1. از متن A.Bsteh (گردآورنده)، صلح براى بشریت. مبانى، مسائل و چشماندازهاى دیدگاه اسلامى و مسیحیت (تشریک مساعى الهیات دینى، 8) Mo" dling 1994، ص305 به بعد.
2. سنتحقوقى غرب از قرارى دیگر است: بنابر آن که با سیستم دولتى عصر جدید تکوین یافته، در آن صلح، در واقع به غیبت جنگ تعریف شده است.
3. یسى32، ص15 به بعد.
4. 18/3 Jak در نامه عبرى (11/12) از ثمره «سرشار از صلح عدالت» سخن رفته است.
5. در این مورد: E.Biser ، معنى صلح; یک طرح الهیاتى، مونیخ 1960، ص28 به بعد.
6. البته اثر عدالتخدایى همواره مسبوق به اثر رحمت است و در آن پایه دارد: توماس اکوینى، Summa theol Iq 4d21 ...
7. زبور: 11 و85.
8. اساسنامه جزمى کلیسا ("gentium Lumew") (1964) بند35.
9. همان اثر، بند 36.
10. توماس اکوینى، Summa. theol.IIq/I 91d3 .. با استناد به آگوستینوس.
11. ر.ک: همان اثر IIq/I. 2d95 ; در باب اشتقاق اشکال قانون انسانى از «قانون طبیعت» از یک سو با استنتاج منطقى و از سوى دیگر از راه «یقین بخشى» مشخص; علاوه بر این ر.ک: همان اثر IIq/I.97 درباره تغییرپذیرى قانون انسانى....
12. توماس اکوینى Summa theol. IIq/I. 1d91. هدف از قانون انسانى... آرامش زمانى جماعتسیاسى است. از این رو توماس بین «اخلاقى بودن» و «قانونى بودن» تمایز قائل مىشود; بین خواستهاى خدا از انسان و مقتضیات نظام حقوقى. نیز ر.ک O.H. Pesch (یادداشت13)، 74: «در واقع توماس هوادار ایدههاى خداسالارى نیست... سیاستبه قانون واگذار گردیده، و در آزادى است که سنجیدن عقلانى و «کشف» آن داده شده است...
13. رک. توماس اکوینى IIq/II.ff57 و به J. Pieper عدالتبه عنوان فضیلت در: ب. ژحخزب (ویراستار)، کتاب مفاهیم اساسى الهیات، جلد اول، مونیخ، 1963، ص479 به بعد.
14. توماس اکوینى Summa theol.IIq/II. 50/47 نقل شده از اخلاق نیکو ماخوس، ارسطو 7b/VI .
15. همان اثر، IIq/II.45 .
16. ر.ک. H.Kelsen ، عدالت چیست; عدالت، قانون و سیاست در پرتو دانش، برکلى، 1957، و: توهم عدالت. بررسى انتقادى فلسفه اجتماعى افلاطون، وین، 1985.
17. ر.ک. Mclntyre ، در جستجوى فضیلت. بحران اخلاقى کنونى (تئورى و اجتماع) فرانکفورت، 1987،....
18. ر.ک. J.Pieper ، همان اثر (یادداشت15) ص482 به بعد.
19. توماس اکوینى Summa Gentiles III 130 .
20. ژان پل اشاره دارد که تحت عنوان «همبستگى» آن چیزى را مىفهمد که در سخن متقدمان «دوستى» نام داشت. و این معادل لاتین «خیلیا» است که ارسطو آن را بنیان جماعتبراستى انسانى مىداند.
21. ژان پل دوم، دستور آموزهاى "Sollicitudorei Socialis" ، (1987)، بند40.
22. ژان پل دوم، دستور آموزشى "Gentesimus annus" (1991) بند51.
23. ر.ک. یادداشت 13 فوق.
24. توماس اکوینى :Summa theol.IIq/I. 5d19 آن کس که در اثر خطاى وجدان، بیگناهانه مىگوید که ایمان مسیحى بد است، مکلف است که از آن دورى جوید. توماس با نظر پتروس لمباردوس موافق نیست که دستورالعملهاى کلیسا باید توام با تهدید به تکفیر اعلام گردد و انسان باید آنجا هم که وجدان او خلاف آن را حکم مىکند، اطاعت کند بهتر آن که انسان زندگى فکرى داشته باشد و بمیرد، ولى نسبتبه وجدان خود ناصداق نباشد (تفسیر جملات2، 38، 2، بنا به J.G. Ziegter ، از قانون تا وجدان، فرایبورک 1987، 78.)
25. "Gaudium et spes" بند36.
26. و این بر پایه «تفاوت شکلهاى زندگى مشترک و اختلاف هیاتهاى زندگى در آنها به وحدت مىانجامد» بند53.
27. همان اثر، بند55، در همان جا عبارت خوشبینانه: «احساس خودمختارى همواره در جهان و در همان حال براى مسؤولیت رشد مىکند [...] این نشانه پیدایش انسان نو است که مظهر احساس مسؤولیت نسبتبه برادران و تاریخ است». البته خطر توسعه را «اومانیسم جهانى و ضددینى» مىبیند (همانجا، بند56).
28. همان اثر، بند74.
29. همان اثر، بند29.
30. توضیح در آزادى دین "Dighitalis humanae" (1965).
31. "Gaudium et spes" (یادداشت10)، بند28.
32. همان اثر، بند43.
33. کمیسیون بینالمللى الهیات، رفاه انسانى و رستگارى مسیحى (1977) به نقل از: در اینجا:26 Herder-Korrespondeng 32 (1978) 24-30.
34. W.Hennis ، سیاست و فلسفه عملى; بررسى در بازسازى دانش سیاسى، Neuvied ,1963 و از همین مؤلف، سیاستبه عنوان دانش عملى، مقالات در نظریه سیاسى و آموزه حکومت، مونیخ، 1968.
35. تعلق این آموزه به توماس اکوینى ر U. Kuhn تایید مىکند، اثر یادشده (یادداشت 13)، 192 و ادامه. توماس در عطف به ارسطو در رابطه با تفکر حقوق طبیعى که در خدمتخیر خدا خواسته قرار دارد، رهانیدن عمل از عبارت دستورهاى قانونى را یک فضیلت مىداند و نسبتبه دیگر نمونههاى عدالت قانونى برتر مىداند. Summa theal. IIq/II. 2d120 این فضیلت را فضیلت آزادى نامیدهاند (ر.ک. A.Adam ، فضیلت آزادى، نورنبرگ، 1952)
36. کمتر از صد سال پس از هوکو، جان لاک، «دو رساله در باب حکومت» را مىنویسد.
37. پاپ گریگورى شانزدهم، دستور تعلیمى "Mirari Iros" (1832); پاپ پیوس نهم، سیلابوس، 1864.
38. در آلمان بیش از دو سوم «جرایم سازمان یافته» بازرسى شده، در ارتباطهاى فراملى شناسایى شدهاند، این گرایش بیش از این افزایش مىیابد; ر.ک H.L. Zacrert سازمان جهانى تشکلیافته بزهکارى، در: سیاستبینالمللى (بن) 1955، در مورد ما4.
39. مقدمه منشور کنفرانس اسلامى، 4مارس 1972 (متن آلمانى در آرشیو اروپا 1976 از اعتقاد پایهگذاران به این امر سخن دارد که باور (ایمان) مشترکشان عاملى نیرومند براى نزدیکى و همبستگى ملل اسلامى است و نشان قاطعیتبر «حفظ ارزشهاى معنوى، اخلاقى، اجتماعى و اقتصادى اسلام» مىباشد. فهرست نهایى در بند2 منشور، علاوه بر گسترش همکارى بین دولتهاى عضو و توسعه همکارى و تفاهم «بین اعضا و دیگر کشورها»; از «همبستگى اسلامى بین اعضا»، «همکارى و جهد براى حفظ اماکن مقدس، پشتیبانى از مبارزه مردم فلسطین و کمک به فلسطینیها»، «تقویت مبارزه مردم مسلمان براى حفظ شان، استقلال و حقوق ملى»; مبارزه علیه نژادپرستى و استعمار و همچنین تقویت صلح و امنیتبینالمللى «براساس عدالت» سخن مىگوید.
40. K.W. Deutsch تحلیل روابط بینالمللى. درک و مسائل پژوهشى (بررسیهاى انتقادى در علم سیاست)، فرانکفورت، 1968، ص7.
41. B.Kohler- koch ، نظامهاى هدایتى در روابط بینالمللى، بادن بادن، 1989; نیز H. M. uller ، موقعیت و همکارى، رژیم راهبرى در روابط بینالمللى، دار مشتات، 1993.
42. F. Fulcuyama ، پایان تاریخ. ما کجا هستیم؟ مونیخ، 1992.
43. گزارش رئیس جمهور آمریکا در 29 ژانویه 1991 درباره وضعیت ملتبه کنگره، متن در آرشیو اروپا، (1991) 119 به بعد.
44. برژینسکى: ناسیونالیسم پس از کمونیسم. آرشیو اروپا (1989) 732 (اولین انتشار در پاییز 1989 در مجله فارن افرز).
45. W.Weidevfeld ، رستورکارنو، در: سیاستبینالمللى (بن، 1995). 1.S ,2.H .
46. ر.ک H.L. Zackert ، اثر یاد شده (یادداشت14).
47. ادامه نقل قول: «آن کس که به گذشته باز نگردد، جنگ را در درون و بیرون یک چیز عادى مىیابد». H. Dannenlauer دژ و حکومت ژرمنها در H.Kampf ، حکومت و دولت در قرون وسطى (راههاى پژوهش;2) دار مشتات، 1956، ص66 به بعد، در مورد ما، ص82.
48. آگوستین، IV, 4 De ciuitate Dei .
49. T.G. Carpente ، بىنظمى جدید جهان، در: فارن پالیسى، پاییز 1991 (شماره48) ص243 به بعد.
50. G. useigel به نقل هانتینگتون، درگیرى تمدنها در: فارن افرز، تابستان 1993 (شماره84) ص22 به بعد.
51. S.P.Huntingtow ، اثر یاد شده (یادداشت54).
52. گذشته از هانتینگتون، کمیسر عالى وقتسازمان ملل براى آوارگان، صدرالدین آقاخان، به استناد، B.Tibi ، ابعاد اسلامى جنگ بالکان، در: آرشیو اروپا (1993)، ص635 به بعد.
53. اعلامیه همگانى حقوق بشر از دهم دسامبر 1948، بندهاى 3و2 (بند یکم اذعان به آزادى، برابرى، برادرى است).
54. ر.ک. از جمله به پیمان پیشگیرى و جزاى کشتار قومى از 9 دسامبر 1948 که امضاکننده را متعهد مىکند که از کشتار قومى پرهیز کند و آن را کیفر دهد (بند یکم). انهدام قومى وقتى است که اعمالى در راستاى نابودى (تخریب) یک ملت، گروه قومى، نژادى یا دینى تماما یا بعضا صورت گیرد; این امر آن جا نیز مصداق دارد که اعضاى گروه کشته شوند، به آنها صدمه جدى جسمى یا روانى وارد آید، یا وقتى که عمدا به گروهى چنان شرایط زندگىاى تکلیف گردد که منجر به انهدام فیزیکى تمام یا بخشى از آنها گردد (بند دوم).
55. علاوه بر تجربههاى بوسنى و هرزگوین که W. Ruf نگاشته (صحراى عربى، دومین جنگ خلیج [فارس]، سومالى)، ر.ک. W.Ruf ، نظام نوین جهانى سازمان ملل در باب برخورد شوراى امنیتبه حاکمیت دنیاى سوم، مونیخ، 1994.
56. پاپ لئو سیزدهم، ابلاغیه حواریانى "Praeclara gratulaianis" (1894).
57. پاپ بندیکت پانزدهم، ابلاغیه "Pacem Doi" (1920) بند 18، 20.
58. همان اثر، بندهاى 42، 46.
59. پاپ ژان بیست و سوم، بخشنامه "Mater et Magistra" (1961) بند 122.
60. همان اثر، بندهاى 157/170-172.
61. همان جا، بند200 به بعد.
62. همان اثر بندهاى 203-210.
63. همان اثر، بندهاى 80 و ادامه; 71 همان جا، بندهاى 91 و ادامه; 72 همان جا، بندهاى 94 و ادامه; 73 همان اثر و همان جا، بندهاى 98 و ادامه.
64. همان جا، بندهاى 130-154.
65. همان جا، بند134.
66. همان اثر، بند 137; 77 همان جا، بندهاى 138-141; 78 همان جا، بندهاى 145142.
67. همان جا، بند157.
68. "Gaudium et spes" (یادداشت11) بند9; 81همان اثر، بندهاى 82 و84.
69. پاپ ژان پل دوم، بخشنامه "Centesimus annus" (1991) بند 29.
70. همان اثر، بند 24; 84همان جا، بند33.
71. همان اثر، بند10، همچنین بخشنامه "Sollicitudo reisocialis" (1987) بندهاى 4038.
72. ر.ک. "Centesim es annus" (یادداشت82) بند47.
73. همان جا، بند58; 88همان اثر، بند60، عطف به "Sollicitudoreisocialis" (یادداشت 85) بند47.
74. اعلامیه در مناسبت کلیسا با ادیان غیر مسیحى "Nostrw aelate" (288 اکتبر 1965)، بندهاى 1و3.