واژه «تجدد» modernity یکی از واژههای چترگونه است که میتواند معانی متعدد و حتی گوناگون را در برداشته باشد. آن گونه که اخیرا در کتابی از لویی دوپره Luis dupre با نام گذار به تجدد (1) Passage to modernity آمده است، «تجدد حادثهای است که رابطه بین هستی، منشا متعالی آن و انسان مفسر را دگرگون کردهاست». (ص249کتاب) این جمله هر چند تا حدی خنثی است. در عین حال دلالت میکند که ترکیب زنده پیشین گسسته، و بینشهای قدیمیتر درباره روابط عمیق بین طبیعت، خدا و آدمی دچار تغییر اساسی شده است. به شکل خلاصه، برخی از مفسران تجدد را خسران میدانند. اما برای پارهای دیگر، تجدد به معنای سود است و به نحو مشخص ظهور تدریجی اطمینان انسان: ما میتوانیم تجربه کنیم، بفهمیم و به شیوههای هیجانانگیز نوینی نسبتبه جهان، مسئولیت داشته باشیم. بدین ترتیب، شگفت آور نیست که پاسخهای ارائه شده به تجدد را در دو گروه اصلی و بر روی طیفی از تفاسیر منفی و مثبتبیابیم. از یک سو مفسرانی بر جنبه آشفتگی یا بحران معنا و ارزشها و، بدین جهت، بر مقاومت در برابر اثر زیانبار تجدد تاکید میکنند; این تفسیر و پاسخ میتواند گهگاه با طنین اندوه نسبتبه وحدت و یکپارچگی پیشین همراه شود. از سوی دیگر میتوان کسانی را یافت که حتی از منظر دینی و ایمانی، پذیرشی مثبت نسبتبه افقهای نوین دارند.