طریقت (1) شامل چهار بعد اصلى است: بعد نظرى، که آموزه بدان گواهى مىدهد; بعد ارادى یا فنى، که شامل وسایل و اسباب مستقیم و غیر مستقیم طریق است; بعد اخلاقى، که مربوط به فضایل باطنى و ظاهرى است; و بعد زیباشناسانه، که رمزپردازى و هنر، هم از دیدگاه ذهنى و هم از دیدگاه عینى، وابسته بدان است.
زیبایى از لحاظ ظاهرى، نشاندهنده لذتى بخشودنى یا نابخشودنى، یا تعبیرى از دیندارى، و از این رهگذر، بیان گونهاى رمزپردازى الهیاتى است; [و] از لحاظ باطنى، در ارتباط با مراقبه و «ذکر» خفى، نقش وسایل و اسباب معنوى را ایفا مىکند. منظورمان از «زیباشناسى کامل» در واقع دانشى است که نه تنها به زیبایى محسوس، بلکه به مبانى معنوى این زیبایى نیز اهمیت مىدهد (2) ; این مبانى تبیینکننده ارتباط دائمى هنرها و شیوههاى گام نهادن به طریق سیر و سلوک هستند.
مبدا الهى، همان ذات مطلق است و چون مطلق است، نامتناهى است; مایاى (3) متجلى یا خلاق از عدم تناهى نشات مىگیرد; و این تجلى الهى سومین وصف اقنومى، یعنى کمال، را متحقق مىکند. اطلاق، عدم تناهى، کمال و در نتیجه زیبایى، تا آنجا که یک تجلى است، مقتضى کمال است، و کمال از سویى برحسب اطلاق و از سوى دیگر بر حسب عدم تناهى تحقق مىیابد;یعنى زیبایى با نشان دادن ذات مطلق به نحوهاى انتظام تحقق مىبخشد، و با نشان دادن ذات نامتناهى، نحوهاى راز را متحقق مىکند. زیبایى، از آنجا که کمال است، انتظام و راز است; زیبایى از طریق این دو وصف است که زیبایى، هوشمندى و نیز حساسیتى را که هماهنگ با هوشمندى ستبرمىانگیزد و در عین حال فرو مىنشاند.
.182-177 .pp ,way as andPrinciple as Esoterism ,Schoun .F 1. Esoterism. 2. زیباشناسى را با مکتب زیباگرایى نباید خلط کرد: اصطلاح دوم، که براى توصیف نهضتى ادبى و هنرى در قرن نوزدهم در انگلستان به کار مىرود، عموما به معناى یک دلمشغولى افراطى به ارزشهاى واقعى یا تخیلى، یا به هر صورت بسیار نسبى زیباشناسانه است. هرچند نباید بىدرنگ زیباشناسان رمانتیک را، که این امتیاز را داشتند که غم غربتى را احساس مىکردند که در جهانى که در حال غرق شدن در یک میانمایگى وحشتناک و یک زشتى سرد و غیر انسانى بود بسیار قابل فهم بود، متهم کرد. 3. Shakti of Atma ;سشاکتیزبه معناى نیرو و سآتماز به معناى خود واقعى است. 4. Classicism. 5. Logos. 6. طبق نظر فیثاغورث و افلاطون، روح انسان آهنگهاى آسمانى را پیش از تبعید به زمین شنیده است، و موسیقى خاطره این آهنگها را در روح برمىانگیزد. 7. این اصل مانع از این نمىشود که عامل آسمانىاى، به طور ضمنى یا عرضى، حتى در تصویرى که بغایت ناقص است البته نه در تصویرى که دستخوش تحریف یا واژگونگى است از طریق رحمت محض و به یمن «استثنایى که قاعده را اثبات مىکند» ظهور یابد. 8. naturalism. 9. Maya در آیین هندو، نیروى برهمن و، بنابراین، متحد با اوست. 10. حدیث دیگرى به یادمان مىآورد که «قلب مؤمن شیرین است و شیرینى را دوست دارد (حلاوة)». معادل عربى «شیرین» [ حلو] در عین حال به معناى خوشایند هم هست، که معناى ظریف زیبایى بهارگونه را هم دارد; این حدیث تعبیر دیگرى است از این که قلب مؤمن اساسا نیکخواه است. زیرا مؤمن چون بر خشونتى که هم عنان با خودپرستى و دنیاپرستى است غلبه کرده، از شیرینى یا زیبایى سخاوتمندانه ساخته شده است. 11. Sat, Chit. 12. Ananda. 13. وقتى که قرآن مىگوید خدا «رحمت را بر خود مقرر کرده است»، تایید مىکند که حمتبه ذات خدا تعلق دارد. بعلاوه، مفهوم رحمت، جز به طریقى جزئى و ظاهرى، حق مطلب را در باب سرشتبرکتآمیز ذات نامتناهى ادا نمىکند. 14. این قید به این معناست که ما واقعیات عدمى را که دقیقا، عدم واقعیت را مىنمایانند نمىشناسیم، جز از راه تقابل; مثلا، روح زشتى اخلاقى را تا آنجا که خودش از لحاظ اخلاقى زیباست فهم مىکند، و نمىتواند زیبا باشد مگر با بهرهمندى از زیبایى الهى; زیبایى فىنفسه. 15. Shankara.