دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
نقد و نظر
1062-8952
3
9
1996
12
21
تاریخمندى دانش کلام
تاریخمندى دانش کلام
37
57
22819
10.22081/jpt.1996.22819
FA
حسن
حنفی ترجمه محمدمهدی خلجی
Journal Article
2017
04
30
دکتر حسن حنفى، استاد دانشگاه قاهره و یکى از روشنفکران برجسته و پرکار و انقلابى عرب است. آثار او این ویژگى را دارد که بطور یکسان، از میراث توانمند اسلامى و سنت فرهنگى غرب مدرن بهره مىگیرد و بر هردو اشراف دارد. او نه تنها در گستره نظرى مسائل اسلامى ،که درباره رویدادهایى که در جهان اسلام رخ مىدهد نیز آراء و آثار فراوانى دارد. از آن میان مىتوان از مقدمه او بر ترجمه عربى کتاب «حکومت اسلامى» مرحوم امام خمینى یاد کرد. <br />این مقاله نخستین مقالهاى است که از او به زبان فارسى درمىآید. وراى درستى و ناراستى آراء و باورهاى او، آنچه مهم است آشنایى با اندیشمندى بزرگ و نامور از دیار و فرهنگ عرب و گشایش افقهایى نو براى پژوهش در کار و بار دانش دین و مشکلهاى نظرى و عملى جامعه دینى است.
https://jpt.isca.ac.ir/article_22819_ede5c289a71d7c4988c55a40caab828c.pdf
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
نقد و نظر
1062-8952
3
9
1996
12
21
رابطه میان فلسفه و الهیات در دوران پسامدرن
رابطه میان فلسفه و الهیات در دوران پسامدرن
58
80
22820
10.22081/jpt.1996.22820
FA
محمد
لگنهاوزن ترجمه غلامحسین توکلی
Journal Article
2017
04
30
آن زمانها که در یک دبیرستان کاتولیک در کوینز نیویورک، محصل بودم، گمان مىبردم که فلسفه هر چند مادر علوم، اما خود خدمتکار الهیات است. محاوره میان فلسفه و الهیات ظاهرا گاهى شکل دستورهاى بانویى (الهیات) به خدمتکار فاضل و مطیعش را به خود گرفته است. اما اگر هم چنین باشد به آن زمانهاى دور مربوط است. بیشتر فلاسفه و بسیارى از متالهان، حداقل از عصر روشنگرى به بعد در اندیشه اروپا، با این راى که فلسفه باید در خدمت الهیات باشد مخالفت کردهاند، اما نتیجه، به جاى آن که رهایى فلسفه باشد، این بوده که فلسفه در خدمت فرزندان خود یعنى علوم طبیعى و انسانى قرار گیرد. واقعگرایان دانشمند نفس وجود را با فرمانهاى نهایى علم تعیین مىکنند. حال این بر سر رابطه میان فلسفه و الهیات چه مىآورد؟ از نظر بسیارى رابطه میان فلسفه و الهیات براى همیشه گسسته است و بسیارى از علماى الهیات مسیحى این را به سود الهیات مىدانند. از نظر آنان، فلسفه هیچگاه خدمتکار خوبى نبوده و همواره، بیش از آن که حلال مشکلات باشد، مشکلآفرین بوده است.
https://jpt.isca.ac.ir/article_22820_3f198cb21e8d55577bed9d6bc34ad656.pdf
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
نقد و نظر
1062-8952
3
9
1996
12
21
مسائل فلسفۀ دین
مسائل فلسفۀ دین
81
90
22833
10.22081/jpt.1996.22833
FA
ویلیام پی.
آلستون ترجمه علی حقی
Journal Article
2017
04
30
مسائل فلسفۀ دین
مسائل فلسفۀ دین
https://jpt.isca.ac.ir/article_22833_9c0cc4713d8088ad2726bebce11fe653.pdf
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
نقد و نظر
1062-8952
3
9
1996
12
21
ماهیت کلام جدید
ماهیت کلام جدید
91
103
22821
10.22081/jpt.1996.22821
FA
احمد
واعظی
Journal Article
2017
04
30
از رواج واژه «کلام جدید» در حوزه ادبیات مذهبى ما دیرزمانى نمىگذرد. به نظر مىرسد این واژه برگردان فارسى اصطلاحاتى نظیر [Modern theology] و [New theology] باشد. <br /> کتاب شبلى نعمانى (1332-1274 ه.ق) تحت عنوان «علم کلام جدید» کتابى است که به زبان فارسى در سال 1329 به وسیله سید محمد تقى فخر داعى گیلانى ترجمه و انتشار یافت و نخستین اثرى است که در زبان فارسى تحت عنوان کلام جدید، منتشر شد. (1) <br /> تاکید فرزانگانى همچون استاد شهید مرتضى مطهرى بر این واژه و تنظیم جزوهاى تحت این نام در سالهاى نزدیک به پیروزى انقلاب، در رواج و تداول این اصطلاح بىتاثیر نبود. <br /> تلقىهاى مختلف از این اصطلاح در میان دانشوران ما، آن را در هالهاى از ابهام قرار داده است. پرسش محورى این است که آیا کلام نوین تفاوتى ماهوى با کلام سابق دارد و اینک با علمى جدید مواجه هستیم یا آنکه چنین نیست و پسوند «جدید» صرفا به وجود مسائل و پرسشهاى نوین در حوزه اندیشه کلامى اشارت دارد، بىآنکه دلالتى بر تغییر ساختار علم کلام و تولد علمى جدید داشته باشد؟
https://jpt.isca.ac.ir/article_22821_e968cde80224704a779a8b808f011f16.pdf
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
نقد و نظر
1062-8952
3
9
1996
12
21
روششناسى علم کلام روش استنباط از متون دینى
روششناسى علم کلام روش استنباط از متون دینى
104
125
22822
10.22081/jpt.1996.22822
FA
رضا
برنجکار
Journal Article
2017
04
30
مقدمه: <br />متکلمان اسلامى در تعریف علم کلام به دو جنبه «استنباط عقاید دینى»، و «اثبات این عقاید و دفاع از آنها» اشاره کردهاند،1 و در عمل نیز همین دو کار عمده را، که هر یک داراى مراحلى است، انجام دادهاند2; هرچند، به دلیل ضرورت پاسخگویى به مخالفان، معمولا جنبه دوم بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. آنان با قطعنظر از اختلافى که در چگونگى اثبات خدا و راه وصول به «معرفةالله» دارند، پس از اثبات وجود خدا و نبوت خاصه پیامبر اکرم(ص) در استنباط عقاید دینى به دو منبع عقل و وحى توسل مىجویند; البته در میزان استفاده از این دو منبع، در میان ایشان گرایشهاى مختلفى وجود دارد. برخى متکلمان، همچون معتزله، تا آنجا پیش رفتهاند که همه معارف اعتقادى را عقلى دانسته و نقش وحى را تایید و ارشاد حکم عقل پنداشتهاند.3 برخى دیگر، چون اشاعره، همه واجبات حتى وجوب معرفتخدا و هرگونه حسن و قبح را نقلى دانسته، 4 و نقش اصلى عقل را دفاع از معارف دینى دیدند. بگذریم از اهل الحدیث و حنبلیان که تنها مصدر اعتقاد را کتاب و سنت دانسته، از هر گونه تکلم در مسائل اعتقادى احتراز مى جستند.5 در میان متکلمان امامیه اگرچه در اصل حجیت عقل و وحى اختلافى نبوده، اما همواره گرایشهاى مختلفى در این باره وجود داشته است. در نوشتارى دیگر که در همین نشریه به چاپ رسید،6 به نقش عقل در دین و اعتقاد پرداختیم و در اینجا قصد آن داریم که بحثى در نقش وحى و سنت در استنباط عقاید دینى داشته باشیم. با نگاهى هرچند کوتاه به نصوص اسلامى درمىیابیم که وحى در هدایت انسان نقشى بىبدیل دارد. قرآن مجید در معرفى خویش، به صراحتخود را هدایتکننده مردم،7 رهنماى مسلمانان،8 راهبر مؤمنان، و هدایتگر پارسایان و نیکوکاران،9 رهایىبخش انسان از تاریکى به نور،10 و برطرفکننده اختلافها مىداند.11 کتابى که از اوصافش «نور»، 12 «حکمت»،13 و «ذکر»14 بوده و «تبیان هر چیز» است.15
مقدمه:<br /> متکلمان اسلامى در تعریف علم کلام به دو جنبه «استنباط عقاید دینى»، و «اثبات این عقاید و دفاع از آنها» اشاره کردهاند،1 و در عمل نیز همین دو کار عمده را، که هر یک داراى مراحلى است، انجام دادهاند2; هرچند، به دلیل ضرورت پاسخگویى به مخالفان، معمولا جنبه دوم بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. آنان با قطعنظر از اختلافى که در چگونگى اثبات خدا و راه وصول به «معرفةالله» دارند، پس از اثبات وجود خدا و نبوت خاصه پیامبر اکرم(ص) در استنباط عقاید دینى به دو منبع عقل و وحى توسل مىجویند; البته در میزان استفاده از این دو منبع، در میان ایشان گرایشهاى مختلفى وجود دارد. برخى متکلمان، همچون معتزله، تا آنجا پیش رفتهاند که همه معارف اعتقادى را عقلى دانسته و نقش وحى را تایید و ارشاد حکم عقل پنداشتهاند.3 برخى دیگر، چون اشاعره، همه واجبات حتى وجوب معرفتخدا و هرگونه حسن و قبح را نقلى دانسته، 4 و نقش اصلى عقل را دفاع از معارف دینى دیدند. بگذریم از اهل الحدیث و حنبلیان که تنها مصدر اعتقاد را کتاب و سنت دانسته، از هر گونه تکلم در مسائل اعتقادى احتراز مى جستند.5 در میان متکلمان امامیه اگرچه در اصل حجیت عقل و وحى اختلافى نبوده، اما همواره گرایشهاى مختلفى در این باره وجود داشته است. در نوشتارى دیگر که در همین نشریه به چاپ رسید،6 به نقش عقل در دین و اعتقاد پرداختیم و در اینجا قصد آن داریم که بحثى در نقش وحى و سنت در استنباط عقاید دینى داشته باشیم. با نگاهى هرچند کوتاه به نصوص اسلامى درمىیابیم که وحى در هدایت انسان نقشى بىبدیل دارد. قرآن مجید در معرفى خویش، به صراحتخود را هدایتکننده مردم،7 رهنماى مسلمانان،8 راهبر مؤمنان، و هدایتگر پارسایان و نیکوکاران،9 رهایىبخش انسان از تاریکى به نور،10 و برطرفکننده اختلافها مىداند.11 کتابى که از اوصافش «نور»، 12 «حکمت»،13 و «ذکر»14 بوده و «تبیان هر چیز» است.15
https://jpt.isca.ac.ir/article_22822_7b2c1abd8a8d9b2a969cbfecbe2c2420.pdf
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
نقد و نظر
1062-8952
3
9
1996
12
21
مبادی کلامی علم اخلاق
مبادی کلامی علم اخلاق
126
139
22834
10.22081/jpt.1996.22834
FA
مقصود
فراستخواه
Journal Article
2017
04
30
مبادی کلامی علم اخلاق
مبادی کلامی علم اخلاق
https://jpt.isca.ac.ir/article_22834_81ae0b88580729c20fca005cf042510a.pdf
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
نقد و نظر
1062-8952
3
9
1996
12
21
روح تمدن اسلامى و دانش کلام جدید
روح تمدن اسلامى و دانش کلام جدید
140
146
22823
10.22081/jpt.1996.22823
FA
عبدالله
عروی ترجمه محمدمهدی خلجی
Journal Article
2017
04
30
ترجمه محمدمهدى خلج یپرسش از روح هر تمدنى از تمدنهاى انسانى با دشواریهاى معرفتى و روششناختى بسیار پیچیدهاى روبهروست. پیشتر در مقالهاى درباره روششناسى استاد فون گرونه بام، (1) این مساله را به پیششرطهاى ویژهاى پیوند دادهام که پارهاى از آنها را یاد مىکنم: <br /> نخست: مساله روح تمدن از چارچوب تاریخ واقعهنگار بیرون مىرود، زیرا تاریخنگار نه نیازى به طرح آن دارد و نه مىتواند آن را پاسخ دهد. <br /> دوم: این انسانشناسى است که به مفهوم روح تمدن نیاز دارد تا در مقام دانشى مستقل پدید آید. درستبه همین خاطر است که آن را به گونهاى مکانیستى از همان تمدنى که مورد پژوهش اوست، وام مىگیرد. بر این پایه، ایستار سنت، جامه «تقلید» مىپوشد و بىکمترین نقدى، سنتى را در پرتو سنتى دیگر، که کمتر از آن ذهنى ( subjective) و دلبخواهى نیست، تاویل مىکند. <br /> سوم: پرداختن به مساله روح تمدن، به ضرورت به تاسیس دانش کلام جدید مىانجامد. براى این که این دانش نوپدید در میان تمدنهاى دیگر مفهوم افتد ناگزیر باید به شرطهاى ویژهاى که پس از این شرح خواهم داد تن بسپارد.
ترجمه محمدمهدى خلج یپرسش از روح هر تمدنى از تمدنهاى انسانى با دشواریهاى معرفتى و روششناختى بسیار پیچیدهاى روبهروست. پیشتر در مقالهاى درباره روششناسى استاد فون گرونه بام، (1) این مساله را به پیششرطهاى ویژهاى پیوند دادهام که پارهاى از آنها را یاد مىکنم: <br /> نخست: مساله روح تمدن از چارچوب تاریخ واقعهنگار بیرون مىرود، زیرا تاریخنگار نه نیازى به طرح آن دارد و نه مىتواند آن را پاسخ دهد. <br /> دوم: این انسانشناسى است که به مفهوم روح تمدن نیاز دارد تا در مقام دانشى مستقل پدید آید. درستبه همین خاطر است که آن را به گونهاى مکانیستى از همان تمدنى که مورد پژوهش اوست، وام مىگیرد. بر این پایه، ایستار سنت، جامه «تقلید» مىپوشد و بىکمترین نقدى، سنتى را در پرتو سنتى دیگر، که کمتر از آن ذهنى ( subjective) و دلبخواهى نیست، تاویل مىکند. <br /> سوم: پرداختن به مساله روح تمدن، به ضرورت به تاسیس دانش کلام جدید مىانجامد. براى این که این دانش نوپدید در میان تمدنهاى دیگر مفهوم افتد ناگزیر باید به شرطهاى ویژهاى که پس از این شرح خواهم داد تن بسپارد.
https://jpt.isca.ac.ir/article_22823_7eb5109f78660644bb773f5d93ddc212.pdf
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
نقد و نظر
1062-8952
3
9
1996
12
21
بایستههاى آموزشى در حوزه کلامى
بایستههاى آموزشى در حوزه کلامى
147
155
22824
10.22081/jpt.1996.22824
FA
هادی
صادقی
Journal Article
2017
04
30
براى روشن شدن برنامه آموزش کلام در حوزه، ابتدا باید انتظارات خود را از علم کلام مشخص کنیم و بگوییم چه وظایفى را بر دوش متکلمان مىگذاریم و ضرورت وجود رشته کلام، بلکه حوزه کلامى، چیست. اما این مطلبى است که در اینجا نمى توانیم به تفصیل بدان بپردازیم; به ناچار به اشارههایى کوتاه بسنده کرده، تفصیل بیشتر را به مجالى دیگر وامىنهیم. <br /> به محض این که از ضرورت علم کلام سخن به میان مىآید، ذهن متوجه وجود شبهاتى مىشود که معارف دینى را مورد هجوم قرار دادهاند. این امر چندان هم بىدلیل نیست; گذشته علم کلام شاهد صادقى استبر این مدعا که به ظن قوى منشا پیدایش این علم، مبارزههاى فکرى گروههاى متخاصم در جامعه اسلامى پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) علیه یکدیگر بوده است. در چنین حالتى هر یک از طرفین ناچار مى شده که از تفکر و نوع برداشتخود از دین دفاع کند. بتدریج اشخاصى در جهان اسلام پیدا شدند که در دفاع از عقاید خود تخصص یافتند و بعدها به یکى از دلایل ذیل مانند این که ایشان درباره کلام خدا یعنى قرآن و یا در مورد مسائل اعتقادى بحث مىکردند که خود آن بحثها از جنس کلام بودند، یا به دلیل این که متکلمان سخن خود را با عبارت «کلام فى...» آغاز مىکردند و...، نام این دسته افراد را متکلم و نام علم آنها را کلام گذاشتند.
براى روشن شدن برنامه آموزش کلام در حوزه، ابتدا باید انتظارات خود را از علم کلام مشخص کنیم و بگوییم چه وظایفى را بر دوش متکلمان مىگذاریم و ضرورت وجود رشته کلام، بلکه حوزه کلامى، چیست. اما این مطلبى است که در اینجا نمى توانیم به تفصیل بدان بپردازیم; به ناچار به اشارههایى کوتاه بسنده کرده، تفصیل بیشتر را به مجالى دیگر وامىنهیم. <br /> به محض این که از ضرورت علم کلام سخن به میان مىآید، ذهن متوجه وجود شبهاتى مىشود که معارف دینى را مورد هجوم قرار دادهاند. این امر چندان هم بىدلیل نیست; گذشته علم کلام شاهد صادقى استبر این مدعا که به ظن قوى منشا پیدایش این علم، مبارزههاى فکرى گروههاى متخاصم در جامعه اسلامى پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) علیه یکدیگر بوده است. در چنین حالتى هر یک از طرفین ناچار مى شده که از تفکر و نوع برداشتخود از دین دفاع کند. بتدریج اشخاصى در جهان اسلام پیدا شدند که در دفاع از عقاید خود تخصص یافتند و بعدها به یکى از دلایل ذیل مانند این که ایشان درباره کلام خدا یعنى قرآن و یا در مورد مسائل اعتقادى بحث مىکردند که خود آن بحثها از جنس کلام بودند، یا به دلیل این که متکلمان سخن خود را با عبارت «کلام فى...» آغاز مىکردند و...، نام این دسته افراد را متکلم و نام علم آنها را کلام گذاشتند.
https://jpt.isca.ac.ir/article_22824_fac24e9862deda39d11663ded0bdb780.pdf
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
نقد و نظر
1062-8952
3
9
1996
12
21
ناسازیها و همسازیهاى دین و گفتمان ایدئولوژیک در ایران
ناسازیها و همسازیهاى دین و گفتمان ایدئولوژیک در ایران
156
165
22825
10.22081/jpt.1996.22825
FA
محمدجواد
غلامرضا کاشی
Journal Article
2017
04
30
انقلاب اسلامى ایران در سال1357 محصول پیوند میمون و کارسازى میان دین و گفتمان ایدئولوژیک بود. این رخداد از حیث تاریخ تحولات فکرى در قرن بیستم حائز اهمیتشایانى است. شاید بسیارى، از ابتدا نه به اصل این پیوند واقف بودند و نه به اهمیت آن. اما مباحثسالهاى اخیر درباره رابطه میان دین و ایدئولوژى دلالتبر خودآگاهى تدریجى ما به اصل این پیوند دارد. باحثیادشده معمولا از یک منظر دروندینى حول صدور حکم نسبتبه صدق یا عدم صدق پیوند این دو جریان است. <br /> قائلان به صدق این پیوند، به شیوههاى گوناگون استدلال مىکنند که توجه به امور سیاسى و سرنوشت مسلمین، ستیزهجویى با کفار و تلاش در تاسیس مدنیت مطابق با ارزشهاى دینى، جزء لاینفک اعتقاد اسلامى اصیل است. اما مخالفین پیوند مذکور با چیدن دامان دین از حوزه امور سیاسى استدلال مىکنند که دین فراتر از امور روزمره این جهانى است. خدا و آخرت دو مضمون اساسى دین است و اگر از این رهگذر چیزى هم براى بهبود وضع دنیا باقى بماند، به ماهیت اعتقاد دینى مربوط نمىشود، بلکه از امور عارضى محسوب مىگردد. فىالواقع، بحث میان این دو گرایش سرانجام به این پرسشهاى اساسى تبدیل مىشود که آیا دین متولى پاسخگویى به معضلات اجتماعى و سیاسى ما هستیا خیر؟ آیا حل معضلات روزمره اجتماعى را باید از دین پرسید یا به عقل بشر رجوع کرد؟ آیا دین در اساس خود آرمانخواهى ستیا یک حس خلسهآمیز پیوند با امر قدسى و...؟
انقلاب اسلامى ایران در سال1357 محصول پیوند میمون و کارسازى میان دین و گفتمان ایدئولوژیک بود. این رخداد از حیث تاریخ تحولات فکرى در قرن بیستم حائز اهمیتشایانى است. شاید بسیارى، از ابتدا نه به اصل این پیوند واقف بودند و نه به اهمیت آن. اما مباحثسالهاى اخیر درباره رابطه میان دین و ایدئولوژى دلالتبر خودآگاهى تدریجى ما به اصل این پیوند دارد. باحثیادشده معمولا از یک منظر دروندینى حول صدور حکم نسبتبه صدق یا عدم صدق پیوند این دو جریان است. <br /> قائلان به صدق این پیوند، به شیوههاى گوناگون استدلال مىکنند که توجه به امور سیاسى و سرنوشت مسلمین، ستیزهجویى با کفار و تلاش در تاسیس مدنیت مطابق با ارزشهاى دینى، جزء لاینفک اعتقاد اسلامى اصیل است. اما مخالفین پیوند مذکور با چیدن دامان دین از حوزه امور سیاسى استدلال مىکنند که دین فراتر از امور روزمره این جهانى است. خدا و آخرت دو مضمون اساسى دین است و اگر از این رهگذر چیزى هم براى بهبود وضع دنیا باقى بماند، به ماهیت اعتقاد دینى مربوط نمىشود، بلکه از امور عارضى محسوب مىگردد. فىالواقع، بحث میان این دو گرایش سرانجام به این پرسشهاى اساسى تبدیل مىشود که آیا دین متولى پاسخگویى به معضلات اجتماعى و سیاسى ما هستیا خیر؟ آیا حل معضلات روزمره اجتماعى را باید از دین پرسید یا به عقل بشر رجوع کرد؟ آیا دین در اساس خود آرمانخواهى ستیا یک حس خلسهآمیز پیوند با امر قدسى و...؟
https://jpt.isca.ac.ir/article_22825_d0d49ca2509bb2877ead02e2d23f240a.pdf
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
نقد و نظر
1062-8952
3
9
1996
12
21
لطف در نزد آکویناس و در کلام شیعه
لطف در نزد آکویناس و در کلام شیعه
166
206
22826
10.22081/jpt.1996.22826
FA
حسین
واله
Journal Article
2017
04
30
مقدمه:
از جمله مفاهیم بسیار مهم و کلیدى در کلام مسیحیت، مفهوم لطف [Grace] است. متناظر با این مفهوم، در کلام شیعى قاعده لطف قرار دارد که از مسائل پراهمیت است و کاربردى گسترده دارد. در بدو امر، ممکن است این سؤال به نظر آید که چه نسبتى بین این دو مفهوم برقرار است. تحقیق حاضر کوششى است در معرفى این دو اندیشه و پیوندى که میان آنها وجود دارد. <br /> گستره دامنه قاعده لطف در کلام شیعى، کم و بیش آشکار است. از این قاعده در تثبیت مسائل پراهمیتى چون نبوت عامه، امامت، عصمت و توجیه امورى همچون رنج و ثواب و عقاب بهره مىگیرند. گاه دامنه کاربرد آن را به فقه هم کشاندهاند و در باب نهى از منکر مثلا از آن سود جستهاند. اغلب متکلمان شیعى این قاعده را پذیرفتهاند، و هر کدام توجیهى بیان نمودهاند. <br /> در کلام مسیحیت، اهتمام وافرى به مباحث متعلق به لطف صورت گرفته است. نظام کلامى ویژهاى در قرون وسطاى مسیحى تحت عنوان الهیات لطف پرداخته شده و تحولات چشمگیرى در برداشت از این اندیشه در تاریخ مسیحیت صورت گرفته است. اگر بگوییم اندیشه لطف در شمار مفاهیم کلیدى دیانت مسیحى است، اغراق نکردهایم. این اندیشه، حلقه وصل مفاهیم اساسى این دین است و تحولات نظرى، کلامى و فلسفى، انعکاس روشنى در آن یافته است. <br /> امروزه که باب محاوره بین الادیانى از نو گشوده شده است، بیجا نیست که پارهاى از آموزههاى عمده دینى اسلام و مسیحیت، به بررسى تطبیقى گذارده شود و اگر مایههاى اصیلى در آن یافت گردید استخلاص شود. مقاله حاضر گامى کوتاه و ابتدایى در این مسیر است.
مقدمه:
از جمله مفاهیم بسیار مهم و کلیدى در کلام مسیحیت، مفهوم لطف [Grace] است. متناظر با این مفهوم، در کلام شیعى قاعده لطف قرار دارد که از مسائل پراهمیت است و کاربردى گسترده دارد. در بدو امر، ممکن است این سؤال به نظر آید که چه نسبتى بین این دو مفهوم برقرار است. تحقیق حاضر کوششى است در معرفى این دو اندیشه و پیوندى که میان آنها وجود دارد. <br /> گستره دامنه قاعده لطف در کلام شیعى، کم و بیش آشکار است. از این قاعده در تثبیت مسائل پراهمیتى چون نبوت عامه، امامت، عصمت و توجیه امورى همچون رنج و ثواب و عقاب بهره مىگیرند. گاه دامنه کاربرد آن را به فقه هم کشاندهاند و در باب نهى از منکر مثلا از آن سود جستهاند. اغلب متکلمان شیعى این قاعده را پذیرفتهاند، و هر کدام توجیهى بیان نمودهاند. <br /> در کلام مسیحیت، اهتمام وافرى به مباحث متعلق به لطف صورت گرفته است. نظام کلامى ویژهاى در قرون وسطاى مسیحى تحت عنوان الهیات لطف پرداخته شده و تحولات چشمگیرى در برداشت از این اندیشه در تاریخ مسیحیت صورت گرفته است. اگر بگوییم اندیشه لطف در شمار مفاهیم کلیدى دیانت مسیحى است، اغراق نکردهایم. این اندیشه، حلقه وصل مفاهیم اساسى این دین است و تحولات نظرى، کلامى و فلسفى، انعکاس روشنى در آن یافته است. <br /> امروزه که باب محاوره بین الادیانى از نو گشوده شده است، بیجا نیست که پارهاى از آموزههاى عمده دینى اسلام و مسیحیت، به بررسى تطبیقى گذارده شود و اگر مایههاى اصیلى در آن یافت گردید استخلاص شود. مقاله حاضر گامى کوتاه و ابتدایى در این مسیر است.
https://jpt.isca.ac.ir/article_22826_6217bf77c4424f0ca1bf16dc183b0480.pdf
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
نقد و نظر
1062-8952
3
9
1996
12
21
خدایان هیدگر (خدای شاعران، پیامبران یا فیلسوفان؟
خدایان هیدگر (خدای شاعران، پیامبران یا فیلسوفان؟)
207
221
22827
10.22081/jpt.1996.22827
FA
ریچارد
کِرنی ترجمه م. غفورزاده
Journal Article
2017
04
30
خدایان هیدگر (خدای شاعران، پیامبران یا فیلسوفان؟
https://jpt.isca.ac.ir/article_22827_5a47795f4deb4da97ba22e19e2fa5e7b.pdf
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
نقد و نظر
1062-8952
3
9
1996
12
21
مکالمه دو فرهنگ در گفتوگوى متفکرى از مشرق عربى و متفکرى از مغرب غربى
مکالمه دو فرهنگ در گفتوگوى متفکرى از مشرق عربى و متفکرى از مغرب غربى
222
247
22828
10.22081/jpt.1996.22828
FA
محمدمهدی
خلجی
Journal Article
2017
04
30
به پیشواز سخن
هنگامى که نام فرهنگ و اندیشه عرب بر زبان مىآید، بیشتر گمان مىرود که از یک جهان فرهنگى و فکرى سخن مىگوییم: جهانى که یک میراث فرهنگى پشتسر دارد و با یک مدرنیته نیرومند و رقیبشکن رویاروست و در پس جستجوى پاسخ براى یک مجموعه گستردهاى از پرسشها و بحرانهاست; ولى این انگاره هرچند بر بخشى از واقعیت استوار باشد، سراسر درست نیست. راست آن است که در جهان عرب مىتوان بیش از یک جهان فکرى و فرهنگى جستجو کرد که در میراث کهن و در چگونگى برخورد با مدرنیته با یکدیگر تفاوت، و بل تباین، دارند. فرهنگ عراق و مصر و شام و لبنان و مراکش و تونس و کشورهاى حاشیه خلیج و الجزایر و اردن اگرچه بر زمینههاى مشترکى مىایستند، با این همه نمىتوان بآسانى از اختلافهاى عمده و گوهرین آنها گذشت و کریمانه بر آنها چشم پوشید. بالاتر از این، امروزه باید از تفاوت جهانهاى فکرى متفکران عرب سخن گفت که اگرچه زیر یک آسمان هستند، ولى بر روى یک زمین نیستند. هر کدام وامدار میراثى هستند و هر کدام مدرنیته را به گونهاى ویژه فهم و تاویل و قرائت مىکنند و به فرجام، به شیوه ویژهاى در کار آفرینش و سنجش و بازخوانى متن میراث خود مىکوشند.
به پیشواز سخن
هنگامى که نام فرهنگ و اندیشه عرب بر زبان مىآید، بیشتر گمان مىرود که از یک جهان فرهنگى و فکرى سخن مىگوییم: جهانى که یک میراث فرهنگى پشتسر دارد و با یک مدرنیته نیرومند و رقیبشکن رویاروست و در پس جستجوى پاسخ براى یک مجموعه گستردهاى از پرسشها و بحرانهاست; ولى این انگاره هرچند بر بخشى از واقعیت استوار باشد، سراسر درست نیست. راست آن است که در جهان عرب مىتوان بیش از یک جهان فکرى و فرهنگى جستجو کرد که در میراث کهن و در چگونگى برخورد با مدرنیته با یکدیگر تفاوت، و بل تباین، دارند. فرهنگ عراق و مصر و شام و لبنان و مراکش و تونس و کشورهاى حاشیه خلیج و الجزایر و اردن اگرچه بر زمینههاى مشترکى مىایستند، با این همه نمىتوان بآسانى از اختلافهاى عمده و گوهرین آنها گذشت و کریمانه بر آنها چشم پوشید. بالاتر از این، امروزه باید از تفاوت جهانهاى فکرى متفکران عرب سخن گفت که اگرچه زیر یک آسمان هستند، ولى بر روى یک زمین نیستند. هر کدام وامدار میراثى هستند و هر کدام مدرنیته را به گونهاى ویژه فهم و تاویل و قرائت مىکنند و به فرجام، به شیوه ویژهاى در کار آفرینش و سنجش و بازخوانى متن میراث خود مىکوشند.
https://jpt.isca.ac.ir/article_22828_6b7441d35516a72689a27cc37ac0390d.pdf
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
نقد و نظر
1062-8952
3
9
1996
12
21
تاملى در حدیث و درک تاریخى عقاید
تاملى در حدیث و درک تاریخى عقاید
248
268
22829
10.22081/jpt.1996.22829
FA
مجید
رضایی
Journal Article
2017
04
30
تشیع به عنوان یکى از دو گروه اصلى جامعه اسلامى از بدو تکون تا زمان حاضر حوادث بسیارى را به خود دیده است. جریان غمناک کنار زدن اهل بیت پیامبر(ص) از مقام امامت جامعه اسلامى، عواقب تلخ و جبرانناپذیرى را بر مسلمانان وارد کرد. از همان اوان، گروهى اندک وظیفه خود مىدانستند که براساس تاکیدات پیامبر(ص)، پیروى از اهل بیت را مرام خود قرار دهند و در تفسیر دین از آنها استفاده نمایند. رشد تشیع در مراحل مختلف تاریخ اسلام، که با فداکارى ائمه(ع) و یاران مخلص آنها حاصل شد، مقابله جدى حکومتهاى جابرانه زمان را به دنبال داشت. اطلاعات محدودى که از آن زمان به ما رسیده است، ترسیم صحیح تاریخ تشیع را با دشوارى مواجه مى کند. <br /> محققان متعهد باید با تلاش پىگیر سعى در کشف آن حوادث داشته باشند و با بررسى دقیق متون اسلامى، این امر لازم را تحقق بخشند. کوششهاى بسیارى در طول زمان این امر را تا حدى روشن نموده و مورخان بسیارى با تحلیل و بررسى روایات و اخبار سعى در ترسیم صحیح تاریخ تشیع داشتهاند. استاد سید حسین مدرسى طباطبائى هم با همتبلند و تلاش فراوان و بررسى متون دورههاى اول تاریخ اسلام این امر را دنبال کردهاند و با مراجعه و تتبع فراوان در متون اسلامى سعى کردهاند سیرى تاریخى به احادیث و اخبار بدهند و با کنار هم نهادن آنها تاریخ تشیع را نمایان سازند. در مقاله «تکامل مفهوم امامت در بعد سیاسى و اجتماعى» که ترجمه آن در مجله وزین نقدونظر (شماره78) به چاپ رسیده، ایشان به بررسى مفهوم امامت در دیدگاه تشیع و تحولاتى که این مفهوم در نظر شیعیان در دورههاى مختلف حیات ائمه(ع) پیدا کرده است، پرداختهاند. مقاله حاوى نکات مهمى در تاریخ شیعه است که شایسته است اهل تحقیق به آن توجه کافى مبذول دارند.
تشیع به عنوان یکى از دو گروه اصلى جامعه اسلامى از بدو تکون تا زمان حاضر حوادث بسیارى را به خود دیده است. جریان غمناک کنار زدن اهل بیت پیامبر(ص) از مقام امامت جامعه اسلامى، عواقب تلخ و جبرانناپذیرى را بر مسلمانان وارد کرد. از همان اوان، گروهى اندک وظیفه خود مىدانستند که براساس تاکیدات پیامبر(ص)، پیروى از اهل بیت را مرام خود قرار دهند و در تفسیر دین از آنها استفاده نمایند. رشد تشیع در مراحل مختلف تاریخ اسلام، که با فداکارى ائمه(ع) و یاران مخلص آنها حاصل شد، مقابله جدى حکومتهاى جابرانه زمان را به دنبال داشت. اطلاعات محدودى که از آن زمان به ما رسیده است، ترسیم صحیح تاریخ تشیع را با دشوارى مواجه مى کند. <br /> محققان متعهد باید با تلاش پىگیر سعى در کشف آن حوادث داشته باشند و با بررسى دقیق متون اسلامى، این امر لازم را تحقق بخشند. کوششهاى بسیارى در طول زمان این امر را تا حدى روشن نموده و مورخان بسیارى با تحلیل و بررسى روایات و اخبار سعى در ترسیم صحیح تاریخ تشیع داشتهاند. استاد سید حسین مدرسى طباطبائى هم با همتبلند و تلاش فراوان و بررسى متون دورههاى اول تاریخ اسلام این امر را دنبال کردهاند و با مراجعه و تتبع فراوان در متون اسلامى سعى کردهاند سیرى تاریخى به احادیث و اخبار بدهند و با کنار هم نهادن آنها تاریخ تشیع را نمایان سازند. در مقاله «تکامل مفهوم امامت در بعد سیاسى و اجتماعى» که ترجمه آن در مجله وزین نقدونظر (شماره78) به چاپ رسیده، ایشان به بررسى مفهوم امامت در دیدگاه تشیع و تحولاتى که این مفهوم در نظر شیعیان در دورههاى مختلف حیات ائمه(ع) پیدا کرده است، پرداختهاند. مقاله حاوى نکات مهمى در تاریخ شیعه است که شایسته است اهل تحقیق به آن توجه کافى مبذول دارند.
https://jpt.isca.ac.ir/article_22829_6fe5be3ff9be1c37e8369e0062311778.pdf
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
نقد و نظر
1062-8952
3
9
1996
12
21
نوپوزیتیویسم و «تحلیل منطقى» در اندیشه فلسفى معاصر عرب (1)
نوپوزیتیویسم و «تحلیل منطقى» در اندیشه فلسفى معاصر عرب (1)
269
309
22830
10.22081/jpt.1996.22830
FA
احمد
ماضی ترجمه محمدتقی کرمی
Journal Article
2017
04
30
دامنه نوپوزیتیویسم (2) به حوزه کشورهاى غربى منحصر نمىشود، بلکه فراتر رفته و توجه پژوهشگران جهان غیر غربى را هم برانگیخته و مدافعانى نیز پیدا کرده است. دستاندرکاران فلسفه در جهان عربى (به عنوان بخشى از جهان سوم) توجه چندانى به آن نکردهاند که بتوان از پیدایش نگرههاى مختلف دربارهآن، سخن گفت. <br /> با نگاهى گذرا به این مکتب (نوپوزیتیویسم)، درمىیابیم که هرگز مدافعان پرشورى (از متفکران عربى) نیافته است که بتواند یک جریان مسلط در اندیشه فلسفى ما به وجود آورد. البته زکى نجیب محمود (3) برجستهترین مدافع این مکتب در کشورهاى عربى است. <br /> مدافع دیگر آن در حال حاضر عبدالرحمان مرحباست. گرچه این مکتب به جریانى پرنفوذ تبدیل نشده است، این بدین معنا نیست که توجه متفکران عرب را به خود جلب نکرده است. زیرا [چنانکه خواهیم دید] توجه بسیارى از این متفکران را برانگیخته و هرکس به نوعى خواه به عنوان مدافع و خواه به عنوان منتقد، با آن درگیر شده است. <br /> به نظر من، محمود امین العالم، یحیى هویدى، عاطف احمد و یاسین خلیل بیشترین اهتمام خود را معطوف به این حوزه کردهاند. سؤالى که در اینجا به ذهن مىرسد این است که چرا نویسنده این مقال به نحلهاى توجه مىکند که در حوزه اندیشه فلسفى عربى معاصر، علىرغم همه مسائل، چندان پرنفوذ نبوده است؟ نخستین تلاشهاى من در مورد نوپوزیتیویسم به طور عموم و فلسفه زکى نجیب محمود به نحو خاص، به سالهاى تحصیلى دانشگاه باز مىگردد. (4)
دامنه نوپوزیتیویسم (2) به حوزه کشورهاى غربى منحصر نمىشود، بلکه فراتر رفته و توجه پژوهشگران جهان غیر غربى را هم برانگیخته و مدافعانى نیز پیدا کرده است. دستاندرکاران فلسفه در جهان عربى (به عنوان بخشى از جهان سوم) توجه چندانى به آن نکردهاند که بتوان از پیدایش نگرههاى مختلف دربارهآن، سخن گفت. <br /> با نگاهى گذرا به این مکتب (نوپوزیتیویسم)، درمىیابیم که هرگز مدافعان پرشورى (از متفکران عربى) نیافته است که بتواند یک جریان مسلط در اندیشه فلسفى ما به وجود آورد. البته زکى نجیب محمود (3) برجستهترین مدافع این مکتب در کشورهاى عربى است. <br /> مدافع دیگر آن در حال حاضر عبدالرحمان مرحباست. گرچه این مکتب به جریانى پرنفوذ تبدیل نشده است، این بدین معنا نیست که توجه متفکران عرب را به خود جلب نکرده است. زیرا [چنانکه خواهیم دید] توجه بسیارى از این متفکران را برانگیخته و هرکس به نوعى خواه به عنوان مدافع و خواه به عنوان منتقد، با آن درگیر شده است. <br /> به نظر من، محمود امین العالم، یحیى هویدى، عاطف احمد و یاسین خلیل بیشترین اهتمام خود را معطوف به این حوزه کردهاند. سؤالى که در اینجا به ذهن مىرسد این است که چرا نویسنده این مقال به نحلهاى توجه مىکند که در حوزه اندیشه فلسفى عربى معاصر، علىرغم همه مسائل، چندان پرنفوذ نبوده است؟ نخستین تلاشهاى من در مورد نوپوزیتیویسم به طور عموم و فلسفه زکى نجیب محمود به نحو خاص، به سالهاى تحصیلى دانشگاه باز مىگردد. (4)
https://jpt.isca.ac.ir/article_22830_07496f94ac005fa4af4c44e28c365aba.pdf
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
نقد و نظر
1062-8952
3
9
1996
12
21
اسلام و توسعهنیافتگى: بازنگرى یک معماى دیرینه
اسلام و توسعهنیافتگى: بازنگرى یک معماى دیرینه
310
353
22831
10.22081/jpt.1996.22831
FA
تیمور
کوران ترجمه یدالّه دادگر
Journal Article
2017
04
30
چون مقاله حاضر پیرامون اسلام و توسعه اقتصادى است، لازم دانستیم قبل از شروع، به توضیحى مختصر حداقل براى روشن کردن چارچوب مفهومى بحث مذکور اقدام نماییم. توسعه اقتصادى یکى از جدیدترین و بحثانگیزترین شعبههاى اقتصاد مىباشد. یک نکته که در این قبیل بحثها لازم به ذکر است این است که معمولا بین دو واژه رشد و توسعه، نوعى خلط مضر صورت مىگیرد که خود منشا پارهاى سوءبرداشتها مىگردد. رشد معمولا دلالتبر تغییرات کمى دارد، در صورتى که توسعه، فرایندى کیفى است. به عنوان مثال، افزایش محصولات تولیدى در یک کشور، رشد محسوب مىگردد اما توسعه نیست. همچنین رشد تعداد دانشجو در یک کشور لزوما به مفهوم توسعه علم و معرفت نمىباشد. توسعه اقتصادى علاوه بر رشد کمى در بر گیرنده بهبود کیفیت در محصولات و تنوع کیفى آنان است، و علاوه بر اینها در بر گیرنده تحولاتى در ترتیبات فنى و نهادىاى است که محصولات مذکور تولید و یا توزیع مىشوند. (1) پس توسعه اقتصادى بسیار عمیقتر و وسیعتر از رشد مىباشد. البته تا دهه 1970 تصور، این بود که در صورت رشد بیشتر مىتوان انتظار داشت که وضع اشتغال بهبود پیدا کرده، مشکل فقر و توزیع درامد حل شود و اینها خود زمینههاى توسعه را فراهم آورند. توصیه بانک جهانى و صندوق بینالمللى پول به کشورهاى جهان سوم نیز همین بود. اما تجربه آن دهه و پس از آن نتوانست این فرضیه را ثابت کند. زیرا در اکثر آن کشورها تولید تا حد هدفگذارى بانک جهانى بالا رفت اما حتى شاخصهاى مادى توسعه نیز فراهم نگردید. مثلا سطح زندگى مردمان فقیر بدون تغییر باقى ماند و در مواردى حتى بدتر شد بیکارى و توزیع درامدها و ثروتها نیز اگر وخیمتر نشده باشد، بهتر نشد. این امر باعثشد که بسیارى از اقتصاددانان و بویژه صاحبنظران توسعه خواستار نوعى تجدیدنظر در تعریف مذکور از توسعه گردیدند. <br /> نکته دوم این است که توسعه، فراگیرتر از تحولات مادى و فنى صرف بوده، بهبود روابط انسانى و حتى توسعه ارزشهاى اصیل جوامع را نیز از نظر دور نمىدارد.
چون مقاله حاضر پیرامون اسلام و توسعه اقتصادى است، لازم دانستیم قبل از شروع، به توضیحى مختصر حداقل براى روشن کردن چارچوب مفهومى بحث مذکور اقدام نماییم. توسعه اقتصادى یکى از جدیدترین و بحثانگیزترین شعبههاى اقتصاد مىباشد. یک نکته که در این قبیل بحثها لازم به ذکر است این است که معمولا بین دو واژه رشد و توسعه، نوعى خلط مضر صورت مىگیرد که خود منشا پارهاى سوءبرداشتها مىگردد. رشد معمولا دلالتبر تغییرات کمى دارد، در صورتى که توسعه، فرایندى کیفى است. به عنوان مثال، افزایش محصولات تولیدى در یک کشور، رشد محسوب مىگردد اما توسعه نیست. همچنین رشد تعداد دانشجو در یک کشور لزوما به مفهوم توسعه علم و معرفت نمىباشد. توسعه اقتصادى علاوه بر رشد کمى در بر گیرنده بهبود کیفیت در محصولات و تنوع کیفى آنان است، و علاوه بر اینها در بر گیرنده تحولاتى در ترتیبات فنى و نهادىاى است که محصولات مذکور تولید و یا توزیع مىشوند. (1) پس توسعه اقتصادى بسیار عمیقتر و وسیعتر از رشد مىباشد. البته تا دهه 1970 تصور، این بود که در صورت رشد بیشتر مىتوان انتظار داشت که وضع اشتغال بهبود پیدا کرده، مشکل فقر و توزیع درامد حل شود و اینها خود زمینههاى توسعه را فراهم آورند. توصیه بانک جهانى و صندوق بینالمللى پول به کشورهاى جهان سوم نیز همین بود. اما تجربه آن دهه و پس از آن نتوانست این فرضیه را ثابت کند. زیرا در اکثر آن کشورها تولید تا حد هدفگذارى بانک جهانى بالا رفت اما حتى شاخصهاى مادى توسعه نیز فراهم نگردید. مثلا سطح زندگى مردمان فقیر بدون تغییر باقى ماند و در مواردى حتى بدتر شد بیکارى و توزیع درامدها و ثروتها نیز اگر وخیمتر نشده باشد، بهتر نشد. این امر باعثشد که بسیارى از اقتصاددانان و بویژه صاحبنظران توسعه خواستار نوعى تجدیدنظر در تعریف مذکور از توسعه گردیدند. <br /> نکته دوم این است که توسعه، فراگیرتر از تحولات مادى و فنى صرف بوده، بهبود روابط انسانى و حتى توسعه ارزشهاى اصیل جوامع را نیز از نظر دور نمىدارد.
https://jpt.isca.ac.ir/article_22831_bb39b4a0a33aa9473dcff006c77cf8a6.pdf
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)
نقد و نظر
1062-8952
3
9
1996
12
21
جامعهشناسى تجدد(1)
جامعهشناسى تجدد (1)
354
379
22832
10.22081/jpt.1996.22832
FA
حسین
بشیریه
Journal Article
2017
04
30
تاریخى بودن نظریهها
یک مساله بنیادى که در مباحث معرفت علم، امروزه محل مشاجره و گفتگوست، بحث درباره چگونگى حصول نظریه است. براى مثال وقتى که به آراى کارل پوپر در زمینه چگونگى پیشرفت علم مراجعه مىکنیم، مىبینیم که او معتقد است که یک نوع تنازع بقا به شیوه داروینى میان نظریات علم، وجود دارد. <br /> بنابراین در هر زمان، نظریهاى که پاسخگوى مسائل جارى باشد، مطرح مىشود و وقتى نقص و نارسایى آن نظریه روشن شد، جهش و تحولى در زمینه نظریهپردازى حاصل مىشود. از طرفى پوپر، ضمن حفظ صحت تشکیکى که دیوید هیوم به بحث استقرا به عنوان ملاک و شاخص علم وارد مىکند، به این معنا که حوادث گذشته به معناى تایید ضرورت حوادث آینده نیست و از تجربه گذشته، به ضرورت، به قانونمندى تحولات آینده نمىرسیم، معتقد است که نظریات ، محصول حدسیات ما هستند. <br /> مشاهده فارغ از نظریه وجود ندارد و هر مشاهدهاى مسبوق به نظریه است. در واقع همان مفهوم «پیششناخت» را که در اندیشههاى گادامر هم مطرح شده است، مىتوانیم در اینجا، در نظریه پوپر، به طور صریح مطرح کنیم که هر بینش و مشاهدهاى محصول یک پیششناخت و یک پیش نظریه است. <br /> بنابراین علماى جامعهشناس به هنگام نظریهپردازى، طبق برنامه پژوهشى که امروزه، بخصوص تحت تاثیر سنت پوزیتیویسم آمریکایى معمول است، به دنبال بررسى همه مصادیق و شواهد نمىروند بلکه این جریان برعکس است.
تاریخى بودن نظریهها
یک مساله بنیادى که در مباحث معرفت علم، امروزه محل مشاجره و گفتگوست، بحث درباره چگونگى حصول نظریه است. براى مثال وقتى که به آراى کارل پوپر در زمینه چگونگى پیشرفت علم مراجعه مىکنیم، مىبینیم که او معتقد است که یک نوع تنازع بقا به شیوه داروینى میان نظریات علم، وجود دارد. <br /> بنابراین در هر زمان، نظریهاى که پاسخگوى مسائل جارى باشد، مطرح مىشود و وقتى نقص و نارسایى آن نظریه روشن شد، جهش و تحولى در زمینه نظریهپردازى حاصل مىشود. از طرفى پوپر، ضمن حفظ صحت تشکیکى که دیوید هیوم به بحث استقرا به عنوان ملاک و شاخص علم وارد مىکند، به این معنا که حوادث گذشته به معناى تایید ضرورت حوادث آینده نیست و از تجربه گذشته، به ضرورت، به قانونمندى تحولات آینده نمىرسیم، معتقد است که نظریات ، محصول حدسیات ما هستند. <br /> مشاهده فارغ از نظریه وجود ندارد و هر مشاهدهاى مسبوق به نظریه است. در واقع همان مفهوم «پیششناخت» را که در اندیشههاى گادامر هم مطرح شده است، مىتوانیم در اینجا، در نظریه پوپر، به طور صریح مطرح کنیم که هر بینش و مشاهدهاى محصول یک پیششناخت و یک پیش نظریه است. <br /> بنابراین علماى جامعهشناس به هنگام نظریهپردازى، طبق برنامه پژوهشى که امروزه، بخصوص تحت تاثیر سنت پوزیتیویسم آمریکایى معمول است، به دنبال بررسى همه مصادیق و شواهد نمىروند بلکه این جریان برعکس است.
https://jpt.isca.ac.ir/article_22832_8ba27f0df54610fbb7fd20b43c19bc5c.pdf