@article { author = {}, title = {ارزش سنت و جذبه عدالت در توارث همسران}, journal = {Naqd Va Nazar}, volume = {5}, number = {شماره 18-17}, pages = {33-57}, year = {1998}, publisher = {Islamic Propagation Office, Qom Seminary Islamic Science and Culture Academy}, issn = {1062-8952}, eissn = {2716-960X}, doi = {}, abstract = {}, keywords = {}, title_fa = {ارزش سنت و جذبه عدالت در توارث همسران}, abstract_fa = {قانون مدنی میراثی از حقوق کهن است و به دلیل ریشه قدیمی خود، بر مفهوم «خانواده‏گسترده‏» تکیه دارد; خانواده‏ای که نسلهای پیاپی در آن پیوند و ارتباط دارند و ستون نسلها و حاشیه و اطراف آن از هم ارث می‏برند. این گروه اجتماعی از دیرباز نقشی مهم در اقتصاد و سیاست و همبستگی قومی و ملی داشته است. در درون گروه نیز، همه به خاندان و تبار خویش افتخار می‏کنند; خود را موظف به حفظ قدرت و شوکت آن می‏دانند; به اطاعت از بزرگ خاندان مباهات می‏کنند و در یک گورستان می‏آرامند تا نشان پیوند ابدی آنان باشد. در این گروه، ارث بردن اعضا از یکدیگر طبیعی است: هم با علاقه و میل متوفی تناسب دارد و هم ضامن بقای ثروت خانواده در درون آن می‏شود. ولی امروز خانواده به سوی ترکیبی از زن و شوهر و فرزندان پیش می‏رود و علاقه‏های پیشین قومی رو به سستی نهاده است: به عنوان مثال، توارث میان نواده‏های عمو و خاله نه مبتنی بر محبت و علاقه و خواست مفروض متوفی است و نه به تحکیم مبانی خانواده کمک می‏کند. این خویشان، بویژه در شهرهای بزرگ و کشورهایی که مهاجرت در آن شایع است، گاه یکدیگر را نمی‏شناسند و هیچ علاقه و ارتباطی با هم ندارند. در نتیجه، حکمتی که موجب توارث شده است تغییر یافته یا رو به دگرگونی است و تنها نشانه‏هایی از رسوم کهن (مانند احترام به پدر و مادر) در آن دیده می‏شود. از سوی دیگر، همبستگی میان زن و شوهر نیز چهره دیگری یافته است: در اخلاق کنونی، زن بیگانه‏ای نیست که به حکم ضرورت به خانواده شوهر پیوند خورده باشد تا مرگ شوهر بتواند او را از ستون اصلی جدا سازد و به خاندان پدری بازگرداند. این بیگانه، بویژه اگر فرزندی را هم در دامان خود پرورده باشد، مرکز عاطفی خانواده نوپا و یار و همدل و معاون متوفی است; و پس از مرگ شوهر، بازمانده کانون پیشین و نگاهبان خانواده صدمه‏دیده و نام متوفی و حامی فرزندان آن است. پس سزاوار نمی‏نماید که گاه از میراث خود محروم بماند یا اندکی سهم برد و ثبات خانواده‏ای که او یکی از پایه‏گذاران اصلی آن بوده است‏به عموزاده‏ای داده شود که سالیان دراز از فرهنگ و تبار خویش گریخته و تنها نامی از متوفی در خاطره‏اش مانده است.}, keywords_fa = {}, url = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21915.html}, eprint = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21915_bcada8e15705ef108c6dbaabb9cdb02d.pdf} } @article { author = {}, title = {دین و تجدد}, journal = {Naqd Va Nazar}, volume = {5}, number = {شماره 18-17}, pages = {58-71}, year = {1998}, publisher = {Islamic Propagation Office, Qom Seminary Islamic Science and Culture Academy}, issn = {1062-8952}, eissn = {2716-960X}, doi = {}, abstract = {}, keywords = {}, title_fa = {دین و تجدد}, abstract_fa = {تجربه‏ای که مسیحیت در غرب از مدرنیته دارد با تجربه ما یکی نیست; البته ما چیزهایی در باب آزمایش غربی در گزارشهای تاریخی و در آثار کلامی و فلسفی و کتابهای علوم اجتماعی خوانده‏ایم. غرب نیز از وضع ما بی‏خبر نیست، ولی درد ما به آسانی در خبر رسمی عصر نمی‏گنجد. به این جهت، اگر شرح این تجربه‏ها را به هم باز می‏گفتیم گام بزرگی در راه حصول همزبانی و هم‏سخنی و همداستانی برمی‏داشتیم. مسیحیت در خانه خود شاهد و تماشاگر روییدن و رشد نهال مدرنیته (تجدد) بوده است و حال آن که ما آن را در زمانی که بر و بار آورده بود، در بیرون خانه خود دیدیم و ثمرش را پسندیدیم و قدری از آن را خریداری کردیم. مسیحیت اکنون چند قرن است که با مدرنیته به سر می‏برد; من در باب این تاریخ حکمی نمی‏کنم، ولی بدون تامل در آن هیچ چیز در خصوص نسبت میان مدرنیته و دین نمی‏توان گفت. این که چگونه مدرنیته پدید آمد و در خانه مسیحیت نزول کرد و به آن خانه نظم تازه بخشید و صاحب خانه را به ورود و شرکت در نظم خود و پیروی از آن فراخواند و صرفا گوشه کوچک اما مجللی از خانه را برای نیایش و عبادت در اختیار او گذاشت، درام تاریخ جدید است و شاید نیچه حق داشت که این تاریخ را تاریخ تراژیک می‏دید. این تاریخ هرچه باشد ما هم از حدود صد سال پیش به نحوی در آن سهیم و شریک شده‏ایم. ما هنگامی که دین در برابر تعرضهای مدرنیته موضع دفاعی گرفته بود و مجال تفکر و تامل، چندان وسعت نداشت‏با تجدد برخورد کردیم.}, keywords_fa = {}, url = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21916.html}, eprint = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21916_ec4f2e499888727c613610a12a7768bb.pdf} } @article { author = {}, title = {جامعه‌شناسی تجدد(5) خاتمه: گسترش امواج تجدد در سطح جهان}, journal = {Naqd Va Nazar}, volume = {5}, number = {شماره 18-17}, pages = {72-79}, year = {1998}, publisher = {Islamic Propagation Office, Qom Seminary Islamic Science and Culture Academy}, issn = {1062-8952}, eissn = {2716-960X}, doi = {}, abstract = {}, keywords = {}, title_fa = {جامعه‌شناسی تجدد(5) خاتمه: گسترش امواج تجدد در سطح جهان}, abstract_fa = {}, keywords_fa = {}, url = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21917.html}, eprint = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21917_9cd0668f54dfb7bcf7f242badc039e16.pdf} } @article { author = {}, title = {تجدد و تجددگرایی؛ لوازم جامعه‌شناسانه آن برای دین}, journal = {Naqd Va Nazar}, volume = {5}, number = {شماره 18-17}, pages = {80-87}, year = {1998}, publisher = {Islamic Propagation Office, Qom Seminary Islamic Science and Culture Academy}, issn = {1062-8952}, eissn = {2716-960X}, doi = {}, abstract = {برای فهم تجدد و جامعه متجدد، ضروری است که روند تجددگرایی را پی‏گیری کنیم; زیرا تجدد محصول نهایی آن جریان است. با این دریافت نخستین می‏توان به فرهنگ تجدد نگاهی افکند و آن را چنین تعریف کرد: قلمرو ارزشهای انسانی، و بنابراین قلمرو دین، که از جریان تجددگرایی تاثیر پذیرفته است. فرهنگ به معنای نوین «به تجربه زندگی از دیدگاه مردم شناسانه و ذهنیت غالب هر گروه انسانی اشاره دارد»و بنابراین، به ارزشهای مقبول گروههای انسانی و نیز دین، که به شکلی بسیار ویژه به قلمرو ارزشهای انسانی تعلق دارد، متوجه است. بدین ترتیب در [چارچوب] فرهنگ تجدد و در قالب مشکلات و امکانات، نگاهی به دین خواهیم افکند.}, keywords = {}, title_fa = {تجدد و تجددگرایی؛ لوازم جامعه‌شناسانه آن برای دین}, abstract_fa = {برای فهم تجدد و جامعه متجدد، ضروری است که روند تجددگرایی را پی‏گیری کنیم; زیرا تجدد محصول نهایی آن جریان است. با این دریافت نخستین می‏توان به فرهنگ تجدد نگاهی افکند و آن را چنین تعریف کرد: قلمرو ارزشهای انسانی، و بنابراین قلمرو دین، که از جریان تجددگرایی تاثیر پذیرفته است. فرهنگ به معنای نوین «به تجربه زندگی از دیدگاه مردم شناسانه و ذهنیت غالب هر گروه انسانی اشاره دارد»و بنابراین، به ارزشهای مقبول گروههای انسانی و نیز دین، که به شکلی بسیار ویژه به قلمرو ارزشهای انسانی تعلق دارد، متوجه است. بدین ترتیب در [چارچوب] فرهنگ تجدد و در قالب مشکلات و امکانات، نگاهی به دین خواهیم افکند.}, keywords_fa = {}, url = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21918.html}, eprint = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21918_6c4ac9c216a3c1c51b44e1c8485e6353.pdf} } @article { author = {}, title = {دین و بحران زیست محیطی (*) دیدگاه‌های آیین هندو و اسلام}, journal = {Naqd Va Nazar}, volume = {5}, number = {شماره 18-17}, pages = {88-107}, year = {1998}, publisher = {Islamic Propagation Office, Qom Seminary Islamic Science and Culture Academy}, issn = {1062-8952}, eissn = {2716-960X}, doi = {}, abstract = {مهم‏ترین موضوع در همه‏زمانها و مکانها موضوعی است که به جهان معنویت مربوط باشد; چراکه انسان و کیهان از آن جهان منشا می‏گیرند و به آن باز می‏گردند. اما در سطح وضعیت‏بشر، به گونه‏ای که اکنون وجود دارد; برای بقای کل نظام طبیعت از جمله انسان، موضوعی مهم‏تر و فوری‏تر از مساله محیط زیست نیست. بحران زیست محیطی نه تنها رشته حیات بر روی زمین را تهدید می‏کند، بلکه در این مرحله آخر تاریخ بشر، تبلور خارجی بیماری و رنج داخلی‏ای است که دیر زمانی است انسان مدرن را به ستوه آورده است. از این رو، این بحران ظاهری شاخصی از بیماری باطنی خود انسان مدرن و نشان دهنده علایم ظاهری آن بیماری باطنی است; که سرانجام با چنین شدت و حدتی خود را، آشکارا، می‏نمایاند و در نهایت، بیمار را از وخامت‏حال خویش آگاه می‏سازد.}, keywords = {}, title_fa = {دین و بحران زیست محیطی (*) دیدگاه‌های آیین هندو و اسلام}, abstract_fa = {مهم‏ترین موضوع در همه‏زمانها و مکانها موضوعی است که به جهان معنویت مربوط باشد; چراکه انسان و کیهان از آن جهان منشا می‏گیرند و به آن باز می‏گردند. اما در سطح وضعیت‏بشر، به گونه‏ای که اکنون وجود دارد; برای بقای کل نظام طبیعت از جمله انسان، موضوعی مهم‏تر و فوری‏تر از مساله محیط زیست نیست. بحران زیست محیطی نه تنها رشته حیات بر روی زمین را تهدید می‏کند، بلکه در این مرحله آخر تاریخ بشر، تبلور خارجی بیماری و رنج داخلی‏ای است که دیر زمانی است انسان مدرن را به ستوه آورده است. از این رو، این بحران ظاهری شاخصی از بیماری باطنی خود انسان مدرن و نشان دهنده علایم ظاهری آن بیماری باطنی است; که سرانجام با چنین شدت و حدتی خود را، آشکارا، می‏نمایاند و در نهایت، بیمار را از وخامت‏حال خویش آگاه می‏سازد.}, keywords_fa = {}, url = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21919.html}, eprint = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21919_8311947ab1bcd51a1fc9fcbaa16787a9.pdf} } @article { author = {}, title = {میان شرق و غرب(*)}, journal = {Naqd Va Nazar}, volume = {5}, number = {شماره 18-17}, pages = {108-116}, year = {1998}, publisher = {Islamic Propagation Office, Qom Seminary Islamic Science and Culture Academy}, issn = {1062-8952}, eissn = {2716-960X}, doi = {}, abstract = {گفته‏اند که عیبهای مشخص غرب متجدد عبارتند از: اصالت عقل استدلالی (1) ، ماده‏گرایی (2) و احساسات‏گرایی (3) . به حکم اصالت عقل استدلالی، عقل استدلالی، به تنهایی، همه معرفت را پدید می‏آورد; به حکم ماده‏گرایی، فقط ماده به زندگی معنا می دهد; و اما احساسات گرایی که بهتر ودقیق‏تر آن است که از آن به روان‏شناسی‏گرایی (4) تعبیر کنیم علاوه بر این حقیقت که نباید یک برانگیزندگی خاص را با برانگیزندگی فی‏نفسه اشتباه کرد، نباید با مبالغه در کاستیهای غربیان بخواهیم نقایص شرقیان را دست کم بگیریم. به حکم روان‏شناسی‏گرایی، امور معنوی و عقلانی به امور نفسانی، و از این رو، به نحوی به امور دون انسانی، تحویل می‏شوند: این، گرچه کاملا تناقض آمیز است، سخن برخی از قائلان به اصالت عقل استدلالی می‏باشد.}, keywords = {}, title_fa = {میان شرق و غرب (*)}, abstract_fa = {گفته‏اند که عیبهای مشخص غرب متجدد عبارتند از: اصالت عقل استدلالی (1) ، ماده‏گرایی (2) و احساسات‏گرایی (3) . به حکم اصالت عقل استدلالی، عقل استدلالی، به تنهایی، همه معرفت را پدید می‏آورد; به حکم ماده‏گرایی، فقط ماده به زندگی معنا می دهد; و اما احساسات گرایی که بهتر ودقیق‏تر آن است که از آن به روان‏شناسی‏گرایی (4) تعبیر کنیم علاوه بر این حقیقت که نباید یک برانگیزندگی خاص را با برانگیزندگی فی‏نفسه اشتباه کرد، نباید با مبالغه در کاستیهای غربیان بخواهیم نقایص شرقیان را دست کم بگیریم. به حکم روان‏شناسی‏گرایی، امور معنوی و عقلانی به امور نفسانی، و از این رو، به نحوی به امور دون انسانی، تحویل می‏شوند: این، گرچه کاملا تناقض آمیز است، سخن برخی از قائلان به اصالت عقل استدلالی می‏باشد.}, keywords_fa = {}, url = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21922.html}, eprint = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21922_6d0c472c56b57a53438f94f53eb4763e.pdf} } @article { author = {}, title = {پاسخ‌های مکتب کاتولیک به تجدد}, journal = {Naqd Va Nazar}, volume = {5}, number = {شماره 18-17}, pages = {117-153}, year = {1998}, publisher = {Islamic Propagation Office, Qom Seminary Islamic Science and Culture Academy}, issn = {1062-8952}, eissn = {2716-960X}, doi = {}, abstract = {واژه «تجدد» modernity یکی از واژه‏های چترگونه است که می‏تواند معانی متعدد و حتی گوناگون را در برداشته باشد. آن گونه که اخیرا در کتابی از لویی دوپره Luis dupre با نام گذار به تجدد (1) Passage to modernity آمده است، «تجدد حادثه‏ای است که رابطه بین هستی، منشا متعالی آن و انسان مفسر را دگرگون کرده‏است‏». (ص‏249کتاب) این جمله هر چند تا حدی خنثی است. در عین حال دلالت می‏کند که ترکیب زنده پیشین گسسته، و بینشهای قدیمی‏تر درباره روابط عمیق بین طبیعت، خدا و آدمی دچار تغییر اساسی شده است. به شکل خلاصه، برخی از مفسران تجدد را خسران می‏دانند. اما برای پاره‏ای دیگر، تجدد به معنای سود است و به نحو مشخص ظهور تدریجی اطمینان انسان: ما می‏توانیم تجربه کنیم، بفهمیم و به شیوه‏های هیجان‏انگیز نوینی نسبت‏به جهان، مسئولیت داشته باشیم. بدین ترتیب، شگفت آور نیست که پاسخهای ارائه شده به تجدد را در دو گروه اصلی و بر روی طیفی از تفاسیر منفی و مثبت‏بیابیم. از یک سو مفسرانی بر جنبه آشفتگی یا بحران معنا و ارزشها و، بدین جهت، بر مقاومت در برابر اثر زیان‏بار تجدد تاکید می‏کنند; این تفسیر و پاسخ می‏تواند گه‏گاه با طنین اندوه نسبت‏به وحدت و یکپارچگی پیشین همراه شود. از سوی دیگر می‏توان کسانی را یافت که حتی از منظر دینی و ایمانی، پذیرشی مثبت نسبت‏به افقهای نوین دارند.}, keywords = {}, title_fa = {پاسخ‌های مکتب کاتولیک به تجدد}, abstract_fa = {واژه «تجدد» modernity یکی از واژه‏های چترگونه است که می‏تواند معانی متعدد و حتی گوناگون را در برداشته باشد. آن گونه که اخیرا در کتابی از لویی دوپره Luis dupre با نام گذار به تجدد (1) Passage to modernity آمده است، «تجدد حادثه‏ای است که رابطه بین هستی، منشا متعالی آن و انسان مفسر را دگرگون کرده‏است‏». (ص‏249کتاب) این جمله هر چند تا حدی خنثی است. در عین حال دلالت می‏کند که ترکیب زنده پیشین گسسته، و بینشهای قدیمی‏تر درباره روابط عمیق بین طبیعت، خدا و آدمی دچار تغییر اساسی شده است. به شکل خلاصه، برخی از مفسران تجدد را خسران می‏دانند. اما برای پاره‏ای دیگر، تجدد به معنای سود است و به نحو مشخص ظهور تدریجی اطمینان انسان: ما می‏توانیم تجربه کنیم، بفهمیم و به شیوه‏های هیجان‏انگیز نوینی نسبت‏به جهان، مسئولیت داشته باشیم. بدین ترتیب، شگفت آور نیست که پاسخهای ارائه شده به تجدد را در دو گروه اصلی و بر روی طیفی از تفاسیر منفی و مثبت‏بیابیم. از یک سو مفسرانی بر جنبه آشفتگی یا بحران معنا و ارزشها و، بدین جهت، بر مقاومت در برابر اثر زیان‏بار تجدد تاکید می‏کنند; این تفسیر و پاسخ می‏تواند گه‏گاه با طنین اندوه نسبت‏به وحدت و یکپارچگی پیشین همراه شود. از سوی دیگر می‏توان کسانی را یافت که حتی از منظر دینی و ایمانی، پذیرشی مثبت نسبت‏به افقهای نوین دارند.}, keywords_fa = {}, url = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21923.html}, eprint = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21923_7f790e3dfecb5d59c4e1f9079de8f490.pdf} } @article { author = {}, title = {نظریه‌های بهره و ربا}, journal = {Naqd Va Nazar}, volume = {5}, number = {شماره 18-17}, pages = {154-201}, year = {1998}, publisher = {Islamic Propagation Office, Qom Seminary Islamic Science and Culture Academy}, issn = {1062-8952}, eissn = {2716-960X}, doi = {}, abstract = {جله وزین «نقدونظر» در شماره 12 خود، با چاپ مقاله‏ای تحت عنوان «تفاوت ربا و بهره بانکی‏» از جناب آقای دکتر موسی غنی‏نژاد، زمینه را برای گفتگویی علمی پیرامون یکی از موضوعات مهم اقتصادی فراهم نمود. نویسنده مقاله با ارائه نظریه‏ای مبنی بر تفاوت ماهوی ربا و بهره نظام سرمایه‏داری معتقد است که تلاش برای تغییر نظام بانکی کشورهای اسلامی در جهت‏حذف بهره و کوشش برای ارائه الگوهای بانکداری بدون بهره، همگی ناشی از یکسان انگاشتن بهره و رباست و چون این پندار صحیح نیست پس همه این تلاشها و کوششها بی‏مورد و غیر لازم خواهد بود. جایگاه علمی نظریه‏پرداز و برخورداری مقاله از روش بحث علمی و منطقی، انگیزه‏ای شد تا این جانب ملاحظات و نظرات خود را درباره آن، در قالب مقاله‏ای تحت عنوان «بهره بانکی همان رباست‏» در اختیار مجله قرار دهم که در شماره بعدی به چاپ رسید. برخورد محققانه و عالمانه نویسنده با نظرات مذکور و اعلام آمادگی ایشان برای استمرار گفتگو، در مقاله‏ای تحت عنوان «بحثی در مبانی معرفتی تفاوت ربا و بهره بانکی‏» که در شماره اخیر نقدونظر (16-15) چاپ شده، سبب شد تا این جانب فرصت را مغتنم شمرده، نوشتاری تهیه کنم و از این پیشنهاد گفتگو عملا استقبال کنم. پیش از شروع بحث، بیان چند نکته را مناسب می‏دانم: نخست، از تواضع و ادب جناب آقای غنی‏نژاد تشکر می‏کنم که با وجود گرفتاریهای علمی، فرصتی را برای مطالعه دقیق مقاله «بهره بانکی همان رباست‏» گذاشتند و با طبع کریمانه‏شان صراحت قلم من را به دل نگرفته، بلکه آن را حمل بر اجتناب نویسنده از حاشیه رفتن کرده‏اند. همچنین از این که با طرح عمیق‏تر موضوع، فضای مناسب‏تری برای بحث و گفتگو فراهم نموده‏اند، خوشحالم و امیدوارم با پی‏گیریهای حقیقت‏جویانه به نتایج مطلوبی برسیم. دوم این که، در مباحثات طلبگی رسم بر این است که جهت اجتناب از تکرار مطالب و طولانی شدن بحث، مسائل مورد قبول دو طرف، به طور صریح اعلام می‏گردد; و از این جهت از استاد ارجمند، جناب آقای غنی‏نژاد، گله دارم که در نوشتار دوم خویش، در عین حال که می‏نویسند: «از تذکرات فاضلانه ایشان درباره تاریخ اقتصادی صدر اسلام نکات جالبی آموختم که جای سپاس فراوان دارد» (1) هیچ اشاره‏ای ندارند که از مطالب مذکور چیزی را هم قبول کرده‏اند یا نه. این ابهام، موجب تکرار برخی از مباحث‏خواهد شد که پیشاپیش عذر می‏طلبم. نکته سوم این که، بحث درباره حرمت‏یا حلیت‏بهره بانکی به شکلهای مختلفی می‏تواند مطرح شود، که از جهت روش استدلال و نتایج فقهی مترتب بر آن متفاوت هستند و خلط آنها بحث را همانند کلاف سردرگمی می‏کند که شروع و پایان آن معلوم نمی‏شود. بر این اساس، گفتگو را با بیان نظریه‏های قابل طرح پیرامون ربا و بهره آغاز می‏کنم و از جناب دکتر غنی‏نژاد نیز استدعا دارم که مدعا و روش بحثشان را مشخص کرده، متناسب با آن استدلال کنند.}, keywords = {}, title_fa = {نظریه‌های بهره و ربا}, abstract_fa = {جله وزین «نقدونظر» در شماره 12 خود، با چاپ مقاله‏ای تحت عنوان «تفاوت ربا و بهره بانکی‏» از جناب آقای دکتر موسی غنی‏نژاد، زمینه را برای گفتگویی علمی پیرامون یکی از موضوعات مهم اقتصادی فراهم نمود. نویسنده مقاله با ارائه نظریه‏ای مبنی بر تفاوت ماهوی ربا و بهره نظام سرمایه‏داری معتقد است که تلاش برای تغییر نظام بانکی کشورهای اسلامی در جهت‏حذف بهره و کوشش برای ارائه الگوهای بانکداری بدون بهره، همگی ناشی از یکسان انگاشتن بهره و رباست و چون این پندار صحیح نیست پس همه این تلاشها و کوششها بی‏مورد و غیر لازم خواهد بود. جایگاه علمی نظریه‏پرداز و برخورداری مقاله از روش بحث علمی و منطقی، انگیزه‏ای شد تا این جانب ملاحظات و نظرات خود را درباره آن، در قالب مقاله‏ای تحت عنوان «بهره بانکی همان رباست‏» در اختیار مجله قرار دهم که در شماره بعدی به چاپ رسید. برخورد محققانه و عالمانه نویسنده با نظرات مذکور و اعلام آمادگی ایشان برای استمرار گفتگو، در مقاله‏ای تحت عنوان «بحثی در مبانی معرفتی تفاوت ربا و بهره بانکی‏» که در شماره اخیر نقدونظر (16-15) چاپ شده، سبب شد تا این جانب فرصت را مغتنم شمرده، نوشتاری تهیه کنم و از این پیشنهاد گفتگو عملا استقبال کنم. پیش از شروع بحث، بیان چند نکته را مناسب می‏دانم: نخست، از تواضع و ادب جناب آقای غنی‏نژاد تشکر می‏کنم که با وجود گرفتاریهای علمی، فرصتی را برای مطالعه دقیق مقاله «بهره بانکی همان رباست‏» گذاشتند و با طبع کریمانه‏شان صراحت قلم من را به دل نگرفته، بلکه آن را حمل بر اجتناب نویسنده از حاشیه رفتن کرده‏اند. همچنین از این که با طرح عمیق‏تر موضوع، فضای مناسب‏تری برای بحث و گفتگو فراهم نموده‏اند، خوشحالم و امیدوارم با پی‏گیریهای حقیقت‏جویانه به نتایج مطلوبی برسیم. دوم این که، در مباحثات طلبگی رسم بر این است که جهت اجتناب از تکرار مطالب و طولانی شدن بحث، مسائل مورد قبول دو طرف، به طور صریح اعلام می‏گردد; و از این جهت از استاد ارجمند، جناب آقای غنی‏نژاد، گله دارم که در نوشتار دوم خویش، در عین حال که می‏نویسند: «از تذکرات فاضلانه ایشان درباره تاریخ اقتصادی صدر اسلام نکات جالبی آموختم که جای سپاس فراوان دارد» (1) هیچ اشاره‏ای ندارند که از مطالب مذکور چیزی را هم قبول کرده‏اند یا نه. این ابهام، موجب تکرار برخی از مباحث‏خواهد شد که پیشاپیش عذر می‏طلبم. نکته سوم این که، بحث درباره حرمت‏یا حلیت‏بهره بانکی به شکلهای مختلفی می‏تواند مطرح شود، که از جهت روش استدلال و نتایج فقهی مترتب بر آن متفاوت هستند و خلط آنها بحث را همانند کلاف سردرگمی می‏کند که شروع و پایان آن معلوم نمی‏شود. بر این اساس، گفتگو را با بیان نظریه‏های قابل طرح پیرامون ربا و بهره آغاز می‏کنم و از جناب دکتر غنی‏نژاد نیز استدعا دارم که مدعا و روش بحثشان را مشخص کرده، متناسب با آن استدلال کنند.}, keywords_fa = {}, url = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21925.html}, eprint = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21925_d7b37ae48960ab9b8df8528b58d27b88.pdf} } @article { author = {}, title = {جریان اسلامی‌کردن رشته اقتصاد در دانشگاه‌های ایران}, journal = {Naqd Va Nazar}, volume = {5}, number = {شماره 18-17}, pages = {202-247}, year = {1998}, publisher = {Islamic Propagation Office, Qom Seminary Islamic Science and Culture Academy}, issn = {1062-8952}, eissn = {2716-960X}, doi = {}, abstract = {مقاله حاضر مطالب بسیاری در زمینه شکل‏گیری علم اقتصاد در دانشگاهها و نیز اقتصاد اسلامی دارد که جای تامل فراوان دارد. تفصیل مطلب از حوصله این اشاره خارج است; اما یادآوری دو نکته شاید ضروری باشد. 1. اصطلاح «اقتصاد اسلامی عامیانه‏» یا به تعبیری «اقتصاد اسلامی عامی‏گرا» وام گرفته از ادبیات اقتصادی مارکسیستی است. بر پایه تحلیل مارکس درباره مناسبات اقتصاد سرمایه‏داری و اقتصاد سیاسی شیوه تولید سرمایه‏داری، اقتصاددانان به دو دسته تقسیم می‏گردند: 1) اقتصاددانان بورژوا; 2) اقتصاددانان عامی‏گرا. گروهی از اقتصاددانان که در پی کشف قوانین و مناسبات اقتصاد سرمایه‏داری بودند و قصد توجیه هم نداشتند، اقتصاددانان بورژوا نام گرفتند; نظیر آدم اسمیت و دیوید ریکاردو. ولی دسته دوم اقتصاددانانی بودند که به جای کشف قوانین و مناسبات سرمایه داری، در پی توجیه اقتصاد سرمایه‏داری بودند و به جای تکیه بر عرصه تولید و توزیع نعمتهای مادی، به عرصه مصرف و چگونگی تشکیل قیمت در بازار پرداختند; و در واقع به جای تاکید بر کشف ریشه‏های ثروت و توزیع آن، که الزاما مساله تولید و توزیع هم مادی بود، به روان‏شناسی افراد توجه خاصی می‏نمودند. این اقتصاددانان چون به جای پرداختن به ذات مناسبات سرمایه‏داری و یا به تعبیر کانت، فنومن (جواهر)، به ظواهر پدیده‏های اقتصادی و به تعبیر کانت، فنومن (اعراض محسوس)، توجه می‏دادند و در واقع، موضوع علم اقتصاد را عوض می‏کردند، دیگر به جنبه‏های اجتماعی نمی‏پرداختند. آنها به جای اقتصاد سیاسی، فقط از اقتصاد محض بحث می‏کردند. این جریان فکری از اواخر قرن نوزدهم با نهائیون (مارژینالیست‏ها) آغاز می‏گردد و هم اکنون پایه نظری اقتصاد خرد در کشورهای مختلف و دانشگاههاست. در مثل، استانلی جونز می‏گفت: نباید به دنبال ریشه‏یابی تولید رفت; مساله مهم اقتصاد عبارت است از مصرف، و در مصرف هم مساله مهم عبارت است از ذهن مصرف‏کننده. او می‏گفت‏باید کلمه سیاسی را از جلو اقتصاد برداشت و فقط کلمه «اقتصاد» را به کار برد.}, keywords = {}, title_fa = {جریان اسلامی‌کردن رشته اقتصاد در دانشگاه‌های ایران}, abstract_fa = {مقاله حاضر مطالب بسیاری در زمینه شکل‏گیری علم اقتصاد در دانشگاهها و نیز اقتصاد اسلامی دارد که جای تامل فراوان دارد. تفصیل مطلب از حوصله این اشاره خارج است; اما یادآوری دو نکته شاید ضروری باشد. 1. اصطلاح «اقتصاد اسلامی عامیانه‏» یا به تعبیری «اقتصاد اسلامی عامی‏گرا» وام گرفته از ادبیات اقتصادی مارکسیستی است. بر پایه تحلیل مارکس درباره مناسبات اقتصاد سرمایه‏داری و اقتصاد سیاسی شیوه تولید سرمایه‏داری، اقتصاددانان به دو دسته تقسیم می‏گردند: 1) اقتصاددانان بورژوا; 2) اقتصاددانان عامی‏گرا. گروهی از اقتصاددانان که در پی کشف قوانین و مناسبات اقتصاد سرمایه‏داری بودند و قصد توجیه هم نداشتند، اقتصاددانان بورژوا نام گرفتند; نظیر آدم اسمیت و دیوید ریکاردو. ولی دسته دوم اقتصاددانانی بودند که به جای کشف قوانین و مناسبات سرمایه داری، در پی توجیه اقتصاد سرمایه‏داری بودند و به جای تکیه بر عرصه تولید و توزیع نعمتهای مادی، به عرصه مصرف و چگونگی تشکیل قیمت در بازار پرداختند; و در واقع به جای تاکید بر کشف ریشه‏های ثروت و توزیع آن، که الزاما مساله تولید و توزیع هم مادی بود، به روان‏شناسی افراد توجه خاصی می‏نمودند. این اقتصاددانان چون به جای پرداختن به ذات مناسبات سرمایه‏داری و یا به تعبیر کانت، فنومن (جواهر)، به ظواهر پدیده‏های اقتصادی و به تعبیر کانت، فنومن (اعراض محسوس)، توجه می‏دادند و در واقع، موضوع علم اقتصاد را عوض می‏کردند، دیگر به جنبه‏های اجتماعی نمی‏پرداختند. آنها به جای اقتصاد سیاسی، فقط از اقتصاد محض بحث می‏کردند. این جریان فکری از اواخر قرن نوزدهم با نهائیون (مارژینالیست‏ها) آغاز می‏گردد و هم اکنون پایه نظری اقتصاد خرد در کشورهای مختلف و دانشگاههاست. در مثل، استانلی جونز می‏گفت: نباید به دنبال ریشه‏یابی تولید رفت; مساله مهم اقتصاد عبارت است از مصرف، و در مصرف هم مساله مهم عبارت است از ذهن مصرف‏کننده. او می‏گفت‏باید کلمه سیاسی را از جلو اقتصاد برداشت و فقط کلمه «اقتصاد» را به کار برد.}, keywords_fa = {}, url = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21926.html}, eprint = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21926_cd265bce2c4395e17d2394b2500c7722.pdf} } @article { author = {}, title = {اقتصاد اسلامی به مثابه علم اجتماعی (*)}, journal = {Naqd Va Nazar}, volume = {5}, number = {شماره 18-17}, pages = {248-275}, year = {1998}, publisher = {Islamic Propagation Office, Qom Seminary Islamic Science and Culture Academy}, issn = {1062-8952}, eissn = {2716-960X}, doi = {}, abstract = {با توجه به این که درباره بعد روش شناسانه اقتصاد اسلامی تاکنون نوشته‏های زیادی به رشته تحریر در نیامده است، لازم است‏به مناسبت ترجمه مقاله حاضر، مقدماتی درباره روش‏شناسی علم اقتصاد بیان شود. انجام این امر از دو جنبه و با توجه به دوگونه پیوند اسلامی و علمی در زمینه اقتصاد دارای اهمیت است: اول از جنبه توجه کلی به اقتصاد اسلامی و زمینه‏ها و منابع و تلاشهای صورت گرفته در این قلمرو، و دوم، بحث علمی بودن و یا علمی نبودن اقتصاد اسلامی; که به ترتیب به آنها می‏پردازیم. 1. ما مسلمانها (حداقل در نگرش حاضر) به این پیش فرض اساسی اعتقاد داریم که اقتصاد اسلامی به عنوان نظام مستقل اقتصادی مطرح است و انتظار داریم صاحب‏نظرانی که در اسلام وعلم اقتصاد دارای صلاحیت و تخصص هستند، دلسوزانه برای تدوین پایه‏های نظری و تنظیم قالبهای اجرایی این نظام اقتصادی کوشش کنند. از طرفی گنجینه‏های عظیمی مانند قرآن و سنت پیامبر و امامان(ع) در اختیار داریم که هم راه گشاییهای کلی آنها برای پی ریزی نظام اقتصادی مبتنی بر اسلام، کار ساز است و هم در مواردی به طور مستقیم به موضوعهای اقتصادی اشاره کرده است; موضوعهایی چون: دایره حکومت اسلامی و چگونگی حضور آن در اقتصاد، نقش بازار و بخش خصوصی، چارچوب مالکیتها و نگرش به مال و دارایی، محدوده مالیاتهای اسلامی و عمومی، قالب کلی کار و مساله کارگر، و بحثهای حقوقی و اقتصادی مربوط به عقود اسلامی و روابط اقتصادی بین‏الملل اسلامی و امثال آن. از طرف دیگر، تجربه روشن صدر اسلام و عملکرد اقتصادی آن، بویژه در زمان حکومت پیامبر(ص) و علی(ع)، بسیار روشنگر است. تلاش مستمر فقهای بزرگ و تبویب امور مختلف اقتصادی و حقوقی و نیز وجود پشتوانه‏های شرعی و عقلی دیگر آن، زمینه و مخزن دیگری برای ادامه تلاشهایی در قلمرو اقتصاد اسلامی است. حتی دیدگاههای فلاسفه مسلمان درباره امور کلی مالی و معیشتی نیز می‏تواند در این مورد،قابل توجه باشد. البته وجود اختلاف نظر میان عالمان، امری طبیعی و نشانگر پویایی معارف الهی و اسلامی است. همچنین باز بودن باب عنصر مستمر اجتهاد می‏تواند در حل و فصل این اختلاف نظرها و ورود به افقهای جدید، بسیار کارساز باشد. از سوی دیگر، عالمان متاخر چون شهید آیت الله صدر، شهید مطهری و نیز دانشمندانی از اهل سنت مانند ابوالاعلی مودودی، شیخ شلتوت، محمد عبده، محمد غزالی و دیگران به تدوین چارچوبها و بررسی موضوعهایی از اقتصاد اسلامی پرداخته‏اند. (1) سایر اندیشمندان مسلمان بویژه فقها و فلاسفه نیز (چه سنی و چه شیعه) در این باره کلیاتی مرتبط با مسائل اقتصادی اسلام را بیان کرده‏اند. تاکیدها و اشاره‏های خاص امام خمینی به عناوین خاص اقتصادی از جمله: بانکداری، عدالت اقتصادی، خودکفایی، مشارکت عمومی در اقتصاد و امثال آن (2) ، نشان دیگری از ضرورت مطالعه و تحقیق درباره اقتصاد اسلامی است.}, keywords = {}, title_fa = {اقتصاد اسلامی به مثابه علم اجتماعی (*)}, abstract_fa = {با توجه به این که درباره بعد روش شناسانه اقتصاد اسلامی تاکنون نوشته‏های زیادی به رشته تحریر در نیامده است، لازم است‏به مناسبت ترجمه مقاله حاضر، مقدماتی درباره روش‏شناسی علم اقتصاد بیان شود. انجام این امر از دو جنبه و با توجه به دوگونه پیوند اسلامی و علمی در زمینه اقتصاد دارای اهمیت است: اول از جنبه توجه کلی به اقتصاد اسلامی و زمینه‏ها و منابع و تلاشهای صورت گرفته در این قلمرو، و دوم، بحث علمی بودن و یا علمی نبودن اقتصاد اسلامی; که به ترتیب به آنها می‏پردازیم. 1. ما مسلمانها (حداقل در نگرش حاضر) به این پیش فرض اساسی اعتقاد داریم که اقتصاد اسلامی به عنوان نظام مستقل اقتصادی مطرح است و انتظار داریم صاحب‏نظرانی که در اسلام وعلم اقتصاد دارای صلاحیت و تخصص هستند، دلسوزانه برای تدوین پایه‏های نظری و تنظیم قالبهای اجرایی این نظام اقتصادی کوشش کنند. از طرفی گنجینه‏های عظیمی مانند قرآن و سنت پیامبر و امامان(ع) در اختیار داریم که هم راه گشاییهای کلی آنها برای پی ریزی نظام اقتصادی مبتنی بر اسلام، کار ساز است و هم در مواردی به طور مستقیم به موضوعهای اقتصادی اشاره کرده است; موضوعهایی چون: دایره حکومت اسلامی و چگونگی حضور آن در اقتصاد، نقش بازار و بخش خصوصی، چارچوب مالکیتها و نگرش به مال و دارایی، محدوده مالیاتهای اسلامی و عمومی، قالب کلی کار و مساله کارگر، و بحثهای حقوقی و اقتصادی مربوط به عقود اسلامی و روابط اقتصادی بین‏الملل اسلامی و امثال آن. از طرف دیگر، تجربه روشن صدر اسلام و عملکرد اقتصادی آن، بویژه در زمان حکومت پیامبر(ص) و علی(ع)، بسیار روشنگر است. تلاش مستمر فقهای بزرگ و تبویب امور مختلف اقتصادی و حقوقی و نیز وجود پشتوانه‏های شرعی و عقلی دیگر آن، زمینه و مخزن دیگری برای ادامه تلاشهایی در قلمرو اقتصاد اسلامی است. حتی دیدگاههای فلاسفه مسلمان درباره امور کلی مالی و معیشتی نیز می‏تواند در این مورد،قابل توجه باشد. البته وجود اختلاف نظر میان عالمان، امری طبیعی و نشانگر پویایی معارف الهی و اسلامی است. همچنین باز بودن باب عنصر مستمر اجتهاد می‏تواند در حل و فصل این اختلاف نظرها و ورود به افقهای جدید، بسیار کارساز باشد. از سوی دیگر، عالمان متاخر چون شهید آیت الله صدر، شهید مطهری و نیز دانشمندانی از اهل سنت مانند ابوالاعلی مودودی، شیخ شلتوت، محمد عبده، محمد غزالی و دیگران به تدوین چارچوبها و بررسی موضوعهایی از اقتصاد اسلامی پرداخته‏اند. (1) سایر اندیشمندان مسلمان بویژه فقها و فلاسفه نیز (چه سنی و چه شیعه) در این باره کلیاتی مرتبط با مسائل اقتصادی اسلام را بیان کرده‏اند. تاکیدها و اشاره‏های خاص امام خمینی به عناوین خاص اقتصادی از جمله: بانکداری، عدالت اقتصادی، خودکفایی، مشارکت عمومی در اقتصاد و امثال آن (2) ، نشان دیگری از ضرورت مطالعه و تحقیق درباره اقتصاد اسلامی است.}, keywords_fa = {}, url = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21927.html}, eprint = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21927_75b24372f12bf47df77849edbb7c07ec.pdf} } @article { author = {}, title = {نگاهی از منظر فلسفی به مساله گفتگو میان تمدن‌ها}, journal = {Naqd Va Nazar}, volume = {5}, number = {شماره 18-17}, pages = {276-295}, year = {1998}, publisher = {Islamic Propagation Office, Qom Seminary Islamic Science and Culture Academy}, issn = {1062-8952}, eissn = {2716-960X}, doi = {}, abstract = {}, keywords = {}, title_fa = {نگاهی از منظر فلسفی به مساله گفتگو میان تمدن‌ها}, abstract_fa = {}, keywords_fa = {}, url = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21928.html}, eprint = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21928_7039f1833768f6c9b52cc33114b60658.pdf} } @article { author = {}, title = {آیا علوم اجتماعی باید از ارزش‌های علوم طبیعی تبعیت کند؟}, journal = {Naqd Va Nazar}, volume = {5}, number = {شماره 18-17}, pages = {296-329}, year = {1998}, publisher = {Islamic Propagation Office, Qom Seminary Islamic Science and Culture Academy}, issn = {1062-8952}, eissn = {2716-960X}, doi = {}, abstract = {}, keywords = {}, title_fa = {آیا علوم اجتماعی باید از ارزش‌های علوم طبیعی تبعیت کند؟}, abstract_fa = {چیستی پدیدارهای علوم اجتماعی 1. زمینه تاریخی سیطره روشهای علوم طبیعی بر علوم اجتماعی پیش از این که در اندیشه روش‏شناختی و معرفت‏شناختی هیک (1) پیرامون علوم اجتماعی کاوش کنیم، بجاست‏به عنوان مقدمه، بر زمینه تاریخی و چگونگی تاثیر و نفوذ علوم طبیعی بر علوم اجتماعی در قرون هجدهم و نوزدهم تامل کنیم. در ضمن طرح این تاثیر، ارزیابی هیک را که یکی از بزرگترین نظریه‏پردازان اقتصاد سیاسی و اندیشه سیاسی معاصر جهان غرب است‏باز خواهیم گفت. در قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، انتخاب روشهای تحقیق در حوزه علوم اجتماعی، از جمله اقتصاد، عمدتا با توجه به نوع و ماهیت مسائل مبتلابه و مورد توجه صورت می‏گرفت و اگرچه کلیت این سخن به طور مطلق صحیح نیست زیرا حتی در قرن هجدهم نیز نگرش علم‏پرستانه و سیانیتستی جسته و گریخته ظهور و بروز داشت، به طوری که درر مثل، جای پای آشکار این نگرش را می‏توان در آثار منتسکیو یافت اما در مجموع، بزرگترین دستاوردهای نظری در علوم اجتماعی در این قرن، از قبیل آثار کانتیون، (2) دیوید هیوم، تورگو (3) و ادم اسمیث، عاری از این نگرش هستند. (4) این استقلال بدین گونه بود که حوزه‏ها کار و کاوش خود را بدون تامل بر روشها و یا نسبت‏حوزه معرفتی خود با سایر حوزه‏ها انجام می‏دادند. کلمه صعلمش هنوز دلالت و معنای مخصوص و محدود امروزین خود را نیافته بود و هیچ امتیاز و برتری خاصی، علوم طبیعی را از سایر علوم متمایز نمی‏کرد و علوم طبیعی مقام و منزلت ویژه‏ای نزد عالمان نداشت. وضع چنان بود که حتی برخی از عالمان طراز اول و نوآور این حوزه‏ها بدون کمترین دغدغه و تردید و نگرانی، برای اندیشه‏های خود در مواقعی که قدری کلی‏تر می‏شد از عنوان فلسفه استفاده می‏کردند. برای نمونه، شیمیدان نام‏آوری چون جان دالتون (5) کتاب معروف خود را نظام جدید فلسفه شیمی نام می‏دهد و لامارک (6) اثر خود را فلسفه جانورشناسی ،و فورکوری (7) کتاب خود را فلسفه شیمی می‏نامد. برخی تمامی این حوزه از معارف را صفلسفه طبیعیش می‏نامیدند و آن را بدین ترتیب از ص علوم اخلاقیش متمایز می‏کردند.}, keywords_fa = {}, url = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21929.html}, eprint = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21929_5948955a969be958bfaee5db2a4922d9.pdf} } @article { author = {}, title = {دفاع‌پذیری خداباوری}, journal = {Naqd Va Nazar}, volume = {5}, number = {شماره 18-17}, pages = {330-344}, year = {1998}, publisher = {Islamic Propagation Office, Qom Seminary Islamic Science and Culture Academy}, issn = {1062-8952}, eissn = {2716-960X}, doi = {}, abstract = {}, keywords = {}, title_fa = {دفاع‌پذیری خداباوری}, abstract_fa = {در این سخنرانی، که سومین سخنرانی من است، می‏کوشم تا به معضلات اصلی فلسفه دین بپردازم. از جنگ جهانی دوم تا تقریبا همین اواخر، یعنی طول دوران ظهور فلسفه‏زبانی که غالبا در اذهان متکلمان با پوزیتیویسم خلط می‏شد، دوران تاسف‏باری برای فلسفه‏دین در کشورهای انگلیسی زبان بوده است. ظهور این فلسفه، شماری از فیلسوفان را متقاعد ساخت که مفهوم (2) سنتی خدا بی معنا و یا متناقض با خود است. [از این رو،] پاره‏ای از متکلمان به این نتیجه رسیدند که «بدا به حال مفهوم خدا»; و کوشیدند تا یک الحاد دینی را پی افکنند. پاره‏ای دیگر از متکلمان به این نتیجه رسیدند که «بدا به حال مفهوم تنافض با خود»;و با این مدعا که خدا فوق منطق است، نامعقولی (3) را ستودند. اما هیچ یک از این دو تعبیر خنده‏آور، آموزنده نبود. موحدانی که این سخنان احمقانه را برنمی‏تافتند، در موضع تدافعی [خود] می‏ماندند. فیلسوفان ملحد دین بیش از این به خود اعتماد داشتند،اما خلاق‏تر نبودند. یک فصل از اثر دوران جوانی آیر «زبان، حقیقت و منطق‏»، و چهار صفحه در باب «الهیات و ابطال پذیری‏» به قلم آنتونی فلو موجب انتشار چیزی بالغ بر صد مقاله شد که حاوی تفاسیر دفاعی و ردو ابطالهای غیر قطعی بود. از زمان ولتر تا این هنگام، موحدان [هیچ‏گاه] با هزینه‏ای چنین اندک گرفتار بحران نشده بودند. اما ملاکهای معناداری که آیر و فلو آن را برای حمله به الهیات به‏کار می‏بستند، تا پایان دهه هفتاد جز از سوی معدودی از متکلمان، دیگر جدی گرفته نمی‏شد. در سالهای اخیر التفات به فلسفه دین رواج دوباره یافت و فیلسوفان متدین بار دیگر اعتماد به نفس خود را باز یافتند.}, keywords_fa = {}, url = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21930.html}, eprint = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21930_e9b91480b27e449986ccbfd545ee795c.pdf} } @article { author = {}, title = {معنای «خدا»}, journal = {Naqd Va Nazar}, volume = {5}, number = {شماره 18-17}, pages = {345-356}, year = {1998}, publisher = {Islamic Propagation Office, Qom Seminary Islamic Science and Culture Academy}, issn = {1062-8952}, eissn = {2716-960X}, doi = {}, abstract = {اعتقاد به این که خدا متعالی است، به این معنا نیست که باید دستور زبان واژه «خدا» را مجزا، یگانه، یا غیر قابل درک دانست; من زمانی که از دستور زبان سخن می‏گویم این واژه را در معنای متعارفش به کار می‏برم، نه در معنای مبهمی که نوویتگنشتاینیان (2) به کار می‏برند. می‏خواهم پیشنهادی روش‏شناختی ارائه دهم. اگر گزاره‏ای که در بردارنده واژه «خدا» است معمابرانگیز بنماید، توجه به واژه‏ای که، به لحاظ دستور زبان، بتوان جایگزین آن واژه کرد کمک خواهد کرد. به مثل، اگر درصدد فهم این گزاره باشیم که خدا غایت قصوای بشر است، باید ببینیم گفتن این که ثروت، بهره‏مندیهای جنسی، و یا قدرت نظامی نوعی غایت قصوای بشر است‏به چه امری اشاره دارد. گمان می‏کنم در این که «خدا»، به لحاظ دستور زبان، اسم عام است‏با دورانت (3) همرای باشم. با وجود این، حتی اگر «خدا» را اسم خاص می‏دانستیم، این امر از پرسشهای بیشتری در باب شیوه معناداری‏اش جلوگیری نمی‏کرد مگر آن که، براستی، ، بر این باور می‏بودیم که نامهای خاص «علایم بی‏معنا» (5) هستند. این دیدگاه به نحو قابل ملاحظه‏ای دیرپاست، ولی در نظر ندارم هم اکنون، همان چیزی را که بارها به زیان آن گفته‏ام تکرار کنم; فقط می‏خواهم بگویم این دیدگاه، به نظر من، نامناسب و نامعقول است.}, keywords = {}, title_fa = {معنای «خدا»}, abstract_fa = {اعتقاد به این که خدا متعالی است، به این معنا نیست که باید دستور زبان واژه «خدا» را مجزا، یگانه، یا غیر قابل درک دانست; من زمانی که از دستور زبان سخن می‏گویم این واژه را در معنای متعارفش به کار می‏برم، نه در معنای مبهمی که نوویتگنشتاینیان (2) به کار می‏برند. می‏خواهم پیشنهادی روش‏شناختی ارائه دهم. اگر گزاره‏ای که در بردارنده واژه «خدا» است معمابرانگیز بنماید، توجه به واژه‏ای که، به لحاظ دستور زبان، بتوان جایگزین آن واژه کرد کمک خواهد کرد. به مثل، اگر درصدد فهم این گزاره باشیم که خدا غایت قصوای بشر است، باید ببینیم گفتن این که ثروت، بهره‏مندیهای جنسی، و یا قدرت نظامی نوعی غایت قصوای بشر است‏به چه امری اشاره دارد. گمان می‏کنم در این که «خدا»، به لحاظ دستور زبان، اسم عام است‏با دورانت (3) همرای باشم. با وجود این، حتی اگر «خدا» را اسم خاص می‏دانستیم، این امر از پرسشهای بیشتری در باب شیوه معناداری‏اش جلوگیری نمی‏کرد مگر آن که، براستی، ، بر این باور می‏بودیم که نامهای خاص «علایم بی‏معنا» (5) هستند. این دیدگاه به نحو قابل ملاحظه‏ای دیرپاست، ولی در نظر ندارم هم اکنون، همان چیزی را که بارها به زیان آن گفته‏ام تکرار کنم; فقط می‏خواهم بگویم این دیدگاه، به نظر من، نامناسب و نامعقول است.}, keywords_fa = {}, url = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21931.html}, eprint = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21931_f8d7c3898ecf18c395d6f2d1acabd14f.pdf} } @article { author = {}, title = {نردبان آسمان کاربرد شهود عقلانی در دین‌شناسی}, journal = {Naqd Va Nazar}, volume = {5}, number = {شماره 18-17}, pages = {357-389}, year = {1998}, publisher = {Islamic Propagation Office, Qom Seminary Islamic Science and Culture Academy}, issn = {1062-8952}, eissn = {2716-960X}, doi = {}, abstract = {آشتی دادن عقل و وحی، همنشین کردن آسمان و زمین، و درک پیام ملکوت با خرد طبیعی آدمی، دغدغه همیشگی متفکران دیندار بوده است. گروهی با اصالت‏بخشیدن به عقل، کوشیده‏اند پیام وحی را با پیمانه خرد خرد آدمی بپیمایند و در آنجا که آن مظروف متعالی از تنزل به این ظرف تنگ تن می‏زند،آن را به تاویل یا به سکوت برگزار کنند; و جمعی با اصالت‏بخشیدن به وحی، آن را در منزلتی فراتر از دسترس عقل ناقص و مشوب آدمیان نشانده، به نامعقول بودن باورهای دینی حکم می‏کنند و برای درک حقایق وحیانی، به دامن دل یا تجربه پناه می‏برند. یکی از پیش‏فرضهای کلیدی این بحث، تعریفی است که از عقل می‏کنیم و کارکردی است که از آن انتظار می‏بریم. تعریفی که از عقل و کارکرد آن در فرهنگ اسلامی تا روزگار ما بر اذهان بسیاری از متفکران سلطه داشته، عبارت است از قوه مدرک مفاهیم کلی که کارکرد مطلوب آن، استدلال به معنای ارسطویی کلمه و در قالب مقولات انتزاعی است. هرگاه با این پیش‏فرض به سراغ وحی برویم و برای فهم دعاوی دینی در پی استدلال عقلی این چنینی برآییم، گریزی از تاویل و سکوت یا اعتراف به نامعقول بودن پاره‏ای از باورهای دینی نداریم و این، میوه طبیعی آن درخت است.}, keywords = {}, title_fa = {نردبان آسمان کاربرد شهود عقلانی در دین‌شناسی}, abstract_fa = {آشتی دادن عقل و وحی، همنشین کردن آسمان و زمین، و درک پیام ملکوت با خرد طبیعی آدمی، دغدغه همیشگی متفکران دیندار بوده است. گروهی با اصالت‏بخشیدن به عقل، کوشیده‏اند پیام وحی را با پیمانه خرد خرد آدمی بپیمایند و در آنجا که آن مظروف متعالی از تنزل به این ظرف تنگ تن می‏زند،آن را به تاویل یا به سکوت برگزار کنند; و جمعی با اصالت‏بخشیدن به وحی، آن را در منزلتی فراتر از دسترس عقل ناقص و مشوب آدمیان نشانده، به نامعقول بودن باورهای دینی حکم می‏کنند و برای درک حقایق وحیانی، به دامن دل یا تجربه پناه می‏برند. یکی از پیش‏فرضهای کلیدی این بحث، تعریفی است که از عقل می‏کنیم و کارکردی است که از آن انتظار می‏بریم. تعریفی که از عقل و کارکرد آن در فرهنگ اسلامی تا روزگار ما بر اذهان بسیاری از متفکران سلطه داشته، عبارت است از قوه مدرک مفاهیم کلی که کارکرد مطلوب آن، استدلال به معنای ارسطویی کلمه و در قالب مقولات انتزاعی است. هرگاه با این پیش‏فرض به سراغ وحی برویم و برای فهم دعاوی دینی در پی استدلال عقلی این چنینی برآییم، گریزی از تاویل و سکوت یا اعتراف به نامعقول بودن پاره‏ای از باورهای دینی نداریم و این، میوه طبیعی آن درخت است.}, keywords_fa = {}, url = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21932.html}, eprint = {https://jpt.isca.ac.ir/article_21932_e1779d9feed13d2adb04a4818cf4b1c6.pdf} }