تاملى در ادله حجیت استصحاب

Document Type : Professional

Author

Abstract

یکى از ادله و مدارکى که فقها و مجتهدان در تمام ابواب فقه آن را به کار مى‏گیرند و گویا بدون آن در بسیارى از مسائل دچار سردرگمى خواهند شد، ابقاى الت‏سابقه است که در اصطلاح، آن را استصحاب مى‏گویند. و به سبب همین اهمیت است که متاخرین از اصولیین توجه خاصى به استصحاب داشته و کتابهایى در باره آن تالیف نموده‏اند.
البته در این جا تصمیم نداریم بحثى را در باره استصحاب مطرح کنیم، بلکه تنها چیزى که در این مقاله مى‏خواهیم مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم، سند و مدارک استصحاب است. زیرا بسیارى از کلمات از آن حکایت دارد که مدرک استصحاب، روایاتى است که از حیث‏سند، متواتر یا مستفیضند و از حیث دلالت، تردیدبردار نیستند; و این معنى تقریبا در کلمات متاخرین مورد قبول واقع شده است.
از طرف دیگر، قدماى ما در حالى که حجیت استصحاب را پذیرفته‏اند، نامى از روایاتى که بر آن معنى دلالت کند به میان نیاورده‏اند بلکه متعرض امور دیگرى شده‏اند و چنین خیال کرده اند که دلالت آن امور بر حجیت استصحاب تردیدبردار نیست. و این امور، همان چیزهایى است که به گمان متاخرین، کمترین ارزشى براى اعتبار استصحاب ندارد; و بدرستى که این قضیه منعکسه، موجب تعجب و شگفتى است. چه، این حق براى هرکسى محفوظ است که بگوید: اگر روایت معتبرى در این باره وجود داشت که متضمن حجیت و اعتبار استصحاب در ابواب فقه بود، پس چرا امثال علامه حلى و محقق و صاحب معالم و مانند اینان که شغلشان ممارست در روایات و فتوا دادن بر اساس آنها بوده است، کمترین اشاره‏اى به آن نکرده‏اند. و اگر امورى که آنان، براى حجیت استصحاب ذکر کرده‏اند تمام بود، همه متاخرین به نقد و رد آن نمى‏پرداختند. پس چگونه مى‏توان آن همه مسائل فقهى را بر چیزى بنا نهاد که به چنین سرنوشتى مبتلاست؟