پرسش از معنای زندگی از منظر کانت بهعنوان یکی از فیلسوفان تأثیرگذار در عصر مدرنیته اهمیت زیادی دارد، زیرا او در بخشهای مهم فلسفهاش، یعنی معرفتشناسی، اخلاق و فلسفه دین به پرسشهای مهم معنای زندگی پاسخهای مشخصی میدهد که پس از او بسیار تأثیرگذار بوده است. کانت با اتکا به معرفتشناسی و هستیشناسی انسانمحور، در نظام معرفتشناسیاش، معناداری را تنها به قلمرو ماده و علوم تجربی محدود میکند و آن را از مابعد الطبیعه سلب میکند. سپس در نظریه اخلاقی خود با اتکا بر انسانی که اساس و غایت اخلاق است، برای امور مابعد الطبیعی همچون خدا، جاودانگی نفس و اختیار، پاسخ اخلاقی تدارک میبیند و با این زمینه، دین را متکی بر انسان کرده، تلاش دارد تا با اولوهیتزدایی از دین آن را به دینی کاملاً انسانی و مطابق عقلانیت بشری تبدیل کند که در آن خدا کاملاً خدمتگذار تمایلات انسان است. نتیجه تفکر کانت در نگاه اول جعل معنای نوی برای زندگی انسان است، اما افراط در انسانمحوری و تفسیرهای بشری از اخلاق و دین، در نهایت اخلاق و دین را متکثر و نسبی ساخته و کارامدی آنها را برای پاسخدهی به پرسشهای بنیادین بشر و تأمین سعادت واقعی از دست میدهد که همان بیمعناشدن زندگی انسان مدرن است.