاز آن مقاله منعکس شده بود شاید صورت مساله را اندکى تغییر مىداد: نخست آن که آن اثر، چنان که به تکرار و تاکید در جاى جاى آن خاطرنشان شده است، نوعى تاریخ فکر است و نه کتابى کلامى و عقیدتى، و موضوع آن پیگیرى چگونگى تطور چند مفهوم کلیدى در ذهنیت جمعى جامعه شیعى قرون نخستین; واین البته مسالهاى است کاملا جدا از واقعیت آن مفاهیم. چه به تعبیرى که در همان جا آمده استحقانیتیک امر چیزى است و مراحل آگاهى جامعه بر آن چیزى دیگر. به شهادت تاریخ در هیچ مکتب و ملتى هرگز چنین نبوده است که تمامى حقایق و تعالیم از روز نخستبر همگان آشکار باشد. همین مطلب که دانشمندان متاخر ما گفتهاند که بسیارى از آنچه مشایخ قم و برجستگانى از اصحاب ائمه(ع) در قرون نخستین غلو مىدانستند، امروز جزء ضروریات مذهب ماست، خود نشانگر راه درازى است که پیموده شده است.