تفکیک دو بعد مطلق و نسبى دین از یکدیگر و بازشناسى بعد مطلق آن، یکى از مهمترین رسالتهاى دینشناسان امروز به شمار مىآید. بعد مطلق یا ضرورى، یعنى سلبز، سلبابز یا سگوهرز دین، همان پیام فىنفسه دین است که خدا مىخواهد آدمیان بدان برسند و آن را تحقق بخشند; و بعد نسبى یا امکانى آن، یعنى سقشرز، سحجابز یا سصدفز دین، مجموعه عناصرى است که فقط به پوشش انسانى پیام تعلق دارد و طبعا سمنطقهایز است; یعنى آب و رنگ زمان و مکان، و اوضاع و احوال دورهاى را که در آن پدید آمده است و حتى صبغه روانشناسى آورنده پیام را با خود دارد.
فریتیوف شووان، حکیم و دینشناس آلمانىتبار سوئیسى (1998-1907)، که بزرگترین عرضهکننده سحکمتخالدهز در روزگار ماست، در کتاب تصوف: حجاب و لباب، به بازشناسى گوهر دین اسلام مىپردازد. وى سشناخت عرفانیز را گوهر دین اسلام مىخواند و ستصوفز را عهدهدار بیان و عرضهداشت این گوهر. اما مهم این است که خود تصوف هم ظاهرى دارد و باطنى. یک تصوف ستاریخیز در کار است که تختهبند اوضاع و احوال زمانى و مکانى است; یعنى همان اوضاع و احوالى که صوفیان در آن ظهور کردهاند، و بالطبع به روانشناسى گروهى و مزاج تعصبگرایانه افراد هم اتکا دارد. ولى، در پس پشت این تصوف تاریخى، که نوعى ظاهرگروى است، تصوفى «اصیل»، یعنى طریقتباطنى پناه گرفته است که بازشناسى آن چندان هم آسان نیست; بویژه آن که متون صوفیانه و عارفانه که به زبان عربى نگاشته شدهاند به سبب همین عربى بودنشان مشکل را مضاعف مىسازند.