مقولات عقل و ایمان، غالبا در تقابل با یکدیگر قلمداد مىشوند. زمانى که عقل به بنبست مىرسد، به ما مىگویند که باید به ایمان تکیه کنیم. چنین سفارشهایى، بویژه، در قلمرو دین ارائه مىشود. براى نمونه، زمانى که با تراژدىاى شخصى، که ممکن است کاملا غیرقابل توجیه بنماید، روبهرو مىشویم، به ما مىگویند ایمان مىتواند براى گذر از آن ما را یارى دهد. همیشه در خلا به ایمان ارجاعمان مىدهند. مىتوان گفت که معمولا ایمان به خدا مورد نظر است، ولى در بیشتر موارد خدا از صحنه کنار زده مىشود و به نظر مىرسد که همه آنچه نیاز داریم ایمان است، نه ایمان به چیزى یا به کسى، بلکه تنها ایمان. بنابراین ما را تشویق مىکنند چیزى را که به نظر مىرسد عنصرى است جادویى و مىتواند هر چیزى را دگرگون کند چاشنى زندگى کنیم. شاید وراى چنین تفکرى نوعى مفهوم کالوینیستى، (Calvinistic) از طبیعت فاسد عقل بشر قرار داشته باشد.